مرجع کد و ابزار وب

ابزار ساخت کد پاپ آپ نیو تب

عبدالله - ان شـــــــــــــــــــــــــــــاء الله
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

93/8/10
12:45 عصر

دینانی: حسین(ع) تلاقی عشق و عقل است

بدست عبدالله در دسته

دوستی و دشمنی عقل و عشق حکایت جدیدی نیست؛ اما مصادیق آن گوناگون و هر چقدر هم تکراری باشد، برای انسان شنیدنی است و به یاد ماندنی؛ به‌ویژه آنکه نزاع این دو در معرکه کربلا باشد و حماسه‌گردانش حسین(ع).

عقل و عشق در کربلا و سهم هریک در عاشورا موضوعی بود که مدتی پیش «خیمه» دربارة آن با مؤلف کتاب «دفتر عقل و آیت عشق» گفت‌وگو کرده است تا این‌بار داستان عقل و عشق در کربلا را از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی بشنویم. او نیز تأکید داشت که در این داستان، عقل و عشق نه دشمن، که دوستان قدیم‌اند و در کسانی چون حسین(ع)یکی هستند و عاشورا نیز روز پرشکوه تلاقی عقل و عشق است.

غلامحسین ابراهیمی دینانی در دانشگاه‌ها و مؤسسات مختلفی به تدریس فلسفه اشتغال دارد؛ ضمن آن که او پیش از فوت آیت‌الله بروجردی که حوزه را رها کند، تحصیلات حوزوی را دنبال می‌کرد و در سال‌های حضورش در حوزه، به جز شرکت در درس‌های خارج فقه و اصول در درس‌های فلسفه علامه طباطبایی در قم شرکت می‌کرد و این آشنایی ادامه یافت تا اینکه وی در جلسات مشترک علامه و پرفسور هانری کربن در تهران نیز حضوری چشمگیر داشت.

دینانی در سال‌های اخیر با تمرکز بر آثار و نوشته‌های شیخ شهاب‌الدین سهروردی تاکنون چندین کتاب مهم در مورد فلسفه و افکار این فیلسوف ایرانی نگاشته است؛ از این رو بسیاری او را احیاگر حکمت اشراق در سال‌های اخیر می‌دانند.

از جمله آثار دینانی عبارت‌اند از: «نیایش فیلسوف»، «وجود رابط و مستقل در فلسفة اسلامی»، «شعاع اندیشه و شهود در فلسفة سهروردی» و «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام». «تابناک» این گفت و گو را به دلیل حساسیت مباحث مطرح شده و همچنین پیوستگی گفتارها و البته اهمیت فلسفی موضوع که قطعاً برای عموم نیز جذابیت دارد، به صورت کامل منتشر می‌کند:


اولین سؤالم مربوط به آخرین مرحلة عرفان است. در کتاب «دفتر عقل و آیت عشق» از شیخ نجم‌الدین رازی آورده‌اید که در طریق فنا جز با قدم عشق نمی‌‌توان وارد شد و عقل به فنا دستور نمی‌دهد. قبول چنین قولی، جمع عقل و عشق را منتفی نمی‌سازد؟ در این صورت می‌توان نتیجه گرفت که کار حسین(ع)در کربلا نیز توجیه عقلانی ندارد.

سؤال بنیادینی را طرح کردید. مسئلة عقل و عشق مسئلة بسیار درازمدتی است که تا الآن که با هم صحبت می‌کنیم، مناقشات فراوانی آفریده است؛ نمونة بارز آن، همین سؤال است. از سویی بعضی شعرا و عرفا به انتقاد از عقل پرداخته‌ و گفته‌اند، عقل در همه‌جا کارآیی ندارد و در مراحلی همچون فنا، کمیت لنگی دارد؛ بنابراین باید با عشق پیش رفت. همان‌طور که شیخ نجم‌الدین رازی هم گفته است، چون عقل عین بقاست، در مرحلة فنا، آخرین وادی عشق، ناتوان است.

از سوی دیگر هم بعضی فلاسفه جانب عقل را گرفته‌اند و برخی به عشاق حمله و بعضی هم از عشق انتقاد کرده‌اند و گفته‌اند همه چیز عقل است؛ اما هیچ فیلسوفی نگفته که عشق بی‌خود و بی‌فایده است. در هر صورت به نظرم این نزاع، نزاعی سطحی و ظاهری و از روی نبود بصیرت است. اگر بصیرت باشد هیچ‌گاه این نزاع به وجود نمی‌آید؛ چون انسان بیشتر از یک هویت ندارد. انسان یک واحد است و مثل جعبة عطاری نیست که دارویی را بکشید عشق باشد و جعبة دیگری را بکشید عقل باشد. این حرف‌ها بی‌ربط است.

درست است که انسان صاحب عقل، عشق، عاطفه، احساس و نفرت است؛ ولی اینها کثرات ظاهری و بیرونی است و در واقع انسان یک هویت بیشتر ندارد و آن هویت وحدانی است. می‌گویند: «النفس فی وحدتها کل القوی.» حتی تفکیک نفس و بدن و روح هم اشتباه است. فقط بدن مرتبة نازل روح است و روح مرتبة عالی بدن است. روح و بدن دو تا نیستند که آنها را به هم چسبانده باشند، یک چیز هستند؛ منتها نازل و عالی و پایین و بالا دارند؛ از این رو حکما می‌گویند ترکیبشان اتحادی است نه انضمامی؛ بنابراین نفس ناطقة انسان که هم عاقل، هم عاشق، هم حساس و هم متخیل است، هم دشمنی دارد و هم محبت که همه یک چیز است.


