مرجع کد و ابزار وب

ابزار ساخت کد پاپ آپ نیو تب

فروردین 91 - ان شـــــــــــــــــــــــــــــاء الله
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/1/25
6:4 عصر

تو سر این ساعت ها بزنید!+عکس

بدست عبدالله در دسته تو سر این ساعت ها بزنید!، عکس

به گزارش گروه خواندنی های مشرق، این ساعت ها گاهی اوقات بسیار آزار دهنده هستند اما می توانند در مواقعی که بسیار عجله دارید و یا قرار مهمی در هنگام صبح دارید به شما کمک کند.
*دمبلی: این ساعت به غیر از اینکه صبح ها شما را از خواب بیدار می کند می تواند سلامتی شما را نیز تضمین کند چرا که حتما باید این ساعت را بردارید و تعداد مشخصی دمبل با آن بزنید تا خاموش شود.


*شلیک به ساعت: بسیاری از ما آرزو داریم تا هنگام صبح وقتی صدای ساعت را می شونیم به سمت آن شلیک کنیم تا خاموش شود. این ساعت نیز به همین صورت طراحی شده است. تنها کافی است تا تفنگ را برداشته و به سمت آن شلیک کنید.


*بیداری دل نشین: این ساعت که در دل بالش شما قرار دارد شاید دلنشین ترین بیداری را برای شما می آورد چرا که 40 دقیقه قبل از اینکه به زمان اصلی برسد شروع به به روشن کردن چراغی در بالش شما می کند و پس از آن به مرور این نور را بیشتر می کند.


*ساعت ضربه ای: در بیشتر فیلم ها و کارتون ها دیده ایم که برای خاموش کردن آن، محکم به سر ساعت می زنند. این ساعت نیز دقیقا همان چیزی است که شما دوست دارید چرا که تنها راه خاموش کردنش این است که محکم تو سرش بزنید.


*ساعت و صبحانه: این ساعت می تواند برای شما صبحانه را نیز آماده کند و واقعا بیدار شدن با این ساعت و بوی خوب صبحانه بسیار لذت بخش خواهد بود. تنها کافی است تا یک تکه گوشت یا تخم مرغ را در آن بگذارید تا اینکه 10 دقیقه قبل از بیدار شدن شما آن را آماده کرده باشد.


*مچاله کنید: این ساعت که از کاغذ درست شده است را تنها کافی است تا مچاله کنید و سپس صدای آن قطع می شود اما همین مچاله کردن خودش در هنگام صبح.بسیار سخت است.


*بی صدا: این ساعت بدون اینکه زنگ بزند شما را از خواب بیدار می کند. برای این کار باید حلقه های مخصوصی را دستتان کنید و در ساعت مشخص این حلقه ها شما را بیدار می کنند.


*ساعت زمینی: این ساعت روی زمین قرار می گیرد و به گونه ای است که حتما خواب را از چشمان شما می گیرد چرا که باید حتما بلند شوید و روی آن بایستید تا خاموش شود.


91/1/25
5:54 عصر

همسر مهمتر است یا پدر و مادر؟!

بدست عبدالله در دسته همسر مهم‌تر است یا پدر‌ و‌ مادر؟!

به گزارش گروه خواندنی های مشرق، از شایع‌ترین الگوهای رابطه با خانواده‌های همسران که ممکن است به اختلاف بینجامد، می‌توان به این موارد اشاره کرد.

1. دیدارهای مکرر و بدون برنامه با خانواده‌های طرفین:

یکی از آفت‌های خانوادگی در ایران، دیدار‌های مکرر، غیرضروری و بدون برنامه زوج‌ها و خانواده‌هایشان است که گاه در طول هفته بارها تکرار می‌‌شود. به خصوص در دوران عقد که برای خیلی از جوان‌های مشتاق عملا حد و مرزی در مهمانی رفتن به خانه والدین همسرشان وجود ندارد و گاهی تا روزهای متوالی این مهمانی ادامه پیدا می کند! این روش زندگی، ممکن است زنگ خطری برای وجود اختلاف و مشکلات بین زوج و در آینده باشد و دامنه مناسبات فامیلی را به دخالت‌های آینده در زندگی زناشویی بکشاند.

2. مشورت‌های نابه‌جا با خانواده‌ها:


اگرچه مشورت کردن در هر مسأله‌ای، به خصوص در ابتدای زندگی مشترک شرط است، اما زیاد مشورت کردن باعث باز شدن پای دیگران به حریم خصوصی زندگی می‌شود و همسر شما فکر ‌می‌کند در تصمیم‌گیری‌ها ردپایی از افکار خانواده همسرش وجود دارد و احساس ناامنی در او ایجاد می‌‌شود. به خصوص وقتی رازهای خصوصی زندگی‌تان را پیش آنها فاش می‌کنید.

گاهی والدین، بدون این‌که بخواهند زندگی فرزندشان را به هم بریزند، روش‌ها و راه‌کارهایی به او پیشنهاد می‌کنند که چون براساس عواطف شکل گرفته، ممکن است کمتر منطقی باشد. هرکس باید بداند بهترین مشاور در هر زندگی زناشویی، همسر است.

3. تحمیل‌کردن راه و رسم زندگی به زوج جوان:

در بعضی از مناطق ایران که زندگی سنتی حکم‌فرماست، وقتی دختر جوانی به همسری پسری درمی‌آید، خانواده‌ها با بهانه کردن بی‌تجربگی آنها، وادارشان می‌کنند در کنار خودشان زندگی کنند تا راه و رسم زندگی کردن را به آنها بیاموزند! اما سؤال این‌جاست اگر دختر و پسر راه و رسم زندگی را نمی‌دانند، چرا اجازه نمی‌دهند این آموزش‌ها را مادر به دختر بدهد و بعد ازدواج کند؟ چرا باید دختری را در سنین پایین به‌عنوان عروس انتخاب کنند که چیزی از زندگی نمی‌داند؟

دلیل آن شاید این باشد که می‌خواهند عروس نوجوان را با ارزش‌های خانوادگی خود بزرگ کنند و عادت بدهند. متأسفانه این روش به‌طور مطلق و قطعی، روشی شکست‌خورده است. نتیجه این هم‌زیستی در سال‌های اول زندگی، چیزی جز نفرت و کینه طولانی‌مدت بین عروس و مادرشوهر نخواهد بود. در دنیای امروز، دختران نوجوان بیش از پیش از طریق تلویزیون و رسانه‌های دیگر راه و رسم زندگی مستقل را آموخته‌اند.

4. وجود افراد خودشیفته در خانواده‌ها:

اگر در خانواده زوج، شخصی وجود داشته باشد که فقط به خواسته‌ها و ایده‌های خود فکر کند و طرفین را وادار به اجرای خواسته‌هایش کند، بدون این‌که کوچک‌ترین توجهی به احساسات، عواطف و علایق آنها کند، زندگی را به بیراهه خواهد کشاند. افراد خودشیفته و خودمحور، دوست دارند تفکرات خود را به همه القا کنند، حتی اگر آن تفکرات با زندگی آنها سازگار نباشد.

همین‌طور در خانواده زوجه به این بهانه که اگر داماد ما، "همراهی خانوداه همسرش با دخترشان" را احساس نکند، ممکن است به دختر ما ظلم کند(!!)، همواره درصدد این هستند تا با دادن برخی امکانات به دخترشان ـ مثلا با خرید خودرو برای او و به نام او ـ به شوهر بفهمانند که اگر بخواهی سیطره مدیریتت بر زندگی را بیشتر بگسترانی، با ما طرفی! متأسفانه بیشتر این‌گونه تفکرات غلط، از فرهنگ سنتی خانواده‌های ایرانی نشأت می‌گیرد که اصل را بر ظالم بودن شوهر و مظلوم بودن دخترشان می‌گذرانند که اگر خانواده دختر از او حمایت نکنند، تا پایان عمر خود تحت ظلم خواهد بود! البته مسبب آن، افراد خودشیفته نیستند؛ اما به خاطر شدت عواطف و علایق خانواده به فرزندشان، ناخودآگاه چنین دخالت‌هایی برزو می‌کند.

منبع: تبیان


91/1/25
5:41 عصر

ارائه نظریه نسبیت بر پایه احادیث شیعه

بدست عبدالله در دسته ارائه نظریه نسبیت بر پایه احادیث شیعه

آلبرت انیشتین در رساله ی پایانی عمر خود با عنوان: "دی ارکلرونگ" یعنی:"بیانیه" که در سال 1954 آن را در امریکا و به آلمانی نوشته است - اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح می دهد و آن را کامل ترین ومعقول ترین دین می داند.

