مرجع کد و ابزار وب

ابزار ساخت کد پاپ آپ نیو تب

از پیوند چپ‌ها و دولت هاشمی و تأثیر بشیریه بر آن‌ها تا ناگفته‌ها - ان شـــــــــــــــــــــــــــــاء الله
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/9/18
10:13 عصر

از پیوند چپها و دولت هاشمی و تأثیر بشیریه بر آنها تا ناگفتههای 1

بدست عبدالله در دسته از پیوند چپ‌ها و دولت هاشمی و تأثیر بشیریه بر آن‌ها تا ناگفته‌ها

بیشتر اعضای شورای متحصنین را دفتر تحکیمی هایی تشکیل می دادند که دانشجوی دانشگاه امیرکبیر و خواجه نصیر و... بودند یعنی ربطی به دانشگاه تهران نداشتند. اینها آمدند بیانیه‌ای دادند و گفتند ما این حرکات‌های خشونت‌طلبانه را که در خیابان می‌ریزند و آتش می‌زنند، قبول نداریم. جالب بود که بیانیه‌شان را دادند ما تکثیر کردیم و چون ما هم احساس می‌کردیم باید در جمع کردن مسئله کمک کنیم، این بیانیه را در سطح وسیعی تکثیر کردیم و حتی به صدا و سیما هم دادیم که خوانده شد و بعداً برخی از تحکیمی‌ها شاکی شدند که چه کسی این بیانیه را برای صدا و سیما فرستاده؟

روز دوشنبه اتفاق مهم دیگری هم افتاد و آن هم دیدار آقا با دانشجویان بود که آقا فرمودند اگر عکس مرا هم پاره کردند، کاری نکنید. یعنی فضای ملتهبی بود که مردم به ستوه آمده بودند. ما در بسیج دانشجویی نشستیم تصمیم‌گیری کنیم که چه کار کنیم. آنچه به ذهن‎مان رسید، این بود که سه‌شنبه جلوی دانشگاه تهران تجمع بگذاریم. آقای دکتر متولیان از بچه های بسیج برای گرفتن مجوز به وزارت کشور رفت. آن زمان آنجا آقای حق‌شناس مسئول بود که گفته بود اگر دفتر تحکیم و نهضت آزادی هم بیایند و با شما مشترک باشند، مجوز می‌دهیم! آقای متولیان گفته بود ما اصلاً به آنها ربطی نداریم و اصلا همه این فتنه ها زیر سر آنهاست. ولی وزارت کشور آقای خاتمی قبول نکرده بود و علی‌رغم درخواست رسمی بسیج دانشجویی، مجوز نداده بود. روز سه شنبه مقابل سر در اصلی دانشگاه تهران پلاکارد زدیم که به دلیل عدم صدور مجوز از سوی وزرات کشور تجمع برگزار نمی‌شود. با این حال خیلی از بچه حزب‌اللهی‌ها جلوی سر در دانشگاه آمدند ولی آشوبگران سمت بازار رفته بودند و یک اغتشاش همه‌جانبه در جاهای مختلف تهران ایجاد شده بود.

در شورای امنیت هم به این نتیجه رسیده بودند که این جریان، یک جریان ضدانقلاب است که همان موقع آقای خاتمی به عنوان رئیس شورای عالی امنیت ملی آمد و گفت اینهایی که می‌ریزند در خیابان‌ها اغتشاشگر هستند و مردم دور اینها را خالی کنند که نیروی انتظامی با آنها برخورد کند. یعنی فضا طوری شده بود که آقای خاتمی هم مجبور شده بود، بیاید این حرف‌ها را بزند. ما دنبال این بودیم که برای چهارشنبه مجوز تجمع بگیریم که در همین حین، شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی اعلام کرد که چهارشنبه در دانشگاه تهران تجمع برگزار خواهد شد. البته مجمع روحانیون مبارز هم گفته بود ما می‌خواهیم تجمع بگذاریم که لغو شد و قرار شد شورای هماهنگی تجمع بگذارد. طرح هم این بود که داخل دانشگاه تجمعی بشود و غائله جمع شود.

از روز 23 تیر بگویید.