آیا می‌توان از اصل و فرع‌بودن اینها سؤال کرد؟

بله؛ اتفاقاً صحبت بر سر این است که در انسان کدام اصلی است؟ چه نیرو و سیطره‌ای از همه بالاتر است؟ اگر به آیات قرآن مراجعه کنید، مرتب تشویق به تعقل و تفکر می‌کند و اصلاً کلمة عشق در قرآن و در روایات وجود ندارد؛ هرچند کلمة محبت هست و کلمة محبت یعنی عشق. محبت شدید همان عشق است. به قول شاعر می‌گوید:

نیست فرقی در میان حب و عشق
شام نبود در حقیقت جز دمشق

چه بگوید من می‌خواهم بروم شام یا بگوید می‌خواهم بروم دمشق، هر دو یک شهرند با دو اسم متفاوت. حال اگر محبت را در نظر بگیریم، محبت نیز در قرآن آمده است. آیه‌ای همچون «یحبّهم و یحبّونه» که خدا انسان‌ها را دوست دارد و انسان‌ها هم او را در پرتو محبت خدا دوست دارند.


البته کلمة عقل هم در قرآن نیامده؟

بله؛ کلمة عقل نیامده است. عاقل هم از صفات خدا نیست؛ ولی خدا به تعقل و تفکر فراوان دعوت کرده است.

دینانی: حسین(ع) تلاقی عشق و عقل است

 
آن نوع فکر و آن نوع محبت که در قرآن آمده‌اند، چه نسبتی با هم دارند؟ آیا از هم جدا هستند یا همراه یکدیگرند؟

قطعاً همراه یکدیگرند؛ زیرا در قرآن حد اعلای این دو را منظور نظر داشته است. اینها در مراحل پایین از هم جدا هستند. عشق ظاهری را در نظر بگیرید. در هر جا که باشد، چه در کشورمان، چه در غرب و آفریقا، هر جا بشر هست عشق هم هست. سابق می‌گفتند که ماه یا سالی نیست که یک یا دو نفر عاشق در رودخانة سن در فرانسه خودشان را غرق نکنند.

همین ضرب‌المثل که ذکر شد، نمونة خوبی است برای توضیح رابطة عقل و عشق؛ حتی در پایین‌ترین سطح خودش. عاشق در حالتی ممکن است که عقل را زیر پا بگذارد و خود را در آب غرق ‌کند؛ چراکه جز معشوق ظاهری‌اش چیزی نمی‌فهمد؛ اما همة اینها به معنای بی‌عقلی نیست، بلکه معنایش این است، عاشق عقل حسابگر خود را کنار ‌گذاشته است؛ پس بخشی از علت این دعوا این است که خود عقل را درست درک نکرده‌ایم.

 
همان تفکیک عقل جزئی از عقل کلی که مولوی هم به آن پایبند است؟

بله؛ عاشق، عقل جزئی حسابگر را زیر پا می‌گذارد. راسیونالیسم هم زاییدة همین عقل حسابگر است.

Rationalism یا عقل‌گرایی ریشه در راسیو دارد. راسیو هم از مادة Ratio است و Ratio یعنی تکه‌پاره‌کردن؛ یعنی عقلی که تکه‌تکه می‌کند، حساب می‌کند، دیجیتالی است. این نوع عقل، اقتصادی است، طبیعی است در این مرحله عشق به اقتصادش لطمه وارد می‌کند.

این عقل درگیر سیاست است. خب ممکن است عشق به مقام سیاسی‌اش را مخدوش کند؛ بنابراین این عقل محاسبه‌گر ترک عشق می‌کند؛ اما آن عاشق می‌گوید که این عقل را بگذار کنار؛ چون عقل حسابگر عشق را دفع می‌کند؛ عقلی که می‌خواهد به سیاست و اقتصاد و حساب‌های بانکی بپردازد.

با همة این اوصاف عقل حسابگر عقل است. عقل ریاضی عقل است. عقل سیاسی عقل است. همة اینها عقل است؛ اما محدود نیست. عقل می‌تواند از سیاست و اقتصاد و ریاضیات و حتی منطق هم بالاتر برود، وقتی بالاتر رفت، دیگر نمی‌گوید فنا معنا ندارد، بلکه خود عقل به فنا دستور می‌دهد؛ آنچه شما در سؤال اول به آن تناقض عقل و عشق گفتید.


چگونه عقل از منطق هم فراتر می‌رود؟ اساساً عقلی که فراتر از منطق باشد و رابطه‌اش از منطق گسسته باشد، چگونه عقلانیتی است؟

خب شما به من بگو منطق عقل را می‌سازد یا عقل منطق را؟


عقل، منطق را می‌سازد.