به گزارش خبرنگار وبلاگستان مشرق ، نویسنده وبلاگ درمحضرنائب الامام نوشت : این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه ی انیشتین با آیت الله العظمی بروجردی (فوت1340ش =1961م) است که توسط مترجمین برگزیده ی شاه ایران محرمانه صورت پذیرفته است. انیشتین در این رساله "نظریه ی نسبیت" خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از (نهج البلاغه) وبیش از همه (بحارالانوار) علامه مجلسی (که از عربی به انگلیسی ترجمه وتحت نظر آیت الله بروجردی شرح می شده) تطبیق داده و نوشته که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی شود وتنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده "نسبیت" را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیده اند.

از آن جمله حدیثی است که علامه ی مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم(ص) نقل می کند که: هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی میخورد و آن ظرف واژگون می شود. اما پس از اینکه پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است ...انیشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه ی "نسبیت زمان" دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد...همچنین انیشتین در این رساله "معاد جسمانی" را از راه فیزیکی اثبات میکند(علاوه بر قانون سوم نیوتون=عمل وعکس العمل).


او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف "نسبیت ماده و انرژی" میداند:


E = M.C2 >> M = E :C2


یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عیناً به ماده تبدیل شده و زنده خواهد شد.

او همچنین در همین رساله عقیده ی به "وحدت وجود" را از خرافات های شایع شده توسط ملا صدرا تلقی کرده و آن را از دیدگاه "فیزیک کلاسیک" و "فیزیک نسبیتی" به شدت مورد حمله قرار می دهد ...
بطور خلاصه: او می گوید: هر موجودی دارای حیطه و مرز فیزیکی خاص خود است(حیّز وجودی) که امکان ندارد با موجود یا وجود دیگری اتحاد یا وحدت داشته یا بیابد...

در رابطه با "عقل" نیز با کمال شگفتی - انیشتین نظریه ی اخباریون شیعه را ( که عقل را نسبی میدانند و در حریم شرع و دین آن را بکار نمیبرند) صحیح دانسته و میگوید: حق با اخباری های شما ست و هنوز زود است که مردم این را بفهمند..

در ادامه نیز فرمول ریاضی خاصی برای "عقل نظری بشر" ارائه داده و "نسبیت" آن را اثبات میکند... . انیشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ"بروجردی بزرگ" یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ"حسابی عزیز" یاد کرده است.

3000000 دلار بهای خرید این رساله توسط پروفسور ابراهیم مهدوی( مقیم لندن) با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیل" بنز" از یک عتیقه فروش یهودی بوده و دستخط انیشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خطشناسی رایانه ای چک شده و تایید گشته که او این رساله را به دست خود نوشته است. اصل نسخه ی این رساله اکنون جهت مسائل امنیتی به صندوق امانات سری لندن - بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی- سپرده شده و نگهداری می شود...

در آخرین نامه آمده است: « خوب به یاد دارم که وقتی در 6 آگوست 1945 آن مرد ناپاک پلید اکتشاف فیزیکی من را – که کشف نیروی نهفته در اتم بود – همچون صاعقه­ای آتشبار و خانمان سوز بر سر مردم بی دفاع هیروشیما فرو ریخت من از شدت غم و اندوه مشرف به مرگ شدم و در صدد برآمدم که موافقتنامه­ای بین المللی به امضاء و تصویب جهانی برسانم. گر چه در این راه برای من توفیقی حاصل نشد ولی ثمره ی آن آشنایی با شما مرد بزرگ بود که هم تا حدی من را از آن اندوه عظیم خلاص نمود و هم بالاخره سبب مسلمان شدن پنهانی من شد.»... « و اکنون ای جناب ... بروجردی، ای پیشوای خردمند و ای پدر مهربان! بسیار از شما سپاسگزارم که در 1952 در پی مرگ (وایتسمن) – رئیس جمهور وقت اسرائیل هنگامی که من از شما تقاضای مشاوره کردم که آیا ریاست جمهوری اسرائیل را – که رسماً و علناً به من (انیشتین) پیشنهاد شد و همگان مرا یک یهودی دنیا دیده و مهاجر از وطن می­دانستند – بپذیرم؟ خود در جواب نامه ((ایکس – 32)) فرمودید: "انسان خداترس و خردمند چنین پیشنهادی را هرگز نمی­پذیرد. هر کس به دنبال سیاست رفته آلوده شده است. پس شما خود را آلوده سیاست نکنید" لذا من (انیشتین) نیز به بهانه اشتغالات علمی، این پیشنهاد را رد کردم.»

منبع: جهان نیوز و پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی بروجری(قدس سره)


یک توضیح :

ممکن است این سوال برای هر کسی پیش آید که:

"اگر انیشتین به حقانیت اسلام اعتقاد داشت چرا به دین اسلام مشرف نشد؟"

در جواب باید گفت که درست است که انیشتین به حقانیت اسلام اعتقاد داشت اما صرفا نظر خود را در مورد اسلام بیان میکند وشاید آنقدر منصف و حق طلب نبود که به اسلام تشرف پیدا کند.

شما میتوانید نظر خود را در مورد مسئله ای بیان کنید ولی توان یا رغبت عمل به آن را نداشته باشید مثلا میتوانید بگویید همه شهرهای دنیا از شهر محل زندگیتان زیباتر و بهتر است اما آیا توان زندگی در همه آن شهرها را به طور همزمان دارید؟

یا شاید هم به دلیل تعصب به شهرتان هرگز نخواهید از آن خارج شوید.اما آیا میتوان به شما گفت نظرتان را در مورد شهرهای دیگر بیان نکنید؟

ولی به نظر من آقای انیشتین به حقانیت اسلام اعتقاد داشت اما به اسلام علاقه و رغبت نداشت و خود را همیشه یک یهودی میدانست برای اثبات علاقه انیشتین به اسراییل و یهودیت همین بس که او از حامیان صهیونیزم بود و حتی مقاله ای بنام "در مورد صهیونیزم "نوشت ودر سخنرانیهایی از صهیونیزم دفاع کرد. همچنین  اینشتین دارایی‌ها، و نیز حق استفاده از تصویر خود را به دانشگاه عبری بیت‌المقدس وقف کرد.

اما اظهار نظر اینگونه انیشتین و دیگر صاحب نظران آزاده دنیا در مورد اسلام و بخصوص مذهب حقه تشیع همواره تاکیدی بوده بر حقانیت اسلام و مکتب اهل بیت (ع).


منبع:yboroon.blogfa.com


91/1/25
5:38 عصر

بزرگترین خیانت شاه از زبان خسرو معتضد

بدست عبدالله در دسته بزرگترین خیانت شاه از زبان خسرو معتضد

معتضدجدا شدن بحرین از خاک ایران را یکی از خیانت‌های بزرگ شاه برشمرد و یادآور شد: شاه ‌‌بدون مطالعه و به خاطر یک قول احمقانه که به سفیر و وزیر خارجه انگلیس داده بود، بحرین را از دست داد‌ و جالب است که جدا شدن بحرین در مجلس ایران تصویب نشد و به صورت یک اعلامیه دولت بود که هویدا آمد و اعلام کرد.

به گزارش مشرق، خسرو معتضد پژوهشگر تاریخ ایران در گفت‌و‌گو با فارس ‌به گستاخی مسئولان امارات نسبت به سفر رئیس‌جمهور به جزیره ابوموسی اشاره کرد و با "بی‌جا" و "بی‌مورد" خواندن ادعاهای اماراتی‌ها اظهار داشت: سفر ریاست جمهوری به هر قسمت از کشور که خاک "لاینفک" ایران است، چه ارتباطی به یک کشور خارجی دارد؟ لذا اماراتی‌ها پا را از حد خودشان فراتر گذاشته‌اند.

* ‌دلایل و قرائنی برای مالکیت ‌امارات ‌بر ‌ابوموسی وجود ندارد

وی با اشاره به عدم وجود ‌هیچ‌گونه دلایل و قرائن مبنی بر مالکیت ‌امارات عربی بر ‌جزیره ابوموسی، یادآور شد: در زمان مظفرالدین شاه پرچمی ‌توسط شیخک‌های عربی در ابوموسی ‌نصب شد که ‌مظفر‌الدین شاه دستور قطعی ‌صادر کرد و ‌گمرکی‌های ایران نیز آن پرچم را از جزیره ابوموسی برداشتند که البته این موضوع ‌یک استخوان لای زخمی بود که انگلستان در دورانی که ما نیروی دریایی نداشتیم و مشکلات زیادی هم داشتیم و کشور زیر سیطره انگلستان و روسیه بود، این استخوان لای زخم را ایجاد کرد.