روز قبل از 23 تیر همچنان در خیابان‌های تهران درگیری بود، لذا صبح روز 23 تیر خیلی‌ها غسل شهادت کرده بودند و آمده بودند و تصورشان این بود که امروز هم درگیری می‌شود. اما از صبح دیدیم فضا، فضای دیگری است و جمعیت واقعاً بی‌نظیر بود. البته من خودم عظمت جمعیت را نفهمیدم چون در دانشگاه بودم اما بعداً که تصاویر راهپیمایان از تلویزیون پخش شد، متوجه شدم چه جمعیت کثیری به خیابان ها آمده است. جالب این که صبح روز 23 تیر به من گفتند چون موضوع، دانشجویی است شما مجری مراسم باش. آقای زاکانی هم سخنرانی می کرد و سخنران اصلی هم آقای حسن روحانی (دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی) بود. من رفتم بالای جایگاه نمازجمعه و مراسم رسمی را شروع کردم و شعارهایی در دفاع از نظام و ولایت و علیه آشوبگران سر دادم که جمعیت یکپارچه و محکم تکرار می کرد. بعد هم دکتر زاکانی سخنرانی کرد. جالب این که آن زمان پای ایشان در گچ بود. چون ما شب‌ها کوی می‌رفتیم، یک شب بعضی آشوبگران او را شناسایی کرده بودند و با جنجال اجازه نداده بودند وارد کوی شود. دکتر هم از نرده‌های کوی بالا رفته بود و وقت پایین آمدن، به خاطر جانباز بودن قادر به کنترل نبوده و پای‎شان آسیب دیده بود، به همین دلیل پای‎شان را گچ گرفتند. ایشان سخنرانی کرد و بعد هم آقای حسن روحانی صحبت کرد.

الحمدلله چهارشنبه 23 تیر با آن شور و بیعت مردمی فضای آشوب جمع شد. دفتر تحکیم و شورای متحصنین احساس کرد با این تجمع و بیعت مردمی تمام فعالیت‌هایش سوخته است و سعی کرد تا به نوعی جریان را زنده کند. لذا بحث تشییع جنازه کشته شدگان خیالی را مطرح کردند که بسیج دانشجویی سریعا بیانیه داد و در کیهان هم ما مصاحبه‌های مختلف با افراد دخیل در این ماجرا انجام دادیم و معلوم شد اصلاً شهیدی وجود نداشته و فقط همان آقای عزت ابراهیم‌نژاد بوده که او هم در حادثه کوی کشته نشده است. شورای متحصنین هم مطرح کرد که می‌خواهیم آسیب‌دیدگان را به دیدار مراجع ببریم. همان موقع ما آمدیم بچه‌های کتک خورده و آسیب‌دیده کوی را جمع کردیم و بیانیه‌ای تحت آسیب‌دیدگان اصلی کوی منتشر شد. کیهان هم این را تیتر 2 کرد و رسانه‌ها هم کار کردند و لذا مراجع حتی آنها را راه ندادند. اینها دنبال این بودند که با آقای صانعی و موسوی اردبیلی دیدار کنند که ظاهراً همین‌ آقایان هم راه‌شان ندادند، به دلیل این که ما گفته بودیم اینها آسیب‌دیدگان واقعی نیستند و دانشجو نیستند و دروغ می‌گویند.

فضای دانشگاه بعد از 23 تیر چگونه بود؟

فضا شکسته شد و بعد از آن هم ما از موضع مطالبه‌گرانه وارد کار شدیم. البته نه به این معنا که فضا برای ما سنگین نبود، نه! به هر حال فضای دوم خرداد بود. در مقطع مهرماه 1378 هم برای دانشجویان جدیدالورود فضا را به خوبی تبیین کردیم. اما در مجموع، بعد از حادثه کوی، یک مقدار حالت سیاست‌زدگی و رکود هم پیش آمد.

عملکرد جریان دوم خرداد هم طوری بود که بین خودشان جنگ قدرت شکل گرفت و بین خود تحکیم وحدت هم به تدریج شکاف ایجاد شد، یعنی با آن قضیه‌ای که سر جریان 18 تیر پیش آمد، احساس کردند جریان لیبرال دارد می‌آید و جای اصلاح‌طلبان را می‌گیرد و اختلاف تحکیم نیز در نهایت منجر به تقسیم به طیف شیراز و طیف علامه شد. بعد هم در درون دفتر تحکیم، غلبه جریان ملی‌گرا و لیبرال موجب شد پدران معنوی شان (سازمان مجاهدین و مشارکت) احساس کنند دارند بدنه خود را از دست می‌دهند، لذا حجاریان در سال 79 آمد و گفت جنبش دانشجویی یعنی حرف مفت!