پس اگر می‌پذیری که عقل منطق را ساخته و کشف کرده، بگو چگونه عقل که منطق را ساخته، در ساختة خود محبوس می‌شود؟ اگر شما یک چیزی را بسازید در درون ساختمان خود حبس می‌شوید؟ عقل ریاضیات، سیاست، اقتصاد و منطق را می‌سازد و می‌فهمد؛ ولی می‌تواند از اینها بالاتر برود و چیزهای دیگری را هم بسازد. تا کجا می‌رود؟ پایان آن را نمی‌شود پیدا کرد.


آیا تا مقام فنا هم می‌رود؟

بله؛ تا مقام فنا هم می‌رود. وقتی از این عقل‌ها گذشت، آن عقل می‌شود عشق؛ عشقی که به فنا هم دستور می‌دهد؛ ضمن آنکه شیخ نجم‌الدین رازی که در سؤال اول از آن یاد کردی، این را هم به‌صراحت می‌گوید که قلب، در حقیقت محل ظهور عقل است. او در رسالة عشق و عقل یا معیار الصدق فی مصداق العشق می‌گوید، همان‌گونه که چشم، محل بینایی است و گوش نیز محل شنوایی، قلب نیز محل ظهور عقل شناخته می‌شود؛ اما در همة این نوع اظهاراتِ عرفا و علما این سؤال وجود دارد که کدام قلب و کدام عقل؟

عقل منطقی‌ای که هم ریاضیات، سیاست و اقتصاد می‌فهمد و هم صغری و کبری می‌چیند، در نظر اینان از مرحله‌ای به بعد عاشقانه می‌رود. من در جایی از همین کتاب «دفتر عقل و آیت عشق» گفته‌ام در این مرحله، عقل مست می‌شود. عقل که مست شد، سه ساحت انسان بر هم منطبق می‌شود؛ 1. ساحت اراده، 2. ساحت محبت یا عشق، 3. ساحت معرفت یا شناسایی. عقل مست، هیچگاه درگیر این جدایی‌ها نمی‌شود.


به عبارتی عقل مست می‌تواند طریقت داشته باشد؟

دقیقاً؛ همان‌طور که در کتاب گفته‌ام، همین هماهنگی عقل و عشق که مستقیم‌ترین راه وصول به حق تبارک و تعالی است، طریقت گفته می‌شود. طریقت بی‌واسطه‌ترین راه تقرب به خداوند است. در طریقت عشق و عقل از هم جدا نیستند. عشق و عقل دو روی از یک سکه هستند. عشق بدون فهم و عقل بی‌معنی است و عقل بدون عشق متوقف است؛ مثل آبی که در یک‌جا راکد است و می‌گندد. در طریقت، عقل به عشق می‌رسد.

 
یعنی شما می‌گویید غایت عقل همان عشق است؟

یا عشق همان عقل است. می‌دانید چرا؟ برای اینکه وقتی شما از عشق می‌گویید، عشق را تحلیل نمی‌کنید. اگر من از شما بپرسم عشق چیست، چه می‌گویید؟ می‌گویید که به مقام فنا رسیدن. عشقی که رفت و به مقام فنا رسید، فهم در آن بود یا نادانی بود؟ شما چه می‌گویید؟ فهم برای خداست. عقل فهمیدن است، در هر مرتبه‌ای که باشد. آن عشقی که در مسیر حق فانی می‌شود، ریشه در فهم دارد؛ آن‌هم اوج فهم؛ از این رو می‌گویم اوج عقلانیت، عشق است.

مردم نمی‌توانند این را بفهمند. من که الآن می‌گویم سخت است؛ ولی واقعیت است. عشق منهای فهم، چه ارزشی دارد؟ از همان عاشقی که فانی شده است، اگر زبان داشت -که دارد- بپرسید که آقای عشق تو فانی شدی در حق؟ می‌گوید: بله؛ می‌گوییم که در حق یعنی چه؟ در چه فانی شدی؟ آیا می‌گوید: «نمی‌دانم»؟

من مثالی می‌زنم؛ گاهی می‌گویم این مثال، مثال خوبی است برای روشن‌شدن موضوع، گاهی هم می‌گویم که مردم بخندند. کسی عاشق شده بود و سینه‌چاک می‌کرد و می‌گفت: «به دادم برسید. مردم عشق مرا کشت.» مردم دیدند، این جوان خیلی بی‌قراری می‌کند.

گفتند: «آخر چه دردی داری؟» گفت: «من عاشقم، می‌سوزم از عشق.» گفتند: «حالا عاشق چه کسی هستی؟» گفت: «هر کسی بشود.» آن عاشق بود یا نه؟ اینکه نمی‌شود. عاشق، معشوق می‌خواهد؛ یعنی باید معشوق را بفهمد. عشقی که فانی در حق می‌شود، باید حق را بفهمد.