* ابوموسی در هیچ زمان ارتباطی به کشوری غیر از ایران نداشته است

این پژوهشگر تاریخ ایران ادامه داد: در هیچ زمان ابوموسی ارتباطی به کشوری غیر از ایران نداشته و اصلاً ‌آن موقع کشوری به نام امارات وجود نداشته است،

معتضد تأسیس ‌‌پاسگاه ژاندارمری در ابوموسی در سال 1329 به دستور ‌رزم‌آرا را یادآور شد و گفت: ‌انگلستان در زمانی که جنگ جهانی دوم شروع شد و نیروی دریای ایران موقتاً از بین رفت، یک مقدار در آنجا قدرت گرفت و ‌اجازه داد که این شیوخ "رأس‌الخیمه" و "ابوظبی" و "دبی" به ابوموسی رفت و آمد کنند که ‌در آن زمان چون دولتی در امارات وجود نداشت، دولت ایران نیز چندان مخالفتی با آنها نداشت.

"مثلاً در دوران قاجاریه بندرلنگه را به یکی از شیوخ جنوب خلیج فارس به صورت مقاطعه می‌سپردند، حتی تا زمان امیر‌کبیر که بساط اینها را جمع کرد، بندر‌عباس در مقاطعه امیر عمان بود، در واقع اینها(شیوخ خلیج فارس) را رعیت ایران می‌دانستند و یک کشور نبودند بلکه شیخ‌نشین‌هایی بودند که دولت ایران به علت اُنسی که به آب و هوای جنوب ایران داشتند، اجازه می‌داد‌ که اینها حتی مقاطعه بگیرند، یعنی مثلاً حاکم عمان به دولت ایران یک پولی را پیشنهاد می‌کرد و می‌گفت من سالی 10 هزار تومان به دولت ایران می‌دهم، ‌شما هم اجازه دهید من اینجا را اداره کنم و مالیات آن را بگیرم، یعنی اینها دولت نبودند بلکه شیوخ‌ و امرایی بودند که اتفاقاً نادرشاه با نیروی دریایی خود آنها را به تصرف درآوده بود، بنابراین این آمدن اینها چندان برای ایرانی‌ها اهمیتی نداشت."

* دولت ایران به شیوخ حاشیه خلیج فارس به عنوان یک دولت نگاه نمی‌کرد

وی با بیان اینکه "یادم می‌آید در دوران کودکی ما می‌نوشتند که شیوخ آن سوی خلیج فارس یعنی شیوخ قطر، دبی ابوظبی، برای شکار "پازن" و "بزکوهی" به جزیره هرمز می‌آمدند و دولت حتی اجازه می‌داد که به بندرعباس هم بیایند، یادآور شد: ‌دولت ایران به این شیوخ به عنوان یک دولت نگاه نمی‌کرد بلکه آنها به عنوان یک همسایه‌های محلی بودند، چه‌آنکه اکراد عراق سال‌های سال گوسفندان خود را برای چرا به خاک ایران می‌آوردند، یا مثلاً عشایر ما در آذربایجان رمه خود را به خاک روسیه تزاری می‌بردند و آنها نیز همین کار را می‌کردند و یک سری از ترکیه برای علف‌چر‌ به ایران می‌آمدند لذا دولت ایران این موضوعات را آنچنان مهم نمی‌دانست اما چند باری که فضولی کردند و در آنجا (ابوموسی) پرچم نصب کردند، مظفرالدین شاه دستور داد که "به اینها بگویید فضولی نکنند" و بعد رفتند و پرچم آنها را برداشتند، گمرک ایران نیز که در زمان مظفر‌الدین ‌شاه تاسیس شد، در تمام این نواحی نگهبان‌ گذاشته بود و هیچ مسئله‌‌ای وجود نداشت.

این پژوهشگر تاریخ ایران با یادآوری تأسیس ‌‌امارات متحده عربی در سال 1349 و "دست و پا زدن‌های" ‌انگلستان ‌و فشار این کشور به شاه برای جداسازی بحرین از خاک ایران تصریح کرد: ‌شاه ‌اشتباه کرد و به راحتی بحرین را از دست داد و خیلی بی‌مورد در هندوستان مصاحبه کرد و گفت "ما رفراندوم می‌کنیم" که رفراندوم نیز انجام نشد، یعنی هیچ‌گونه همه‌پرسی ‌صورت نگرفت و فقط ‌از 40 خانواده شیخ از جمله آل‌خلیفه پرسیدند و آنها هم گفتند می‌خواهیم مستقل باشیم.

* خیانت بزرگ شاه در ماجرای جداشدن بحرین از خاک ایران

وی جدا شدن بحرین از خاک ایران را یکی از خیانت‌های بزرگ شاه برشمرد و یادآور شد: شاه ‌‌بدون مطالعه و به خاطر یک قول احمقانه که به سفیر و وزیر خارجه انگلیس داده بود، بحرین را از دست داد‌ و جالب است که جدا شدن بحرین در مجلس ایران تصویب نشد و به صورت یک اعلامیه دولت بود که هویدا آمد و اعلام کرد.

* برخی اعراب در قالب یک کلونی در ابوموسی ماندند

معتضد با بیان اینکه انگلیسی‌ها هر‌ جا می‌روند، کاری می‌کنند‌ که آنجا مستقل شود، افزود: ‌در سال 1350، شیوخ شارجه، قطر، دبی و ... بعد از اینکه ‌در جشن‌های شاهنشاهی در تخت جمشید حضور یافتند، ‌قبول کردند که جزیره ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک را به ایران پس دهند که تنب کوچک از نظر استراتژیک برای ایران بسیار اهمیت دارد و بر تنگه هرگز مشرف است؛ آنها هم قبول کردند و هیچ مشکلی نداشتند، فقط صحبت بر این شد که کسانی که برای ‌امارات عربی و دبی هستند، می‌توانند مانند یک "کلونی" در ایران بمانند، مثل کلونی‌ افغان‌ها که در ایران زندگی ‌و کار می‌کنند و با خواهش و تمنا به ایران می‌آیند، یا مثلاً یک میلیون کرد عراقی به صورت یک کلونی به ایران پناهنده شدند و ایران هم از آنها پذیرایی کرد و وقتی که اوضاع عراق آرام شد، آنها هم برگشتند و رفتند، لذا دولت‌ ایران موافقت کرد که آنها(اعراب و شیوخ حاشیه خلیج فارس) در ابوموسی بمانند.

* تلاش اعراب حاشیه خلیج فارس برای افزایش جمعیت خود در ابوموسی

وی به تلاش اعراب و شیوخ حاشیه خلیج فارس برای افزایش جمعیت خود در جزیره ابوموسی اشاره و خاطرنشان کرد: ‌اختلافی که جمهوری اسلامی با اینها دارد و حق هم با جمهوری اسلامی است، این است که آنها می‌خواهند جمعیت خود را زیاد کنند و به همین دلیل با کشتی‌های زیاد، افراد خود را در این جزیره پیاده می‌کردند و می‌خواهند بگویند تعداد اعراب بسیار زیاد است، در حالی که همه اعراب در ‌گذشته رفتند و یک کلونی کوچکی باقی ماند؛ حالا اینها به بهانه‌ سفرهای سیاحتی و تجارتی به آنجا می‌آمدند و با عنوان اقامت موقت تعداد خود را زیاد می‌کردند که بگویند اینجا متعلق به ماست اما دولت ایران به هیچ عنوان به اینها نگفته بود که این جزیره متعلق به شماست، بلکه گفته بود ما با شما که از گذشته به اینها مهاجرت کرده‌اید، ‌کاری به شما نداریم، الان نیز آنها در یک قسمت جداگانه هستند و دولت کاری به آنها ندارد، قسمت ایران سر‌‌ جای خود است و آنها هم یک طرف دیگر هستند و اینجا خاک ایران است.

