مرجع کد و ابزار وب

ابزار ساخت کد پاپ آپ نیو تب

آموزش زندگی بهتر با تجربه زنده به گور شدن توسط مرید مشایی - ان شـــــــــــــــــــــــــــــاء الله
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/3/29
1:13 عصر

آموزش زندگی بهتر با تجربه زنده به گور شدن توسط مرید مشایی

بدست عبدالله در دسته

 صراط - سعی بر تقلیل اسلام به عرفانی سطحی را می توان یکی از محورهای اصلی مطرح شده در مصاحبه بهمن شریف‌زاده در لباس یک روحانی با روزنامه اصلاح طلب شرق دانست. موضوعی که همواره در برگزاری کلاسهای این روحانی تحت عنوان " سیر و سلوک و عرفان " مطرح بوده و بر اشاعه آن تاکید دارد. 

به گزارش سرویس سیاسی صراط، بهمن شریف‌زاده که خود را "برادر فکری مشائی" مینامد و اقرار می کند که " جلب" او شده است و سرسختانه‌ای از مواضع دینی! اسفندیار رحیم مشایی دفاع می کند از جمله افرادی است که کلاسهایی هم تحت عنوان سیر و سلوک و عرفان و به تاکید برای رفع مشکلات روحی – روانی و افسردگی و اختلافات خانوادگی مانند طلاق و ازدواج (در اکثر اوقات کلاسها به طور اختصاصی جهت نسوان، اعم از زنهای شوهر دار و دختران جوان برگذار می شود)برگذار می کند.
شریف زاده در لباس یک روحانی با اتکا به روشهایی که در آثار و اعمال هیچ یک از عرفای اسلامی به آنها توصیه نشده است با هدف تذکر و یاد آوری مرگ ، شاگردانش ( که اکثر آنها از زنان شوهر دار و دختران جوان انتخاب می شوند) را به بهشت زهرا برده و آنها را به خوابیدن در قبر مجبور می کند.

شایان ذکر است بر اساس اطلاعات واصله عده ای در این رابطه به دلیل ترس از خوابیدن در قبر امتناع کرده و تعدادی هم دچار افسردگی شده اند. برخی از شاگردان هم به علت عدم درک صحیح از موضوع تا اندازه ای افسرده شده و تعادل فکریشان را از دست داده اند که در پاره ای از موارد این وضعیت روحی منجر به ترک نماز برای مدتی در بعضی شاگردان می شود.
نکته جالب دیگر در کلاسهایی که این روحانی علاقه مند به رحیم مشایی به خصوص برای نسوان برگذار می کند آن است که شریف زاده در باب عشق به خداوند به گونه ای به تفسیر موضوع می پردازد و عشق به غیر خدا را نامطلوب توصیف میکند که موجب یک نوع بی مهری بین زنان و همسرانشان می شود.
شاید اعتقاد به همین گونه از عرضه عملی دین به نسوان است که شریف زاده را واداشته که در مصاحبه با روزنامه اصلاح طلب شرق به شدت تاکید کند: «تمام گفتار جناب آقای مشایی که او را متهم به پلورالیسم کردند در نحوه عرضه دین قابل تعریف است. من می‌پرسم دین چگونه عرضه می‌شود؟ ما در ارتباط با چگونگی عرضه دین مباحث گوناگونی را باید طرح کنیم. دینداری سه بعد است. بعدی که مربوط به رفتار است و تعبیرش می‌کنند به فقه. بعدی که مربوط به عقل است و تعبیر می‌شود به کلام، فلسفه و مباحث عقلی و بعدی که مربوط به دل است که تعبیرش می‌کنند به اخلاق و عرفان؛ این، معنویات دین است. انسان هم سه بعد دارد؛ جسم، عقل و دل. آنچه که بیشتر از همه در جهان اسلام سیطره داشته، بعد فقهی دین بوده، یعنی بایدها و نبایدها، حرام‌ها و حلال‌ها. وقتی تعلیم و تربیت شما فقهی باشد چطور دین را منتقل می‌کنید؟ تکلیف می‌کنید. یعنی می‌گویید مردم این‌طور باشید یا این‌طور نباشید، این‌طور بپوشید، این‌طور نپوشید؛ آقای مشایی با عرضه دین صرفا به این روش مخالف است.
الزام صرف، دین را خراب می‌کند؛ موجب پیدایش عکس‌العمل‌های منفی در مخاطبان می‌شود. مثلا حجاب را در این 33 سال چطور عرضه کردیم؟ با باید و نباید؛ مدام گفتیم باید پوشش شما این‌گونه باشد یا نباید پوشش شما این‌گونه باشد. البته این نحوه عرضه‌ای است که در همه کشورهای اسلامی وجود دارد. چون آن چیزی که آموخته شده فقط فقه بوده. اما عقل یا همان بعد دوم چیزی به نام باید و نباید درک نمی‌کند؛ عقل راه خودش را دارد؛ روشنگری، تبیین، قانع‌شدن، باورکردن. لذا فیلسوفان هم کارشان این است. شما در کتاب‌های فلسفه اصلا باید و نباید نمی‌بینید، اما کتاب فقه را که باز می‌کنید از ابتدا باید، نباید می‌بینید و حلال است و حرام است. بنابراین عرضه دین با زبان صرفاً الزام از نگاه آقای مشایی کار دقیقی نیست.»