اما عقل حسابگر تا چه حد حق قضاوت دارد؟ متقابلاً عرفا و بزرگان دینی ما آیا می‌توانند به‌گونه‌ای عمل کنند که بی‌تفاوت به داوری‌های عقول حسابگر باشند. اگر بخواهم مصداقی‌تر بپرسم، ماجرای کربلا منظورم هست. آیا حسین(ع)از آغاز حرکت خود تا روز عاشورا به گونه‌ای عمل کرد که مردم عادی با عقل حسابگرشان او را بفهمند یا ایشان اساساً چنین دغدغه‌ای نداشت؟

وظیفه و رسالت اجتماعی و سیاسی یک چیز است و رابطة عارف و سالک با خدا و طریقت آنان بحث دیگری است. هرچه باشد هر کسی به اندازة عقل خود صحبت می‌کند و داوری. اندازة فهم هرکس متفاوت است و متناسب با آن‌کس بر او اشکال می‌کنند یا او را دارای حق می‌دانند؛ ولی اگر مردم با عقل حسابگر هم می‌فهمیدند که از عقل آنها عقل بالاتری هم هست یا حتی خودشان هم می‌توانند بالاتر از این بروند و بالاتر از این عقل حسابگر فکر کنند، دیگر داوری‌های نامربوط دربارة حماسه‌هایی همچون کربلا نداشتند.

کسی که در سطح عقل حسابگر است و نمی‌داند عقل بالاتر از او هم وجود دارد، هر اشکالی که کند، خریت کرده است؛ اما اگر گوشش باز بود که خودش هم می‌تواند بالاتر فکر کند یا کسی که بالاتر فکر می‌کند به حرف او گوش کند، چه بسا اشکالش برطرف شود.

همة بدبختی‌ها هم از همین است که انسان‌ها یا گوش نمی‌کنند یا تنبل هستند و به یک مرحله که رسیدند -چه حق چه باطل- در همان‌جا می‌مانند و تعالی ندارند. کسی که تعالی ندارد، باطل هم نباشد، به گمراهی دچار می‌شود.

آنهایی که در کربلا در کنار حسین(ع)نماندند و او را همراهی نکردند یا روبه‌روی حسین(ع)بودند، به همین مشکل دچار بودند؛ یا اساساً در باطل غوطه‌ور بودند یا اگر در صف باطل نبودند، به فکر تعالی هم نبودند و درگیر عقل حسابگر خود بودند؛ بنابراین همه باید بدانیم اگر توجهی به بالاتر رفتن نداشته باشیم، گاه به اشتباهات بزرگی دچار می‌شویم.

حق باز هم بالاتر و بالاتر است، حق وسیع و وسیع‌تر می‌شود. انسان باطل هم که بدبخت است، در یک باطلی مانده است و فکر می‌کند که این حق است و دیگر نمی‌خواهد بالاتر برود. اگر انسان، تعالی داشته باشد که در یک مرحله نماند و به بالاتر هم فکر کند، از شبهات رد می‌شود؛ ولی آنها که باطل‌اند و فکر تعالی ندارند، جدل می‌کنند و می‌دانید با جدل هم نمی‌شود رفع شبهه کرد.

عرفا و امامان(ع)هم دیگر نمی‌توانند و وظیفه‌ای ندارند که با این عده جدل کنند. شما تا قیامت هم با ابلیس بحث و جدل کنید، نمی‌توانید او را قانع کنید. ساعت‌ها با بن‌لادن بحث کن، بعید می‌دانم نظر و راهش تغییر کند. جدل چیزی را حل نمی‌کند.

عرفا حرفشان را زده‌اند. انبیاء(ع)و امامان(ع)حرف‌هایشان را در قرآن کریم و روایات گفته‌اند. هر انسان باانصافی باید بداند و بفهمد که همه چیز را نمی‌داند و فکر خودش آخر فکر نیست. اینکه من به همه چیز رسیده‌ام و همه چیز را فهمیده‌ام، این خود آغاز حماقت است؛ اما اگر گوشش باز باشد و حرف بالاتر را بشنود، آن‌وقت دعواها برطرف می‌شود و خود انسان‌ها هم بالاتر می‌روند. متأسفانه انسان‌ها نمی‌خواهند بالاتر بروند. باید تمرین کنند و بالا و بالاتر را بخواهند، تعالی را بخواهند. تعالی یعنی بالا رفتن، به علو رفتن.

مولوی هم چنین تأکیدی دارد که می‌گوید:

قل تعالوا قل تعالوا گفت رب
ای ستوران رمیده از ادب

...

گوش بعضی زین تعالواها کرست
هر ستوری را صطبلی دیگرست

مولوی هم به‌خوبی اشاره دارد که گوش بعضی‌ها به این دعوت قرآنی که انبیا(ع)گفته‌اند، کر است و همین‌ها هستند که چنان که گفتی، داوری‌هایی غلط و در حد فهم خود از کارهای انبیا(ع)و اولیا(ع)دارند. اینها پیامبران(ع)را مسخره می‌کنند، عرفا را تکفیر می‌کنند و حسین(ع)را هم نکوهش می‌کردند و می‌کنند.

 
در جلد سوم کتاب مذکور از دو نوع معرفت شناخته‌شده یاد کردید؛ معرفت عقلی و معرفت دینی. بر اساس این تفکیک می‌خواستم بدانم که آیا حماسة کربلا ارزشی برای کسانی که پیرو معرفت عقلی هستند، دارد؟

من کلمة معرفت دینی که شما می‌گویید و برای شما و خیلی‌ها جا افتاده است، جدای از معرفت عقلانی نمی‌دانم. اصلاً معرفت دینی غیرعقلانی را نمی‌شناسم. معرفت کار عقل است؛ بنابراین معرفت دینی هم کار عقل است.