* ایران سفیر خود در امارات را فرابخواند

‌"الان که افاغنه در سیستان و خراسان زیاد هستند و بعضی‌ها پناهنده شده‌اند، آیا می‌توانند ادعا کنند که کشور متعلق به ماست؟". "آیا ‌ترک‌ها که آلمان را پرکرده‌اند، ‌می‌توانند بگویند چون شما به ما پناه دادید، آلمان متعلق به ماست؟" معتضد این دو پرسش را مطرح کرد و ادامه داد: باید نسبت به امارات عکس‌العمل نشان داد ‌و الان که آنها سفیر خود را احضار کردند، دولت ایران نیز باید بلافاصله سفیر خود را فرا‌بخواند.

* امارات زیر علم آمریکا و انگلیس سینه می‌زند

این پژوهشگر تاریخ ایران با بیان اینکه امارات الان از ایران دلخور است، چون دولت ایران سفارشاتی که از دبی به ایران می‌آید را نمی‌پذیرد و از کشور اصلی یعنی چین می‌پذیرد، اظهار داشت: ‌اماراتی‌ها ‌‌زیر علم آمریکا و انگلیس سینه می‌زنند و شنیدم که یک کشتی فرانسوی جنگی نیز در ساحل دبی لنگر انداخته است.

* باید امارات را ادب کرد/ تقدیر از سفر احمد‌نژاد به ابوموسی

معتضد افزود: نباید با آنها محاربه و مخاصمه داشت، اما باید ‌آنها را ادب کرد و بهترین ادب‌کردن نیز همین کاری بود که رئیس جمهور انجام داد که من این کار رئیس جمهور که به این جزایر سفر کرد را بسیار تأیید می‌کنم چرا‌که آنجا خاک ایران است و من از این کار رئیس جمهور خیلی خوشحالم و ایشان باید به یک یک این جزایر سفر کند تا ببیند ‌چه جواهراتی در خلیج فارس داریم.

* اعتراض ‌امارات ‌کاملاً بی‌جاست/ اعتراف‌نامه شیوخ عرب درباره ابوموسی

وی اعتراض ‌امارات به سفر رئیس جمهور به جزیره ابوموسی را "کاملاً بی‌جا" دانست و گفت: در کتابی ‌که آقای دکتر اقتداری تهیه کرده و مطالب این کتاب در زمان مظفر‌الدین شاه توسط "سدیدالسطنه کبابی" که سیاست‌مدار بوده و از مورخین بندر‌عباس بوده، آماده شده است، نوشته شده که ‌بسیاری از شیوخی که به جزیره ابوموسی آمدند، یک اعتراف‌نامه نوشتند و اعلام کردند که "ما برای علف‌چر‌ و گوسفند‌چرانی می‌آییم و رعیت دولت ایران هستیم و مهمان دولت ایران هستیم و بسیار از دولت ایران تشکر می‌کنیم که اجازه داده ما در اینجا بمانیم و گوسفندان خود را چرا دهیم"، لذا نمی‌شود که ‌هر کس که می‌آید ‌گوسفند خود را چرا دهد، بعد تقاضای مالکیت کند.

* ایران باید در روابط با امارات تجدید‌نظر کند

این پژوهشگر تاریخ ایران جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب‌ بزرگ و تنب کوچک را "جزو لاینفک" خاک ایران عنوان کرد و با بیان اینکه ‌هیچ‌گونه مذاکره‌ای ‌درباره این جزایر لازم نیست، تأکید کرد: مذاکره در این زمینه مانند این است که انسان درباره زن و بچه خود مذاکره کند، لذا اعتراض امارات به رفتن رئیس جمهور به یک بخش از خاک ایران، به منزله فضولی و خلاف عرف دیپلماتیک است و ایران باید در روابط با امارات تجدید‌نظر کند.


91/1/25
5:36 عصر

چرا شهید آوینی به خاتمی نامه نوشت؟ + متن نامه

بدست عبدالله در دسته چرا شهید آوینی به خاتمی نامه نوشت؟، متن نامه

تحلیل نامه آوینی به خاتمی به روایت پناهیان؛
اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی‌بینند و بالطبع، هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمی‌کنند.

به گزارش مشرق، در اردیبهشت سال 1370 سید محمد خاتمی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران صورت گرفت، دربار? مسائل فرهنگی و هنریِ کشور به ابراز نظر پرداخت. پس از آن سخنرانی، «شهید سید مرتضی آوینی» با انتشار نامه‌ای، سخنان او را نقد کرد. حجت الاسلام والمسلمین پناهیان، در گفتگو با رادیو معارف دربار? این نامه مطالبی را بیان کرده‌اند که در ادامه فرازهایی از آن را می‌خوانید:

استقلال رأی و صراحت لهج? شهید آوینی در نقد سخنان آقای خاتمی، جای تأمل دارد

.  استقلال رأی، صراحت لهجه و اقدام انقلابیِ شهید آوینی در نوشتن این نقدنامه جای تأمل دارد. شهید آوینی در این نامه با زیرکیِ خاصی به نقد سخنان دو پهلوی آقای خاتمی، اقدام کردند. خیلی‌ها هستند که منظور و هدف خود را صریحاً بیان نمی‌کنند یا اگر یک مقدار صراحت داشته باشند، این‌قدر مواظبت می‌کنند که کلام‌شان به‌صورت بسیار واضحی نیش‌دار نباشد. لذا این قبیل افراد معمولاً مورد نقد قرار نمی‌گیرند و شما در صحبت‌های آقای خاتمی که وزیر فرهنگ و ارشاد آن زمان بودند، این مسأله را می‌بینید. با این وجود، شهید آوینی نکته‌سنجانه و هوشمندانه بر آن نقاط انحرافی‌ که حدس می‌زدند در این سخنان وجود داشته، تأکید کردند و با صراحت به نقد این نظریات پرداختند.

.  شهید آوینی در بخشی از نام?، تصریح می‌کنند اکثر کسانی که در عرص? فرهنگ جامع? ما حضور دارند و به مطبوعات و برخی رسانه‌ها مثل صداوسیما دسترسی دارند، همین‌طور می‌اندیشند که آقای خاتمی آن زمان تصوّر می‌کردند. خلاص? آن اندیشه هم چیزی نیست جز نگاه مثبت به تمدّن غرب و یک مقدار غرب‌زدگی در فکر و فرهنگ، همراه با اعتراف به برخی از ارزش‌های انقلاب. البته این عدّه قائل به جمعِ ارزش‌های تمدن غرب و ارزش‌های انقلاب بودند، ولی در جمع کردن معمولاً کفّ? ارزش‌های غرب غلبه پیدا می‌کرد.

تحمل اینکه وزیر ارشاد کشور این‌قدر مرعوب اندیشه‌های غرب باشد، برای آوینی سخت بود

·  شهید آوینی به عنوان یک عنصر انقلابیِ فکور و فهیم، نمی‌توانستند تحمل کنند شخصیتی مثل وزیر ارشاد کشور، این‌قدر برای فکر غربی حساب باز کند و این‌قدر مرعوب اندیشه‌های غلط غرب شود. ایشان دردمندانه از تعداد زیادی از روشنفکرانی که در عرص? فرهنگ مشغول فعالیت هستند، گِله می‌کنند که چرا خیلی بیش از آن چیزی که باید و شاید، به غرب احترام می‌گذارند و مرعوب غرب هستند.

·  کسانی که دچار غرب‌زدگی می‌شوند، معمولاً تصور می‌کنند تفکّر دینی از جذابیت کمتری برخوردار است، ولی تفکّر غربی جذابیتش بیشتر است. شهید آوینی می‌فرمایند: «حیات دینی کاملاً منطبق بر فطرت بشر است و ما هرگز نباید به این توهم دچار شویم که تفکّر ما در برابر تفکّر متعارف غربی، از جاذبیت کمتری برخوردار است.» توجّه شهید آوینی به موضوع فطرت و گرایش‌های فطری، یکی از توجّهاتی است که در اکثر آثار ایشان و در همان مستندهای دفاع مقدس نیز کاملاً دیده می‌شود و بسیار نجات‌دهنده است. فطرت، موضوعی است که بسیار خوب در مقابل غریزه می‌تواند قد علم کند و انسان را از عرصه‌های هلاکت نجات دهد.

از نظر آوینی، آزادیِ مورد نظر غرب، مطلوب «انسان‌های بدوی» است نه «انسان مؤمن متعالی»

·  آقای خاتمی در کلام خود، آزادی مورد توجه در غرب را به عنوان یکی از مبانیِ نظام تمدّنی غرب ذکر می‌کنند و به آن بها می‌دهند و از اینکه ما در جامع? خودمان باید بیش از این به آزادی بها دهیم بحث می‌کنند و می‌گویند: «نظام ارزشی، فکری و سیاسی غرب با تمایلات و طبع اولی? بشر سازگار است»!