طی این مدت بسیج دانشجویی چه فعالیتی داشت؟

سیاست زدگی و رکود که فضای غالب بر جنبش دانشجویی بود اما در همین مقطع و زمان استیضاح مهاجرانی بود که بسیج دانشجویی دانشگاه تهران در حمایت از استیضاح او یک راهپیمایی از محل دانشگاه به سمت مجلس برگزار کرد که شاید هیچ راهپیمایی دانشجویی به این وسعت و گستره انجام نشده باشد. جمعیت بالای 10 هزار نفر بود. مجری مراسم من بودم و سخنران هم آقای ابوترابی بود. دیگر تا سال‌های 80 -79 خبر زیادی نشد. مخصوصاً از سال 78 یا 79 به بعد که آقا پیام دادند که محور اساسی که دانشجویان باید دنبال کنند، مبارزه با فقر و فساد و تبعیض و پیگیری اصلاحات واقعی است، بخش عمده اولویت‌های بسیج به این سمت رفت.

یک‏بار در روزنامه جوان شما روایتی را بیان کرده بودید که بعد از 18 تیر بسیج دانشجویی با برخی شخصیت‌ها دیدار داشت، یکی از آنها میرحسین موسوی بود.

بله، 18 تیر حرکتی علیه نظام بود که تا آن زمان سابقه نداشت. آقا در دیدار با برخی تشکل‌ها فرموده بودند که نیروهای انقلاب باید زیر یک پرچم جمع شوند و همه کسانی که روی چهار محور انقلاب، امام(ره)، نظام و ولایت فقیه اتفاق نظر دارند، باید متحد شوند. در سطح سیاسی جریان‌ها و گروه‌های 27 گانه‌ای شکل گرفت که همان بعدها پایه شورای هماهنگی نیروهای انقلاب شد. در سطح دانشجویی هم ما تصمیم گرفتیم که برویم با افرادی که در این چهار محور می‌گنجند، صحبت کنیم و از آنها دعوت کنیم که پای دفاع از انقلاب بیایند. چهره‌های مختلفی مد نظر بودند مثل میرحسین موسوی، مجید انصاری، عسگر اولادی، هاشمی رفسنجانی و...

من خودم در همه دیدارها نبودم ولی دقیقاً یادم هست که به دیدار آقای موسوی در دفترشان در خیابان پاستور رفتیم (آن زمان مشاور رئیس جمهور بودند) و با ایشان صحبت کردیم. در این دیدار، تحلیل‌مان را ارائه دادیم و مبنایش هم این بود که آنچه در فضای سیاسی کشور در 18 تیر مشاهده شد، با آنچه در کشور به عنوان چپ می‌شناختیم، مغایرت دارد و چیز دیگری است.

از طرفی هم سال 76 موسوی به دعوت انجمن اسلامی دانشکده فنی دانشگاه تهران به دانشگاه آمده بود و آنجا صریحاً بحث جامعه مدنی را مطرح کرده بود که جامعه مدنی همین انجمن‌ها، مساجد و هیأت‌ها هستند و علیه بحث توهم توطئه موضع گرفته بود که توطئه، توهم نیست بلکه توطئه وجود دارد که بعد از آن، امثال زیباکلام و عده‌ای در روزنامه‌ها علیه او موضع گرفتند که او هنوز در توهمات دوران نخست‌وزیری‌اش به سر می‌برد.

ما این مسایل را به او یادآوری کردیم که ایشان هم گفت بخشی از حرف‌های‎تان را قبول دارم ولی آن زمان یک حرفی زد و گفت شما در تحلیل‌ها باید از هاشمی شروع کنید و شروع کرد بحث مفصلی را علیه آقای هاشمی مطرح کرد و اصل بحثش هم این بود که آقای هاشمی به انقلاب بد کرده و اگر ما بخواهیم یک نقطه انحراف در انقلاب پیدا کنیم، آن آقای هاشمی است.