معرفت یعنی شناختن. شناختن برای کیست؟ برای عقل. عقل، دین را می‌شناسد یا دین، عقل را می‌شناسد؟ طبیعی است، عقل، دین را می‌شناسد. پس معرفت دینی همان معرفت عقلی است؛ منتها عقلی که گرفتار اوهام و نفسانیات نباشد. می‌دانید که کلمة عقل در عربی با «عقال» هم ریشه است. عقال نیز به معنی بستن زانوی شتر است.

با عقال‌کردن شتر، این حیوان را از فعالیت و کوشش باز می‌دارند. عقل واقعی نیز همچون عقال می‌تواند نفس سرکش انسان را مهار کند. چنین عقلی همان‌طور که گفتم، نمی‌تواند غیردینی باشد؛ پس معرفت دینی و معرفت عقلی در واقع یک معرفت‌اند.

 
اما خیلی‌ها معتقدند که ایمان از جایی آغاز می‌شود که دیگر عقلانیت خیلی پاسخگو نیست.

خیلی از مسیحی‌ها این‌گونه فکر می‌کنند و اشتباه مسیحی‌ها از اینجا شروع می‌شود. می‌گویند اگر قرار باشد همة گزاره‌های دینی منطقی باشد، دیگر ایمان‌آوردن معنی ندارد.


ولی اگر قرار باشد همة گزاره‌های دینی از جنس دودوتا، چهارتا باشد که «ایمان» اساساً موضوعیت نمی‌یابد. خب هرکسی «باید» بپذیرد دودوتا می‌شود چهارتا؛ در حالی که ایمان‌آوردن به گزاره‌های دینی مثل پذیرفتن دودوتا، چهارتا نیست.

ایمانی که در آن شعور و آگاهی نباشد، جز حماقت از نظر من چیز دیگری نیست. بله؛ در مسیحیت این وجود دارد. در مسیحیت قدیسی به نام ترتولیان هست که می‌گوید: «من ایمان دارم؛ چون ایمان‌داشتن بی‌معنی و محال است.» او خیلی شجاعانه و باصراحت صحبت می‌کند؛ اما من می‌گویم او اشتباه می کند؛ چون من به بی‌معنایی، مؤمن نیستم. شما به بی‌معنایی مؤمنی؟ این بحث مهمی است. اسلام این را نمی‌گوید.

بعضی‌ها عملاً این کار را می‌کنند؛ ولی شما به آیات قرآن نگاه کنید؛ مرتب به بصیرت و تعقل و تفکر دعوت می‌کند: «افلا یعقلون»؟ «افلا یتفکرون»؟ پس این دعوت‌ها چیست که انجام می‌دهد؛ وگرنه می‌گفت، بروید ایمان بیاورید و حرف نزنید. قرآن چنین گفته است یا نه؟

 
اما این «تفکر»ی که قرآن می‌گوید، با «خودت بیندیش»ی که شعار دنیای جدید است، تفاوت دارد.

خیر؛ خودت بیندیش، یعنی چه؟ پس چه کسی بیندیشد؟ می‌خواهی یکی دیگر برایت بیندیشد؟  ولی خودت بیندیش، نه با نفسانیات نه با حب جاه نه با پدرسوختگی و رذالت. خالص بیندیش.


عقلی که شما از آن تعبیر به «عقل خالص» کرده‌اید؟

بله؛ در قرآن هم آمده است: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ» (الزمر، آیة 21) یا «وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ» (آل عمران، آیة 7). کلمة «لب» که در این آیات اشاره شده، به معنی عقل خالص است.


نسبت این عقل خالص با عقل خودبنیاد چیست؟

همان عقل خودبنیاد است. عقل غیرخودبنیاد که فایده‌ای ندارد؛ عقلی که تکیه بر این و آن داشته باشد. عقل نیازی به کسی ندارد. اگر عقل ببیند جامعه چه می‌گوید و غرب چه می‌گوید و آن کتاب چه گفته است، عقل نیست. عقل باید به خود مراجعه کند؛ ولی با خلوص و صدق که متأسفانه این را کم داریم. عقل خالص و صادق کم داریم.

 
حتی خالص از وحی؟

بله؛ حتی خالص از وحی. اگر خالص باشد وحی را می‌فهمد. شما از وحی عقل را می‌فهمید یا با عقل وحی را می‌فهمید؟

 
با عقل، وحی را می‌فهمم.

عقل باید خالص باشد یا نباشد؟

 
باید خالص باشد.

آنها که عقلشان خالص بود، وحی را فهمیدند. سلمان فهمید، ابوذر فهمید، ابوجهل نفهمید؛ چون عقل خالص نداشت.


آیا راسل عقل خالص نداشت؟

او انصاف داشت؛ ولی خالص نبود. لرد انگلیسی بود و می‌خواست لردی خود را حفظ کند و نمی‌خواست لردی را کنار بگذارد. اگر این لردی را کنار می‌گذاشت، عقلش خالص می‌بود. انصاف داشت؛ ولی عقلش خالص نبود. اگر خالص بود، خدا را می‌فهمید؛ البته او خدا را منکر نیست، وحی را هم می‌فهمید.