·  شهید آوینی در پاسخ این کلام می‌گویند: به اعتقاد ما لفظ «بدوّیت» به جای لفظ «طبع اولیه بشر» بیشتر مناسب این مقام است. انسان هر چه بیشتر از بدوّیت به سوی تعالی روحانی که غایت خلقت اوست پیش رود از تمایلات و طبع اولیه خویش بیشتر فاصله خواهد گرفت، بنابر این آزادی به آن صورتی که در دنیای امروز تفسیر می‌شود هرگز مطلوب انسان مؤمن متعالی نیست، بلکه مطلوب انسان‌های بدوی است.

·  اینکه ما چه نیازی را در میان نیازهای انسان، نیازِ ابتدایی و سطحی تلقی کنیم و کدام نیاز را نیازِ عمیق و متعالی تلقی کنیم و به کدام نیاز بیشتر توجّه کنیم، این یکی از نکات برجست? علمی است که در نقد شهید آوینی وجود دارد. ایشان ضمن بیان این نکته می‌گوید: «تمدّن غرب از آن لحاظ که بشر را از دین و دین‌داری دور کرده، او را بیش از پیش به سوی بدویَت و جهالت ادوار جاهلیت رانده است...»
نباید عُرف «گروهی خاص و پرهیایو» را عُرف تمام جامعه بدانیم

·  شهید آوینی در جمع‌بندی نام? خود می‌نویسد: «دوستان ما در یک امر دیگر نیز دچار اشتباه شدند و آن این است که عُرف خاص و عام را با یکدیگر خلط کردند. و این جماعت معدود و محدود اهل هیاهو را بَدل از مردم گرفته‌اند، این همان اشتباهی است که به نحو دیگری دوستان ما در تلویزیون نیز به آن گرفتار آمده‌اند.»

·  البته به لطف خدا امروز می‌بینیم که نیروهای انقلابی نیز در عرصه‌های رسانه و در عرصه‌های مختلف روشنفکریِ انقلابی حاضر شده‌اند و وضع ما با زمان شهید آوینی متفاوت شده است. اما این دردمندیِ شهید آوینی قابل تقدیر است و نکته‌سنجانه به این مطلب می‌پردازند که ما نباید عرف گروهی خاص و پرهیایو را عُرف تمام جامعه بدانیم و بر اساس این نتیجه‌گیری، برای یک گروه معدودی که سر و صدایشان بیشتر از همه است برنامه‌سازی کنیم و عمومِ جامعه که با ایمان‌شان دارند زندگی می‌کنند و دوست دارند زندگی‌شان با اتّکاء به دین اداره شود، را به فراموشی بسپاریم.

اینکه نسل‌ سوم، ارزش‌های انقلاب را نمی‌فهمند، یک شعار قلابی است

·  شهید آوینی در این نامه «شعار قلابی نسل سوم در برابر نسل مضمحل دوم» را نقد می‌کنند. چون در آن زمان خیلی بحث بود که نسل سوم انقلاب در راه است و این نسل سوم ارزش‌های نسل‌های قبلی را درک نمی‌کند و بسیاری از این حرف‌ها، که واقعاً تجربه و گذر زمان نشان داد که این شعار چقدر قلابی و توخالی بوده است.

·  امروز شما شاهد اردوهای راهیان نور هستید و ارتباط عمیقی که جوان‌ها ما با ارزش‌های انقلاب برقرار می‌کنند را به وضوح می‌بینید که شاید به این جوان‌ها باید گفت نسل چهارم و پنجم انقلاب. امروز به این حرف ارزشمند شهید آوینی پی می‌برید که این شعار یک شعار قلابی است که نسل سوم انقلاب در مقابل نسل اول و دوم انقلاب ایستاده‌اند. نکته مهم این است که این حرف‌ها آن زمان فضا را پُر کرده بود و امثال شهید آوینی تک صدایی می‌کردند و از تک صداهایی بودند که در مقابل آن پُر گویی‌ها مقاومت می‌کردند و بصیرانه به راه خودشان شک نمی‌کردند.

اشار? تیزبینان? شهید آوینی به اضمحلال تمدن پوسید? غرب

·  نکته پایانی ایشان این است که می‌فرمایند: «اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی‌بینند و بالطبع، هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمی‌کنند.»

·  این اوج نامه شهید آوینی است که آینده را پیش‌بینی کردند و نگاهشان مثل نگاه امام و نگاه مقام معظم رهبری است که در طول این سی سال همیشه از اضمحلال تمدن پوسید? غرب و خبر از احیای معنویت در سراسر جهان خبر داده‌اند.

·  شهید آوینی به خوبی به این نکته توجه می‌کنند که اُفق حرکت انقلاب و شرایط جهانی آماده است برای اینکه معنویت را احیا کند، اما کسانی که مرعوب غرب بودند نمی‌توانستند چنین مسئله‌ای را ببینند، شما حتی در انتخابات ریاست جمهوری 88 دیدید که برخی از کاندیداها صریحاً می‌گفتند چهار سال است دارد به ما خرافات گفته می‌شود... بعد یک نمونه از آن خرافات را بیان می‌کنند و می‌گویند: «چهار سال است دارند به ما می‌گویند که تمدن غرب در حال فروپاشی است»! به این ترتیب معلوم می‌شود که آنها این حرف را که تمدن پوسید? غرب رو به اضمحلال است را خرافات می‌دانند.

به گزارش مشرق، متن نامه تاریخی شهید آوینی، خطاب به سید محمد خاتمی که در سال 1370 و در زمان ریاست خاتمی بر وزارت ارشاد، پس از سخنرانی او در دانشگاه تهران، نگاشته شده است به شرح زیر است:

متن این نامه به این شرح است:

وزیر فرهنگ و ارشاد در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران انجام گرفته بود سخنانی ایراد کرد که سخت قابل تأمل است.

قبل از هر چیز آنچه که تحسین ما را برانگیخت صراحت لهجه و صداقتی بود که در گفتار ایشان وجود داشت. در روزگارانی که همه به مصلحت اندیشی و حزم و احتیاط و ملاحظه کاری گراییده اند، این صراحت بسیار پربُهاست و به اعتقاد ما، اگر دیگران نیز بتوانند با پرهیز از ریا و عُجب و دورویی و سیاست بازی، با همین صراحت نظرات خود را ابراز دارند، فضایی سالم برای تضارب آرا و دستیابی به حق ایجاد خواهد شد. تصورات ما از یکدیگر هنگامی درست است که ما دور از حیله بازی و نقاب سازی منویات خود را بیان کنیم و مصلحت اندیشی های ریاکارانه ما را از ابراز اعتقادات خویش منع نکند.

وزیرارشاد اسلامی در این سخنان آن همه صداقت دارد که در جایی می گوید: "ما معتقد نیستیم که هر چه در جمهوری اسلامی می شود خوب است. گاهی اشتباه می کنیم. اول فکر می کنیم خوب است، بعد می بینیم بد است و با آن برخورد می کنیم. "

... واین صداقت شرط پذیرش حق است. مناظره و مباحثه فکری هنگامی به حق خواهد رسید که طرفین برای خود امکان اشتباه قائل شوند و خود راحقّ مطلق نینگارند. مقدماتی که وزیر محترم ارشاد برای سخنان خویش چیده است نیز بسیار داهیانه و تحسین برانگیز است و ما به خود اجازه می دهیم که بر قسمت هایی از سخنان ایشان تأکید ورزیم و در حاشیه آنها به بحث بپردازیم. ایشان در همان آغاز در جهت  "شناخت عالمانه واقعیت ها" می گوید: "انقلاب ما با آنچه در دنیا می گذرد در بنیاد فکری و اهداف در تضاد است و اصولاً هر انقلابی با وضع موجود به مخالفت بر می خیزد."

و اما در عـین حال، ایشان از غـــرب و یا به قول ایشان "جهان رقیب ما" غفلت نکرده اند و گفته اند:

"ما نباید از یاد ببریم که جهان رقیب ما از یک نظام نظری و سیاسی جا افتاده و پرسابقه برخوردار است. دنیای امروز – غرب فکری – دارای اندیشه است، قرن هاست که شکل گرفته است، مبانی آن فرموله شده است، از جهات مختلف توسط صدها دانشمند بیان شده است، تجربیات مختلفی را پشت سر گذاشته است، خود را با واقعیت محک زده است و اصلاح کرده است و نحله های فکری مختلف سمبل آن است.