حتی آن زمان کُدی داد که شما بروید کتاب توسعه و تضاد فرامرز رفیع‌پور را بخوانید تا بفهمید ایشان (هاشمی) چه کرده است. ما گفتیم این خط انحراف از دوم خرداد به وجود آمده، ولی موسوی می گفت نه، این خط از آقای هاشمی شروع شده است. نکته بعدی هم موضوع نهضت آزادی بود که آقای موسوی می گفت شاخص حضور امریکا در ایران نهضت آزادی است. هر جا و در هر حوزه‌ای که شما دیدید نهضت آزادی فعال است و رشد کرد، بدانید حضور امریکا در آنجا پررنگ‌تر شده است که ما گفتیم شما بیایید همین حرف‌ها را از تریبون ما در دانشگاه بگویید اما ایشان جوابی که داد و من هیچ وقت یادم نمی‌رود این بود که: "نه، من نمی‌آیم، چون الان حرف زدن من فریاد در بازار مسگرهاست."

به جز این دیدار نیز با آقای هاشمی در آن سال‌ها دو دیدار داشتیم. آقای هاشمی آن زمان خیلی موضعش نسبت به بسیج دانشجویی مثبت بود و می گفت که حضور شما خیلی خوب است. ما آن مقطع زمانی که تحت عنوان بسیج دانشگاه پیش ایشان رفتیم، دنبال این بودیم که اجتماع جهانی دانشجویان مسلمان را برگزار کنیم که گفتیم شما هم کمک کنید. البته ایشان می‌گفت دفتر تحکیم به خاطر ارتباط با وزارت علوم نمی‌گذارد شما این کار را بکنید. بعد به مناسبتی دیگر در سالگرد دفاع مقدس از ایشان دعوت کردیم که به دانشکده ادبیات بیاید که نهایتاً نشد، منتهی موضعش خیلی مثبت بود. در یکی از دیدارها به ایشان گفتیم ببینید این جریان چه بلایی سر شما آورده که رأی نیاوردید و راجع به آقای مهاجرانی و کرباسچی هم گفتیم که اینها منتسب به شما هستند و دارند برخی کارهایی می‌کنند که نهایتا به اسم شما تمام می شود. ایشان هم جواب داد بخشی از حرف‌های‌تان را قبول دارم و بخشی را قبول ندارم. می گفت آقای مهاجرانی و آقای کرباسچی بچه مسلمان هستند. ما گفتیم همین آقای مهاجرانی به خود شما هم رحم نمی‌کند، شما همین کتاب عالیجناب سرخ‌پوش اکبر گنجی را دیده‌اید؟ ایشان ظاهراً ندیده بود. من برخی کدهای آن را درآورده بودم و برای‎شان خواندم و ایشان هم عصبانی و برافروخته شده بود. آن زمان که گنجی این حرف‌ها را علیه آقای هاشمی زد، ما در بسیج دانشجویی یک بیانیه دادیم علیه مطالب اکبر گنجی و گفته بودیم که مسئله ما آقای هاشمی نیست، بلکه گنجی روی جنگ و امام دست گذاشته‌ است. بیانیه را هم به آقای هاشمی دادیم و گفتیم ما بالاخره آن‎جایی که مواضع انقلابی شما را زیر سؤال ببرند، دفاع می‌کنیم. ولی ما مسئله‌مان این نیست که آقای گنجی این را نوشته، مسئله این است که آقای مهاجرانی که با شما این‎قدر ادعای نزدیکی دارد، مجوز داده و در تیراژ وسیع این کتاب را منتشر کرده است و این کتاب در تمام کتابخانه‌های کشور رفته است. که ایشان هم در پاسخ گفت من باید مطالعه کنم و...

سال 79 و 80 دیگر من به پایان دوره دانشجویی‌ام نزدیک شدم و فضای دانشجویی هم به سمت عدالت و مبارزه با فساد متمایل می شد اما همچنان فضای انحصارطلبی جریان چپ و دفتر تحکیم در دانشگاه‌ها ادامه داشت. فضای سنگینی را ساخته بودند و می‌گفتند بسیج دانشجویی نظامی است. حتی کاریکاتورهای اهانت آمیزی می‌کشیدند. مجلس پنجم یا شورای عالی انقلاب فرهنگی، طرحی را راجع به قانونی کردن بسیج دانشجویی در دانشگاه‌ها تصویب کرد اما آنها موضع بسیار تندی گرفتند و روزنامه سلام هم ورود پیدا کرد و یک بار نیز در جلسه افطار تشکل‌های دانشجویی با آقای معین، ایشان صریحا به ما می‌گفت شما نظامی هستید و باید بیرون از دانشگاه بروید! ما هم می گفتیم نظامی باید اسلحه داشته باشد ولی ما که دانشجو هستیم. ضمناً بسیج دانشجویی را امام دستور داده است. اما منطقی رفتار نمی کردند و برخوردشان کاملاً حذفی بود. یا مثلاً انجمن اسلامی مستقل را که بدنه سابق دفتر تحکیم بودند، به بدترین وجه حذف کردند. جایی که می‌توانستند اینها را حذف می‌کردند، جایی که نمی‌توانستند، تشکل موازی می‌زدند و بچه‌های جامعه اسلامی دانشجویان را هم خیلی اذیت کردند.