عقل خالص است که عقل را می‌فهمد. شما می‌دانید که خواسته‌های انسان چقدر رنگارنگ است؟ هریک از این خواسته‌ها یک لطمه به عقل است. حالا شما می‌گویید که این حرف که من می‌زنم مصداق کم دارد. بله؛ مصداق کم دارد؛ چون قرآن هم می‌گوید: «أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» اگر من می‌گفتم شما می‌گفتید که مخالف اکثریتم؛ ولی قرآن می‌گوید. من ارزش را برای اکثریت قائل نیستم.

 
مصداق عقل خالص چیست یا کیست؟

عقل خالص معصوم است. من ائمه(ع)را تجسم عقل می‌دانم. پیامبر(ص)و حضرت امیر(ع)و امام حسین(ع)، تجسم عقل هستند. عقل، عقل است؛ ولی اگر بخواهد جسم شود [در این لحظه دینانی از جا بلند می‌شود و ادامه می‌دهد] می‌آید در قالب حضرت محمد(ص)و علی(ع)و در قالب حسین(ع). اینها عقل مجسم هستند.


جمع‌بندی بحث اول در ماجرای کربلا؛ شما سهم عقل و سهم عشق را مساوی می‌دانید؟

اصلاً امام حسین(ع) را تجسم عقل می‌دانم. اولیا(ع) و انبیاء(ع) تجسم عقل هستند. اگر عقل بخواهد به جسمانیت بیاید در انبیاء(ع) و اولیا(ع) پیاده می‌شود و پیاده شده است. این حرف را با دو حدیث تأیید می‌کنم که هر دو در اصول کافی آمده است؛ یکی اینکه «اول ما خلق الله العقل» نخستین مخلوق عقل است. حدیث دیگر می‌گوید: «اول ما خلق الله نوری» اولین مخلوق نور من است. این دو حدیث با هم تفاوت دارند؟


به نظر می‌رسد، باید با هم منطبق باشند.

بله؛ هستند؛ یعنی نور محمد(ص)همان عقل است. امام حسین(ع)تجسم عقل است؛ منتها عقلی است که به صورت عشق درآمد. این عشق عقلانی است. عشق امام حسین(ع)عقلانی بود یا نفسانی؟


عقلانی.

پس چرا اشکال دارد؟ پس چه می‌پرسید؟ این تعارض را بی‌خود طرح کردید از اول. اصلاً تعارض نیست. عقل امام حسین(ع) عشقش است و عشق امام حسین(ع) عقلش است و خود هم عقل کل است.


حماسة ‌عاشورا برای فیلسوفی چون غلامحسین ابراهیمی دینانی، چه نکته‌ای دارد؟

عاشورا از نگاه من سالروز حادثة بزرگ تلاقی عشق و عقل است که عقل، عشق می‌شود و عشق، عقل. اگر انسان به اینجا برسد به کمال کافی رسیده است. کمال انسان اینجاست که عقلش به عشق و عشقش هم عقل تبدیل شود. اگر عقل انسان در صغری و کبری ماند و به عشق نرسید، صاحب عقل متوقف است.

http://www.tabnak.ir/fa/news/446037/%D8%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%B9-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%82%DB%8C-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D9%88-%D8%B9%D9%82%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA


93/8/10
12:45 عصر

دینانی: حسین(ع) تلاقی عشق و عقل است

بدست عبدالله در دسته

دوستی و دشمنی عقل و عشق حکایت جدیدی نیست؛ اما مصادیق آن گوناگون و هر چقدر هم تکراری باشد، برای انسان شنیدنی است و به یاد ماندنی؛ به‌ویژه آنکه نزاع این دو در معرکه کربلا باشد و حماسه‌گردانش حسین(ع).

عقل و عشق در کربلا و سهم هریک در عاشورا موضوعی بود که مدتی پیش «خیمه» دربارة آن با مؤلف کتاب «دفتر عقل و آیت عشق» گفت‌وگو کرده است تا این‌بار داستان عقل و عشق در کربلا را از زبان غلامحسین ابراهیمی دینانی بشنویم. او نیز تأکید داشت که در این داستان، عقل و عشق نه دشمن، که دوستان قدیم‌اند و در کسانی چون حسین(ع)یکی هستند و عاشورا نیز روز پرشکوه تلاقی عقل و عشق است.

غلامحسین ابراهیمی دینانی در دانشگاه‌ها و مؤسسات مختلفی به تدریس فلسفه اشتغال دارد؛ ضمن آن که او پیش از فوت آیت‌الله بروجردی که حوزه را رها کند، تحصیلات حوزوی را دنبال می‌کرد و در سال‌های حضورش در حوزه، به جز شرکت در درس‌های خارج فقه و اصول در درس‌های فلسفه علامه طباطبایی در قم شرکت می‌کرد و این آشنایی ادامه یافت تا اینکه وی در جلسات مشترک علامه و پرفسور هانری کربن در تهران نیز حضوری چشمگیر داشت.

دینانی در سال‌های اخیر با تمرکز بر آثار و نوشته‌های شیخ شهاب‌الدین سهروردی تاکنون چندین کتاب مهم در مورد فلسفه و افکار این فیلسوف ایرانی نگاشته است؛ از این رو بسیاری او را احیاگر حکمت اشراق در سال‌های اخیر می‌دانند.