مسئله مهم این است که این نظام ارزشی، فکری و سیاسی با تمایلات اولیه بشر سازگار است؛ خود به خود طبع اولیه مدافع و خواستار این نظام است. مبانی نظام امروز بر آزادی است؛ بخصوص با شکست تفکر سوسیالیستی این آزادی بیشتر مورد خواست است. آزادی از دیدگاه آنها یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است."

سازگاری نظام فکری، سیاسی و ارزشی غرب با تمایلات اولیه بشر حقیقی است که هرگز نباید مورد غفلت قرار گیرد و همان طور که حجت الاسلام خاتمی فرموده اند، طبع اولیه بشر خود به خود خواستار این نظام است. به اعتقاد ما لفظ  "بدویت" بیش تر مناسب این مقام است، تا آنجا که امروزه صورت مصطلح یافته. انسان هر چه بیشتر از بدویت به سوی تعالی روحانی که غایت خلقت اوست پیش رود، از تمایلات طبع اولیه خویش بیشتر فاصله خواهد گرفت و بنابراین، این "آزادی" به آن صورتی که در دنیای امروز تفسیر می شود هرگز مطلوب انسان مؤمن متعالی نیست. این آزادی، که در ادامه این گفتار وزیر ارشاد آن رامعنا کرده است، مطلوب انسان های بدوی است و بدویت به این معنا در مقابل تمدن قرار ندارد. بشر امروز بدویت را مثابه متضادی برای مفهوم تمدن می شناسد و لذا از این سخنان سخت در حیرت فرو خواهد شد. و اما بدویت – آن سان که مورد نظر ماست – نه در متضادّ تمدن بلکه متضاد تعالی روحانی است. تعالی روحانی غایت دین و وحی است و بنابراین، تمدن غرب از آن لحاظ که بشر را ازدین و دینداری دور کرده، او را بیش از پیش به سوی بدویت و جهالت ادوار جاهلیت رانده است.

اما این روزگار، از سویی دیگر، روزگار استحاله ظاهر و باطن تمدن های متفاوت باستانی در باطن تمدن غرب است. در همه جای کره زمین حیات افراد بشر صورت واحدی دارد و ارتباطات بین المللی، خواه نا خواه، تفکر غرب را از طریق یک شبکه واحد در سراسر دنیا پراکنده است. تفکر غرب و ارزش های آن برای مردم سراسر کره زمین به صورت امر متعارفی در آمده است و اصلاً فرصت و قدرت آنکه خود را از سیطره این امر متعارف خارج کنند و آن را مورد ارزیابی قرار دهند ندارند. در داخل کشور ما نیز بسیارند کسانی که مسیطَر این امر متعارف هستند و از همان نظر گاهی که عرف جامعه غربی و غرب زده است، به ما و اعمال و سیاست های ما می نگرند؛ و متأسفانه نشریات و رسانه های ما بیش تر در دست اینهاست.

چه باید کرد؟ مسلّماً در شرایطی اینچنین که همه سیاست های نظام اسلامی با عرف بدویت و جاهلیت جامعه غرب سنجیده می شود هرگز نمی توان غایات الهی اسلام و صورت مطلوب آن را یکباره، بدون در نظر داشتن خواست همه اقشار جامعه، بر آن حاکمیت بخشید. این همان علتی است که در آغاز پیروزی انقلاب، آنان را که امیال خود را منافی با دین و دینداری می یافتند از کشور تاراند. نکته ای که آقای خاتمی ما را به آن تذکر داده اند این است که این امیال در نظام ارزشی تفکر غرب، که اکنون بر سراسر دنیا سیطره یافته، چیزی خلاف عرف نیست.

در غرب نوشیدن مایع تندی که عقل را زائل می کند و اختیار را از کف انسان باز می گیرد عملی خلاف عرف نیست؛ قمار، زنا، همجنس بازی، جلوه فروشی، عُجب، کبر، تسلیم در برابر عادات، بندگی غیر، بندگی نفس... و حتی خود کشی امری خلاف عرف نیست. آنها حتی وسایلی ساخته اند که با آن می توان در کمال سهولت و در عین احساس لذت از شرّ زندگی خلاص شد! در آنجا – و به تبع آن در جوامع غرب زده – نوشتن و خواندن کتاب هایی که در آن انواع و اقسام این امور متعارف (!) انجام می شود مجاز و حتی ممدوح است، و اصلاً بشر دغدغه ای جز این ندارد که اوقات فراغت خود را مستغرَق در لذات گوناگون سپری کند و در ساعات کار نیز فقط برای تأمین حوایج اوقات فراغت خویش مثل سگ جان بکند. در آنجا این پارادوکس که به نظر ما ابلهانه می آید امری کاملاً متعارف است. در غرب – و به تبع آن در جوامع غرب زده – ساختن فیلم هایی که در آن خلاف عرف عمل نمی شود کاملاً مجاز است، یعنی مثلاً یک زن شوهردار به مردی دیگر دل می بازد و این کار سه نوبت تکرار می شود و حتی در نوبت سوم نیز به کامیابی نمی انجامد.

آقای خاتمی گفته است: "آزادی از دیدگاه آنان یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان – طبع اولیه انسان – تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است." و در برابر این مفهوم آزادی، تصویری از دشواری حیات دینی ترسیم می کند و می گوید: "نظامی که ما عرضه می کنیم از طریق جهاد و ریاضت کسب می شود.  کسب تقوا کار بسیار مشکلی است. هدف زندگی غربی ها رفاه مادی و رسیدن به آزادی است. همچنین دشمن ما نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند است و هر کس این مبانی را نپذیرد با او به ستیز بر می خیزد، از امکانات غول آسای تکنولوژی یا ظرفیت تکنیک ها در جهت القای افکار خود سود می جوید. این در شرایطی است که مثل گذشته در دنیا مرز وجود ندارد و هیچ قدرتی نمی تواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد  کند."

پیش از آنکه به ادامه بحث بپردازم باید بگویم که حتی اگر ما به اندازه غربی ها هم نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند بودیم، اگر چه شرایط امروز ما به مراتب بهتر از این می بود که اکنون هست، اما باز هم طرح این بحث ها ضرور می نمود چرا که ما تا جواب این سؤال ها را پیدا نکنیم و با یکدیگر به اتفاق نظر نرسیم، هرگز نخواهیم توانست شیوه مقابله درستی برای مبارزه با غرب بیابیم.

گفتار وزیر محترم ارشاد کاملاً درست است؛ در این جهان بی مرز هیچ قدرتی نمی تواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند. اما مگر ما فقط از همین طریق است که می توانیم به غایات دینی خویش دست یابیم؟ برای آنکه مردم به دینداری رو کنند حتماً باید در ذهن خویش از واقعیت فاصله بگیرند؟ این واقعیت خلاف فطرت بشر است و اگر ما حجاب ها را یک سو نهیم، خواهیم دید که دعوت مردم به دینداری دعوتی است همسو با جذبه ی فطرت... اگر چه طبع بدوی بشر از آن اِعراض دارد. گویا وزیر محترم ارشاد اصل را براین قرار داده اند که اسلام فقط با دور کردن مردم از این واقعیت – یعنی عرف حیات غربی و غرب زده – محقق می شود و حال که نمی توان از این واقعیت فاصله گرفت، پس ما اعتراض و انتقاد را هم کنار بگذاریم و همان طور که در برابر نشان دادن کُشتی و بکس و... تسلیم شدیم، همه آنچه را که دشمن می خواهد بر ما تحمیل کند بپذیریم.

در اینجا حداقل سه اشتباه روی داده است که من خود را ناچار از ذکر آنها می بینم، هر چند این احتمال نیز وجود دارد که مراد وزیر محترم ارشاد همان مطلبی نبوده است که بنده از سخنان ایشان ادارک کرده ام:

- حیات دینی کاملاً منطبق بر فطرت بشر است و ما هرگز نباید به این توّهم دچار شویم که تفکر ما در برابر تفکر متعارف غربی از جاذبیت کم تری برخوردار است. البته همان طور که عرض کردم طبع اولیه بشر به عالم حس نزدیک تر است و بنابراین، به متعلّقات حواس ظاهری خویش بیش تر تمایل دارد. با این حال، جاذبیت حیات معنوی اگر چه وسعت کم تری دارد، اما از عمق و ماندگاری بیش تری برخوردار است.