90/9/18
10:11 عصر

از پیوند چپها و دولت هاشمی و تأثیر بشیریه بر آنها تا ناگفتههای 1

بدست عبدالله در دسته از پیوند چپ‌ها و دولت هاشمی و تأثیر بشیریه بر آن‌ها تا ناگفته‌ها

از پیوند چپ‌ها و دولت هاشمی و تأثیر بشیریه بر آن‌ها تا ناگفته‌های 18 تیر/ میرحسین موسوی گفت هر جا نهضت آزادی بود امریکا هست

جنبش دانشجویی/1/ گفت‌وگو با سید نظام الدین موسوی؛

تحولات مهم سیاسی دهه 70 و جنبش دانشجویی کشور و به‌طور خاص دانشگاه تهران، محور اصلی گفت‌وگو با سید نظام الدین موسوی بود که به‌عنوان اولین مصاحبه از سلسله گفت‌وگوها به‌مناسبت 16 آذر و روز دانشجو تقدیم می‌شود.

موسوی، فارغ التحصیل علوم سیاسی از دانشگاه تهران و مسئول سیاسی بسیج دانشجویی این دانشگاه در اوج حوادثی مانند 18 تیر 78 بوده و اکنون نیز مدیر عامل خبرگزاری فارس است. وی، به‌واسطه حضور در بسیاری از وقایع حساس و مهم آن سال‌ها، خاطرات جذاب و ناگفته‌ای از دوران دانشجویی‌اش دارد که تنها بررسی بخش‌هایی از آن، بیش از چهار ساعت زمان می‌برد:

روایتی از فضای کلی جامعه و دانشگاه تهران در ابتدای دهه 70 بگویید.



در آن زمان، فضای دانشگاه و جامعه آبستن یک سری تحولات بود. مرزبندی‌های جدیدی داشت ایجاد می‌شد و آرایش سیاسی کشور در حال تحول بود.

در سال 72، دولت جدید آقای هاشمی مستقر شده بود. آرایش سیاسی تا قبل از آن چپ و راست بود، یعنی در انتخابات سال 68 ریاست جمهوری و انتخابات مجلس در سال 70 صف‌بندی سیاسی، چپ و راست بود که جامعه روحانیت و سایرین و دولت آقای هاشمی جناح راست و مجمع روحانیون و مجاهدین انقلاب و تحکیم وحدت جناح چپ را تشکیل می‌دادند. در مجلس چهارم نیز که طیف راست، اکثریت را به‌دست آورد شعار تبلیغاتی‌اش این بود: "پیروی از خط امام، اطاعت از رهبری، حمایت از هاشمی" لذا در این فضا جریان چپ به حاشیه رفت و حتی امثال موسوی خوئینی‌ها هم نتوانستند وارد مجلس شوند و رأی نیاوردند.

در دولت آقای هاشمی نیز طیف قابل توجهی از نیروهای راست جایگرین نیروهای چپ شدند. مثلاً آقای محتشمی‌پور را از وزارت کشور برداشتند و بشارتی را جایگزین کردند یا حتی آقای هاشمی برای آقای میرحسین موسوی جلسه تودیع هم نگذاشت و ایشان به حالت قهر رفت.