از جمله آثار دینانی عبارت‌اند از: «نیایش فیلسوف»، «وجود رابط و مستقل در فلسفة اسلامی»، «شعاع اندیشه و شهود در فلسفة سهروردی» و «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام». «تابناک» این گفت و گو را به دلیل حساسیت مباحث مطرح شده و همچنین پیوستگی گفتارها و البته اهمیت فلسفی موضوع که قطعاً برای عموم نیز جذابیت دارد، به صورت کامل منتشر می‌کند:


اولین سؤالم مربوط به آخرین مرحلة عرفان است. در کتاب «دفتر عقل و آیت عشق» از شیخ نجم‌الدین رازی آورده‌اید که در طریق فنا جز با قدم عشق نمی‌‌توان وارد شد و عقل به فنا دستور نمی‌دهد. قبول چنین قولی، جمع عقل و عشق را منتفی نمی‌سازد؟ در این صورت می‌توان نتیجه گرفت که کار حسین(ع)در کربلا نیز توجیه عقلانی ندارد.

سؤال بنیادینی را طرح کردید. مسئلة عقل و عشق مسئلة بسیار درازمدتی است که تا الآن که با هم صحبت می‌کنیم، مناقشات فراوانی آفریده است؛ نمونة بارز آن، همین سؤال است. از سویی بعضی شعرا و عرفا به انتقاد از عقل پرداخته‌ و گفته‌اند، عقل در همه‌جا کارآیی ندارد و در مراحلی همچون فنا، کمیت لنگی دارد؛ بنابراین باید با عشق پیش رفت. همان‌طور که شیخ نجم‌الدین رازی هم گفته است، چون عقل عین بقاست، در مرحلة فنا، آخرین وادی عشق، ناتوان است.

از سوی دیگر هم بعضی فلاسفه جانب عقل را گرفته‌اند و برخی به عشاق حمله و بعضی هم از عشق انتقاد کرده‌اند و گفته‌اند همه چیز عقل است؛ اما هیچ فیلسوفی نگفته که عشق بی‌خود و بی‌فایده است. در هر صورت به نظرم این نزاع، نزاعی سطحی و ظاهری و از روی نبود بصیرت است. اگر بصیرت باشد هیچ‌گاه این نزاع به وجود نمی‌آید؛ چون انسان بیشتر از یک هویت ندارد. انسان یک واحد است و مثل جعبة عطاری نیست که دارویی را بکشید عشق باشد و جعبة دیگری را بکشید عقل باشد. این حرف‌ها بی‌ربط است.

درست است که انسان صاحب عقل، عشق، عاطفه، احساس و نفرت است؛ ولی اینها کثرات ظاهری و بیرونی است و در واقع انسان یک هویت بیشتر ندارد و آن هویت وحدانی است. می‌گویند: «النفس فی وحدتها کل القوی.» حتی تفکیک نفس و بدن و روح هم اشتباه است. فقط بدن مرتبة نازل روح است و روح مرتبة عالی بدن است. روح و بدن دو تا نیستند که آنها را به هم چسبانده باشند، یک چیز هستند؛ منتها نازل و عالی و پایین و بالا دارند؛ از این رو حکما می‌گویند ترکیبشان اتحادی است نه انضمامی؛ بنابراین نفس ناطقة انسان که هم عاقل، هم عاشق، هم حساس و هم متخیل است، هم دشمنی دارد و هم محبت که همه یک چیز است.


آیا می‌توان از اصل و فرع‌بودن اینها سؤال کرد؟

بله؛ اتفاقاً صحبت بر سر این است که در انسان کدام اصلی است؟ چه نیرو و سیطره‌ای از همه بالاتر است؟ اگر به آیات قرآن مراجعه کنید، مرتب تشویق به تعقل و تفکر می‌کند و اصلاً کلمة عشق در قرآن و در روایات وجود ندارد؛ هرچند کلمة محبت هست و کلمة محبت یعنی عشق. محبت شدید همان عشق است. به قول شاعر می‌گوید:

نیست فرقی در میان حب و عشق
شام نبود در حقیقت جز دمشق

چه بگوید من می‌خواهم بروم شام یا بگوید می‌خواهم بروم دمشق، هر دو یک شهرند با دو اسم متفاوت. حال اگر محبت را در نظر بگیریم، محبت نیز در قرآن آمده است. آیه‌ای همچون «یحبّهم و یحبّونه» که خدا انسان‌ها را دوست دارد و انسان‌ها هم او را در پرتو محبت خدا دوست دارند.


البته کلمة عقل هم در قرآن نیامده؟

بله؛ کلمة عقل نیامده است. عاقل هم از صفات خدا نیست؛ ولی خدا به تعقل و تفکر فراوان دعوت کرده است.

دینانی: حسین(ع) تلاقی عشق و عقل است

 
آن نوع فکر و آن نوع محبت که در قرآن آمده‌اند، چه نسبتی با هم دارند؟ آیا از هم جدا هستند یا همراه یکدیگرند؟

قطعاً همراه یکدیگرند؛ زیرا در قرآن حد اعلای این دو را منظور نظر داشته است. اینها در مراحل پایین از هم جدا هستند. عشق ظاهری را در نظر بگیرید. در هر جا که باشد، چه در کشورمان، چه در غرب و آفریقا، هر جا بشر هست عشق هم هست. سابق می‌گفتند که ماه یا سالی نیست که یک یا دو نفر عاشق در رودخانة سن در فرانسه خودشان را غرق نکنند.