- دوستان ما در یک امر دیگر نیز دچار اشتباه شده اند و آن این است که عرف خاص و عام را با یکدیگر خلط کرده اند و این جماعت معدود و محدود اهل هیاهو را بدل از « مردم » گرفته اند. این همان اشتباهی است که به نحوی دیگر دوستان ما در تلویزیون نیز به آن گرفتار آمده اند.  "عرف خاصّ" جامعه ما همان است که حیات خویش را در ارتباط با غرب یافته و اصلاً تصور دیگری از زندگی، تاریخ، جامعه و یا انسان ندارد.

 روشنفکران به این عرف خاص تعلق دارند و البته باید اذعان داشت که نشریات کشور ما و رسانه های دیگر بیش تر در اختیار اینان است، چرا که تجربه تاریخی تشکل و تحزب، ژورنالیسم و غیره را از سر گذرانده اند و اکنون از ذخایر این تجربیات بهره می برند.

اما تجربیات این یک دهه بعد از پیروزی انقلاب نشان داده است که این عرف خاص جز کفی بر رودخانه بیش نیست و تحولات تاریخی جامعه ما از جای دیگری رهبری می شود که مدخلیت روشنفکران در جریان آن، جز در برهه کوتاهی از مشروطیت، واقعیت نیافته است.

عرف روشنفکری  "عرف عامّ" جامعه ما نیست. عرف عامّ جامعه ما منشأ گرفته از شریعت اسلام است و از غرب جز تأثراتی ظاهری نمی پذیرد و بنابراین، حتی بعد از پنجاه سال حکومت پهلوی، مردم باز هم قدرت یافتند که انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند. هنوز هم چیزی تغییر نکرده است. امکان حضور مردم در تحولات این دهه دوم بعد از پیروزی انقلاب کم تر شده و اگر چه این معضلی بسیار بزرگ است، اما حضور بالقوه مردم هنوز هم در هر موقعیت دیگری که فطرت الناس در رابطه با ولایت تشخیص دهد می تواند به فعلیت برسد. عرف عام همچون رودخانه ای در عمق جریان دارد، اما عرف خاص کفی است که می جوشد و سطح و ظاهر را پوشانده است و اجازه نمی دهد که باطن آن یعنی رودخانه را ببینیم. هیاهوها نباید ما را به اشتباه بیندازد که هر چه هست و هر که هست هم اینانند که در هفته نامه ها و ماهنامه ها و فصلنامه ها قلم می زنند.

- اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی بینند و بالتَبع هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمی کنند. دگراندیشان و روشنفکران سکولار باید آزاد باشند، اما رشد و بالندگی نسل انقلاب نیز مواظبت می خواهد. دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً به شعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندی اعتقادی دارد، اما دوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع سیاست های نظام اسلامی کار را به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت و بیهودگی می کند.

دوستان ما توجه ندارند که واقعیت متعارف در جهت وصول به غایات ما دچار تحولاتی بنیادین شده است و اکنون تاریخ کره زمین آمادگی پذیرش یک انقلاب جهانی را دارد. رادیوهای خارجی، ویدئو و حتی ماهواره نباید ما را بترسانند. مبارزه از این پس سخت تر خواهد شد و به جای فرار از آن – و یا فرار دادن مردم از آن – و پناه آوردن به شعار قلابی "نسل سوم" (1) در برابر نسل مضمحل دوم، که هر دو و بلکه هر سه مرعوب غرب و مُنهمِک (2) در آن هستند، باید روی به مبارزه آورد، با این اطمینان قلبی که ما مبشّر همان تفکر نجات بخشی هستیم که جهان امروز به آن نیازمند است و در انتظار آن بوده. نسل سوم هنر و ادبیات غرب زده با نسل دوم آن نه در تفکر و نه در قوالب تفاوت چندانی ندارد و آنچه که باید منظر امید انقلاب اسلامی را پُر کند نسلی است انقلابی و شریعتمدار که روی به هنر و ادبیات آورده است.

و البته ما نیز به این مشکل بزرگ توجه داریم که اسلام قرن ها از صحنه حیات اجتماعی مردم دور بوده است و اکنون تا جواب های مناسبی برای تدبیر و تقدیر مناسبات و معاملات امروز بیابد، سال ها طول خواهد کشید. وزیر ارشاد نیز نوشته است: "مشکل دیگر ما این است که اسلام قرن ها از صحنه زندگی دور بوده است. ما در امور متعالی مثل عرفان و حکمت در اوج تعالی هستیم ولی در آن مواردی که به نظم اجتماعی و روابط بین انسان ها برمی گردد، دچار خلأ هستیم. این خلأ، خلأ تئوریک است. اسلام اصیل همواره به عنوان مبارز حضور داشته و خواهان تغییر شرایط بوده ولی در زمینه موارد اثباتی کار زیادی انجام نشده است. در این موارد با فقه سرو کار داریم. فقه نظم عملی رفتار فردی و جمعی را مشخص می کند. فقه مصطلح ما در این زمینه ها دچار نقص است. فقه ما باید تحول پیدا کند تا با نیازهای ما متناسب شود... "

و البته همان طور که وزیر محترم ارشاد در جملات بعد گفته است، حضرت امام خمینی (س) نیز به این نقص در فقه مصطلح اذعان داشتند و خود در تمام زندگی در جهت جبران آن تلاش کردند. و بعد افزوده است: "هر کس که این مشکلات را نادیده بگیرد و مشکل دیگر را اصل کند جامعه را از حل مشکلات باز می دارد."

باید توجه داشت اشکالی که بر فقه مصطلح وارد است هرگز همان اشکالی نیست که بعضی از روشنفکران بر آن نأکید می ورزند. اشکال فقه یک نقص ذاتی نیست و هر کس چنین بیندیشد اسلام را از توان تشکیل حکومت تهی می کند و تلاش هایش همه در جهت جدایی دین از سایر شئون و حیثیات وجود بشر قرار می گیرد. این اشکال از آنجا منشأ گرفته که اسلام هرگز در قرون جدید تجربه حاکمیت سیاسی نداشته و اکنون که این ضرورت به طور کامل چهره نموده است، لاجرم از یک سو ابواب جدیدی برای جوابگویی به این مسائل مستحدثه در فقه گشوده خواهد شد و از سوی دیگر، تفکری که در آفتاب و سایه دین پرورش یافته است به مقابله با تفکراتی روی خواهد آورد که با اصل دین مخالفت می ورزند.

نباید توقع داشت که مقابله با همه موانع و مشکلات – و مثلاً مقابله با نحله های فلسفی معارض با دین – به دست فقه مصطلح و یا فقها انجام شود. نطفه علم کلام در یک چنین مقابله ای تاریخی بسته شده است، و اگر در نسبت فقه – به معنای مصطلح – با علم کلام بیندیشیم، خواهیم دید که معنای فقه و فقیه از معنای مصطلح خویش وسعت بیش تری خواهد یافت و به معنای تحت اللفظی فقه (3) نزدیک تر خواهد شد. فقه در این معنای وسیع تر، علم کلام و حتی همین علم کلام جدید را که حضرت آیت ا... مطهری (ره) بنیانگذار آن هستند در بر خواهد گرفت. ساده انگاری است اگر بخواهیم معرضه فکری این شیخ شهید را با نحله های فلسفی غرب در دفاع از ساحت دین و دینداری، از آن لحاظ که خارج از حوزه مفهومی فقه مصطلح قرار دارد، بی ارتباط با این بحث بدانیم. اسلام پاسخگوی تمام مسائل بشر است و میان امروز و دیروز در این معنا تفاوتی حاصل نمی آید. همواره در حوزه عرف خاص، این پاسخگویی با تفقه در دین – به معنای وسیع کلمه که علم کلام و بخشی از تاریخ فلسفه دوره اسلامی را نیز شامل می شود – میسور و محقق گشته است و در حوزه عرف عام با تفقه به معنای مصطلح. ما که اسلام را پاسخگوی همه مسائل بشر می دانیم مقصودمان آن نیست که پاسخگویی فقط از طریق فقه مصطلح انجام می گردد. حکمت احکام فقهی نیز نه آنچنان است که حتماً از طریق فقه مصطلح قابل استنباط باشد. حکمت معنایی اعمّ از فلسفه دارد و می تواند محصول تفکر عقلی باشد، وقتی در نسبت با حضور دینی تحقق یابد. عقل می تواند در اتقطاع از وحی و در خدمت اهوای بشر و یا در نسبت با وحی، صورت های مختلفی از تحقق و تعین پیدا کند. عقل نظری و عقل عملی نیز دو وجه مختلف از امر واحد هستند و عقل یک بار در مقام نظر و بار دیگر در مقام عمل تحقق می یابد؛ و عمل صورتی متنزل از نظر است.