اما اتفاقاتی که پس از چند سال افتاد، این بود که بین جبهه راست یعنی جامعه روحانیت و دولت آقای هاشمی و جریان حزب‌الله شکاف‌هایی ایجاد شد. یعنی مشخص شد فضای فکری دولت، فقط کنار گذاشتن جریان چپ اقتصادی یا مجمع روحانیون نیست، بلکه در درون دولت تحولاتی شکل می‌گیرد که به سمت لیبرالیسم گرایش دارد. البته آن زمان بیشتر لیبرالیسم اقتصادی مشهود بود. برخی افرادی که می‌فهمیدند احساس کردند روند دولت -فارغ از مرزبندی با جریان چپ- دارای ایرادها و اشکال‌هایی است. یعنی فارغ از انتقادات روزنامه سلام و بیان و سازمان مجاهدین و... از منظر نیروهای حزب‌اللهی هم انتقادهایی نسبت به دولت وجود داشت که موجب تغییر در آرایش سیاسی کشور شد.

کلیت جریان این بود که آقای هاشمی از فضای سازندگی بعد از جنگ به گفتمان جدیدی به نام "توسعه" به مفهوم غربی‌اش رسیده بود. تئوریسین‌های این جریان هم معتقد به توسعه به معنای غربی آن بودند. افرادی مثل نوربخش، عادلی و روغنی زنجانی در مباحث نظری و در بخش اجرایی افرادی مثل کرباسچی و... از این دست افراد بودند. یعنی به این نتیجه رسیده بودند که ما علاوه بر کنار گذاشتن چپ‌گرایی، باید مؤلفه‌هایی مثل ارزش‌گرایی را هم حذف کنیم مانند عدالت، ساده‌زیستی و توجه به محرومین و مستضعفین و به تدریج در ادبیات جدید آن زمان، مستضعفین که به لحاظ لغوی بار ارزشی داشت، در اصطلاح تبدیل به "قشر آسیب‌پذیر" شد. در حیطه ی سیاست خارجی نیز بحث های مثل تنش‌زدایی و... مطرح شد. همچنین آقای هاشمی در نماز جمعه نیروهای حزب‌اللهی و افراد ساده‌زیست را به عنوان "جُلُمبُر" معرفی کرد. یا گفت کشور باید صحنه مانور تجمل باشد. یا به این نتیجه رسید که برای رسیدن به توسعه، یک نسل باید زیر چرخ‌های آن له شوند.

طبیعی است این حرف‌ها دیگر با مبانی انقلاب ما همخوانی ندارد و جمیع این عوامل موجب شد تا بخشی از نیروهای انقلابی و حزب‌اللهی که تا قبل از این در عرصه سیاسی از دولت آقای هاشمی حمایت می‌کردند، ترکیب جدیدی را شکل بدهند که سازمان مجاهدین از آنها تحت عنوان "چپ جدید" یا "چپ حزب‌اللهی" یاد کرد، هر چند این تعبیر نیز نادرست بود زیرا این طیف، واقعاً چپ نبودند.

در همین حال، جریان چپ هم به لحاظ معرفتی و سیاسی در حال دگردیسی بود. یعنی در ظاهر با سیاست‌های آقای هاشمی مقابله می‌کرد که از مظاهر آن، راه‌اندازی روزنامه سلام، مجله بیان و نشریه عصر ما بود. یعنی در امتداد چپ دهه 60 حرکت می‌کردند. اما در لایه زیرین آنها یک دگردیسی تدریجی آغاز شد که نمونه آن در حلقه کیان با محوریت دکتر سروش بود. سروش با نگاه لیبرالی و پلورالیستی و منبعث از تفکرات کارل پوپر، محور حلقه‌ای شد که در آن، افراد متناقضی دور هم جمع بودند. از حجاریان و آرمین گرفته تا طیف نهضت آزادی.

نمونه دیگر نیز در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست‌جمهوری بود که موسوی خوئینی‌ها آنجا بود. علت این امر هم این بود که آقای هاشمی وقتی روی کار آمد، می‌خواست هم جریان چپ را حفظ کند و هم به نوعی از شرش راحت شود، لذا آنها را در اینجا مشغول کرد که عملاً در حاشیه و سر کار باشند. چپ ها نیز از این فرصت نهایت بهره را برده و بُعد سیاسی کارشان را در مرکز تحقیقات و بُعد معرفتی کارشان را در حلقه کیان پیش می بردند.

نکته جالب نیز آنکه نقش محوری فعالیت ها را در مرکز تحقیقات استراتژیک، حسین بشیریه داشت. کسی که سال 63 وارد دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شده بود.

مشهور است که آقای بشیریه نقش قابل توجهی در تربیت فکری تعدادی از نیروهای اثرگذار این جریان داشته است.

ادامه مطلب...