البته این گونه از رفتارهایی که از سوی شریف زاده به عنوان یک فرد ملبس به لباس روحانی سر زده است را در دورانها و در مکانهای مختلف همواره شاهد بوده ایم و تسخیر عملی ذهن و فکر، بدون دادن اختیار به فرد برای تعقل چیزی نیست که تنها صرف شریف زاده باشد. در واقع در جهان امروز و دیروز بسیاری از افرادبوده اند که با تسخیر ذهن افراد و تمرکز آنها بر روی عشقی ساخته و پرداخته شده از توهمات ذهنی خود، دنیای موهوم و آکنده از توهمی را برای مریدانشان ساخته و در نهایت آنها را وادار به کارهایی کرده اند که شاید هرگز در حالت عادی انجام نمی دادند. اعمالی مثل خود کشی های دست جمعی، تن دادن به تجاوز، کشتن افراد برای براورده کردن خواسته های ساخته ذهن مرشد و . . . را می توان از این قبیل دانست که نه تنها داستان نیستند بلکه در عالم واقعیت و در کشورهای اسلامی و غیر اسلامی بارها و بارها و توسط افراد سود جو مورد استفاده قرار گرفته اند.

خودکشی 913 نفری در کنار جیم جونز در سالهای 1950 در ایالت ایندیانای آمریکا نمونه ای از این گونه توهمات ذهنی است که در نهایت منجر به فاجعه های انسانی شد و گویی در ایران و پس گذشت بیش از 60 سال، برخی افراد ملبس به لباس روحانی مانند شریف زاده و در قالب تفکرات منتصب به لیدر جریان انحرافی تازه موفق به کشف آن شده اند.
جیم جونز نیز یک کشیش ساکن ایالت ایندیانای آمریکا بود که افکار خاصی! داشت. وی از تفسیر انجیل و کتب مقدس دیگر، به نوعی فرضیه عدالت اجتماعی (سوسیالیسم) دست یافته بود و آن را تبلیغ می کرد. چون پیروان او افزایش یافتند، کلیسای خود را مستقل از فرقه های مسیحی دیگر اعلام داشت. وی برضد هرگونه فساد، تبعیض و مشکل تراشی برای خلق خدا بود و در سخنرانی هایش دردهای مردم و نارسایی های جامعه را می شکافت و بیان می داشت. در سال هاى 1950در ایندیاناپولیس عده زیادى به او توجه کرده و به سراغ او آمدند. عمده سخنان او علیه تبعیض نژادى بود و از همین جهت بیشتر سیاهپوستان آمریکا به این عقیده جلب شده و از پیروان پروپا قرص و جدى او به حساب مى آمدند (امروز نیز گویی در ایران و در قالب تفکرات منتصب به لیدر جریان انحرافی شاهد چنین جریانی هستیم که البته خوشبختانه تا کنون تنها برخی از مسئولین دولتی را به خود دچار کرده! ولی نتوانسته در عموم مردم رسوخ نماید) . جونز از باورهاى دینى این طور بهره مى برد که باید مردم به یک گرایش مطلق برسند و سعى مى کرد در راه ترویج افکار خود از تمام مضامین و باورهاى مردمى استفاده کند.