بنابراین، خلاف آنچه وزیر محترم ارشاد فرموده اند، خلأ مبتلابهِ مادر نظم اجتماعی و روابط بین انسان ها، خلأ تئوریک نیست. اسلام در مقام نظر هیچ نقصی ندارد و نقص – هر چه هست – از آنجاست که تمدن امروز محصول فلسفه ای منقطع از وحی است. از یک سو تمدن غرب محصول تفکری عقلی است که در ذیل فلسفه یونان تحقق یافته است و از سوی دیگر، از لحاظ تاریخی این نخستین بار است که مواجهه ای نظری و عملی میان تفکر دینی ما و تمدن فلسفی غرب روی می دهد و تا این مواجهه اتفاق نمی افتاد، حکمت نظری دین امکان نمی یافت که در صورتی عملی تنزل یابد و پاسخگوی مسائل روز باشد.

کسانی که کتاب "بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی" را از متفکر شهید، استاد مطهری (ره) دیده اند می توانند در آن مصداق روشنی برای این امر بیابند که چگونه حکمت نظری دین می تواند به معنای تحت اللفظی تفقه نزدیک شود. فی المثل، استاد شهید در این کتاب، سرمایه داری ماشینی را به مثابه موضوعی جدید در فقاهت و اجتهاد دیده اند و نوشته اند: "صرف توسعه و تغییر کمّی ماهیّت شیء را عوض نمی کند مادام که منجّر به تغییر کیفی نشود. به عقیده ما مشخّصه اصلی سرمایه داری که آن را موضوع جدیدی از لحاظ فقه و اجتهاد قرار می دهد دخالت ماشین است، ماشینیزم صرفاً توسعه آلت و ابزار تولید نیست، که انسان ابزار بهتری برای کاری که باید بکند پیدا کرده است، بلکه تکنیک و صنعت جدید علاوه بر بهتر کردن ابزارها، ماشین را جانشین انسان کرده است، ماشین مظهر فکر و اراده و نیروی انسان بما هُوَ انسان است... ماشین جانشین انسان است نه آلت و ابزار انسان، یک انسان مصنوعی است." (4)

صاحب نظران می دانند که همین مبنایی که شهید مطهری اتخاذ کرده اند می تواند جوابگوی بخش عظیمی از سؤالات جوامع امروز در مواجهه با ماشین باشد و لذا، دغدغه عدم تناسب آهنگ انقلاب با زمان – که به نظر می آید دغدغه اصلی وزیر ارشاد و بسیاری دیگر از مسئولان نظام اسلامی است- نباید آنها را به این سمت براند که تنها راه حفظ انقلاب را در دور شدن مردم از واقعیات ببینند و از سر رعب و دستپاچگی، تلاش اصلی خود را در این جهت قرار دهند که اسلام را حامی ارزش ها و دستاوردهای تمدن امروز نشان دهند و با صراحت بگویم، به جای اعتماد به نسل هنرمندی که از انقلاب جوشیده اند و در جریان انقلاب پرورش یافته اند، در مواجهه با روشنفکران ضدّ دین به اختراع نسلی دیگر – هر چند من درآوردی و بی ریشه – بپردازند که در ضدیت با دین و انقلاب هیچ چیز از آن دو نسل دیگر کم ندارند.

تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی هستند که در این سوی و آن سویِ صراط عدل دهان باز کرده اند: زاهدان متنسّک و عالمان متهتّک؛ آنان فلسفه و عرفان و شعر و موسیقی را تفکیرمی کنند و اینان فقه را از پاسخگویی به مسائل روز عاجز می دانند، و صراط عدل از میانه این دو پرتگاه و از بطن آن می گذرد. وزیر محترم ارشاداسلامی فقط به تحجر و عوام زدگی تاخته اند و از غرب زدگی و تجدد سخنی به میان نیاورده اند. ایشان پس از ذکر این حقیقت که: "انقلاب ما آرمان هایی داشت که در شعارهایش متبلور بود. یک دین حقیقی به همان میزان ماندگار است که قابل تحقق باشد. آرمان به خودی خود وجود ندارد بلکه ما را به سمت اهداف می راند. زندگی ما نظم می خواهد. اگر آهنگ انقلاب متناسب با زمان نباشد دچار مشکل می شویم." فرموده اند: "شاید آسان ترین راه را انسان های سطحی مطرح می کنند، یعنی اینکه رقیب ما، اندیشه مخالف ما، نباید اجازه حرف زدن داشته باشد و باید جلویش گرفته شود. اما واقعاً این راه حل مشکل ما را حل می کند؟ ملاک سلیقه کی باید باشد؟... استراتژی فرهنگی یک نظام نمی تواند بر منع قرار گیرد. در طول تاریخ اسلام این گونه نبوده است. اندیشمندان اسلامی به استقبال اندیشه های دیگران می رفتند و لحظه به لحظه فرهنگ اسلامی را غنی تر می کردند".

بسیاری به صورت نادرست می پندارند که تنها مجاری انتقال افکار کانال های رسمی است و نباید هیچ اندیشه مخالفی در قالب کتاب یا فیلم اجازه انتشار داشته باشد و این فکر شوخی است. امواج رادیویی امروز و امواج تصویری فردا این انتقال را امکانپذیر می سازد.

شکی نیست که استراتژی فرهنگی یک نظام نمی تواند بر منع قرار گیرد و میزان آن را نیز خود وزیر ارشاد در سخنان خویش معین فرموده اند: "در لیبرال ترین حکومت ها در جایی که علیه نظام توطئه می شود منع وجود دارد و درک این توطئه بر اساس سلایق شخصی نیست و قانونمندی خاص خود را دارد."

اما مسلّماً جای این سؤال وجود دارد که "آیا استراتژی فرهنگی نظام نمی تواند بر تقویت تلاش هایی ارتکاز یابد که در تفکر و غایات با او همسو و هماهنگ هستند؟ "

مگر کسی از وزارت ارشاد خواسته است که استراتژی فرهنگی خود را بر منع قرار دهد؟ دوستان ما باید به یاد داشته باشند که اکنون حجاب سکوت و صبر هنگامی شکسته شده که آتمسفر فرهنگی در عرف خاص آنچنان مسموم و نا امن است که هیچ مؤمنی احساس امنیت نمی کند. من با صراحت به مسئولان فرهنگی و هنری کشور اعلام می دارم که این دغدغه که فرزندان ما امروز و فردا در فضای کدام فرهنگ رشد خواهند یافت ما را به سختی به وحشت می اندازد.

از داهیانه ترین سخنانی که وزیر ارشاد در این گفت و گو به زبان آورده اند این است که: "ما معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم. لازمه این کار این است که جامعه با آرای مخالفین مواجه شود ولی این مواجهه باید کنترل شده باشد."

اما واقعاً همین استراتژی است که به منصّه عمل در آمده است؟ آیا واقعاً دوستان ما در وزارت ارشاد آتمسفر فرهنگی جامعه را کنترل دارند؟ آیا لازمه این مصونیت اجتماعی آن نیست که در کنار مواجهه جامعه با آرای مخالفین، تلاش های دوستانه مؤید انقلاب و دینداری نیز تقویت شود؟ آیا لازمه مصونیت یافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آرای مخالفین آن است که ما آتمسفر فرهنگی جامعه را آن گونه که نسل های جدید فرصت هدایت را از دست بدهند؟

ما نیز با تحجر مخالفیم، اما در عین حال می دانیم که تنها مرتجعین و متحجرین نیستند که به نظام فرهنگی و هنری کشور اعتراض دارند. اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می خواهد که حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند و جامعه را از تفریط باز دارد، باید با تجددِ افراطی نیز مبارزه کند تا مردم را از چاله ای به چاه نیفکند... و البته باز هم صد هزار بار شکر که عرف عام از این کشاکش فارغ است و راه خویش را فطرتاً در نسبت با شریعت می یابد. دشمنان ما می گویند: "مشکل امروز ما غرب زدگی نیست، عوام زدگی است."


   1   2   3   4   5      >