جونز در بی هویتی و سردرگمی مردم ، خود را مطرح کرد و از خود هویت ساخت و به عبارت دیگر از اب گل آلود ماهی گرفت و خود را عنوان کرد. وعده سرزمین موعود را داد و با سخنرانی در کلیسای خودش ( موسوم به معبد مردم ) و همین طور در کالیفرنیا تعداد زیادی از مردم را دور خود جمع کرد و حتی در یکی از سخنرانی هایش چنین گفت : "اگر وجود خدا را در من ببینید اشکالی ندارد" و از زاویه ی دیگر می توان چنین دید که کشیش جونز ادعای خدایی می کرده!.
در سال 1965 جونز به همراه گروه خود به کالیفرنیاى شمالى حرکت کردند و در ناحیه مایوکیا، ساکن شدند. جونز بر این اندیشه بود که عقاید خود را گسترش دهد و جماعت بیشترى را به طرفدارى از خود دعوت کند. پس از چند سال سکونت در آن منطقه در سال 1971 بار دیگر همراهان و پیروان خود _ که اکنون تعداد آنها بیشتر شده بود _ را برداشته و به سان فرانسیسکو رفت.
شهرت او باعث شد که شهردار سانفرانسیسکو وی را دعوت به فسادزدایی از سازمانهای شهر کند و کمیسیون مسکن شهر را به او بسپارد که جیم با ساختن آپارتمان عمومی به خانه بدوشی در سانفرانسیسکو پایان داد و شهرت اجتماعی کسب کرد.
 
جیم جونز با طرح نظریات خاص خود در زمینه مالیات و بیت المال وارد درگیری با سازمان مالیات بردرآمد دولت فدرال شد.
در سال هاى 1970 کلیساى جونز با اتهامات زیادى مواجه شد از جمله این که در روش مذهبى خود از رفتارهاى غیرانسانى و خارج از قاعده استفاده مى کند. جونز کمى زیاده روى کرد و در تعالیم خود از تنبیه بدنى نیز بهره مى گرفت. بیشترین اتهاماتى که به او مطرح بود عبارت بودند از آزار و اذیت فیزیکى به پیروان و حداکثر آزار و اذیت یاد شده نسبت به کودکان. جونز مبالغ زیادى را نیز به عنوان کمک و اعانه دریافت مى کرد که منشاء بسیارى از این پول ها مشخص نبود و اتهام اختلاس و فساد مالى نیز متوجه او شد. جونز بر این عقیده بود که از سوى مقامات تحت اتهام است چرا که آنها از او مى ترسند و از قدرت گرفتن بیشتر از پیش او در هراسند.
با بالا گرفتن این اتهامات در سال 1977 جونز طرفداران خود را جمع کرد و در سخنرانی خود قدم های فراتری برداشت و عنوان کرد امریکا دیگر جای ماندن ما نیست و ما باید به سرزمین موعودی مهاجرت کنیم که نه دغدغه ی مالی داشته باشیم و نه از بمب اتمی بترسیم. و در نتیجه یک روز همه را به دور خود جمع کرد و فرمان هجرت داد....
در نهایت جونز مردم را جمع کرد و اینچنین گفت :
«اول کودکان و بعد خودتان سیانور بخورید تا با هم بمیریم»

جونز در بلندگو فریاد مى زد که مردم خود را از «لذت مرگ» محروم نکنند. قرص هاى سیانور بین مردم توزیع شد. هر که سرپیچى کرده و قصد فرار داشت توسط گارد جونز به قتل رسید. فقط 10 یا12 نفر از افراد جونز زنده ماندند که فرار کرده و به جنگل پناه برده بودند. 913 نفر کشته شدند که 276 تن از این قربانیان، کودک بودند. جونز با گلوله خودکشی کرد.

البته روایات مختلفی در مورد این واقعه به خصوص آمار کشته شدگان وجود دارد که حتی بعضی از آمار به 1900 نفر هم می رسد.