همین ضرب‌المثل که ذکر شد، نمونة خوبی است برای توضیح رابطة عقل و عشق؛ حتی در پایین‌ترین سطح خودش. عاشق در حالتی ممکن است که عقل را زیر پا بگذارد و خود را در آب غرق ‌کند؛ چراکه جز معشوق ظاهری‌اش چیزی نمی‌فهمد؛ اما همة اینها به معنای بی‌عقلی نیست، بلکه معنایش این است، عاشق عقل حسابگر خود را کنار ‌گذاشته است؛ پس بخشی از علت این دعوا این است که خود عقل را درست درک نکرده‌ایم.

 
همان تفکیک عقل جزئی از عقل کلی که مولوی هم به آن پایبند است؟

بله؛ عاشق، عقل جزئی حسابگر را زیر پا می‌گذارد. راسیونالیسم هم زاییدة همین عقل حسابگر است.

Rationalism یا عقل‌گرایی ریشه در راسیو دارد. راسیو هم از مادة Ratio است و Ratio یعنی تکه‌پاره‌کردن؛ یعنی عقلی که تکه‌تکه می‌کند، حساب می‌کند، دیجیتالی است. این نوع عقل، اقتصادی است، طبیعی است در این مرحله عشق به اقتصادش لطمه وارد می‌کند.

این عقل درگیر سیاست است. خب ممکن است عشق به مقام سیاسی‌اش را مخدوش کند؛ بنابراین این عقل محاسبه‌گر ترک عشق می‌کند؛ اما آن عاشق می‌گوید که این عقل را بگذار کنار؛ چون عقل حسابگر عشق را دفع می‌کند؛ عقلی که می‌خواهد به سیاست و اقتصاد و حساب‌های بانکی بپردازد.

با همة این اوصاف عقل حسابگر عقل است. عقل ریاضی عقل است. عقل سیاسی عقل است. همة اینها عقل است؛ اما محدود نیست. عقل می‌تواند از سیاست و اقتصاد و ریاضیات و حتی منطق هم بالاتر برود، وقتی بالاتر رفت، دیگر نمی‌گوید فنا معنا ندارد، بلکه خود عقل به فنا دستور می‌دهد؛ آنچه شما در سؤال اول به آن تناقض عقل و عشق گفتید.


چگونه عقل از منطق هم فراتر می‌رود؟ اساساً عقلی که فراتر از منطق باشد و رابطه‌اش از منطق گسسته باشد، چگونه عقلانیتی است؟

خب شما به من بگو منطق عقل را می‌سازد یا عقل منطق را؟


عقل، منطق را می‌سازد.

پس اگر می‌پذیری که عقل منطق را ساخته و کشف کرده، بگو چگونه عقل که منطق را ساخته، در ساختة خود محبوس می‌شود؟ اگر شما یک چیزی را بسازید در درون ساختمان خود حبس می‌شوید؟ عقل ریاضیات، سیاست، اقتصاد و منطق را می‌سازد و می‌فهمد؛ ولی می‌تواند از اینها بالاتر برود و چیزهای دیگری را هم بسازد. تا کجا می‌رود؟ پایان آن را نمی‌شود پیدا کرد.


آیا تا مقام فنا هم می‌رود؟

بله؛ تا مقام فنا هم می‌رود. وقتی از این عقل‌ها گذشت، آن عقل می‌شود عشق؛ عشقی که به فنا هم دستور می‌دهد؛ ضمن آنکه شیخ نجم‌الدین رازی که در سؤال اول از آن یاد کردی، این را هم به‌صراحت می‌گوید که قلب، در حقیقت محل ظهور عقل است. او در رسالة عشق و عقل یا معیار الصدق فی مصداق العشق می‌گوید، همان‌گونه که چشم، محل بینایی است و گوش نیز محل شنوایی، قلب نیز محل ظهور عقل شناخته می‌شود؛ اما در همة این نوع اظهاراتِ عرفا و علما این سؤال وجود دارد که کدام قلب و کدام عقل؟

عقل منطقی‌ای که هم ریاضیات، سیاست و اقتصاد می‌فهمد و هم صغری و کبری می‌چیند، در نظر اینان از مرحله‌ای به بعد عاشقانه می‌رود. من در جایی از همین کتاب «دفتر عقل و آیت عشق» گفته‌ام در این مرحله، عقل مست می‌شود. عقل که مست شد، سه ساحت انسان بر هم منطبق می‌شود؛ 1. ساحت اراده، 2. ساحت محبت یا عشق، 3. ساحت معرفت یا شناسایی. عقل مست، هیچگاه درگیر این جدایی‌ها نمی‌شود.


به عبارتی عقل مست می‌تواند طریقت داشته باشد؟

دقیقاً؛ همان‌طور که در کتاب گفته‌ام، همین هماهنگی عقل و عشق که مستقیم‌ترین راه وصول به حق تبارک و تعالی است، طریقت گفته می‌شود. طریقت بی‌واسطه‌ترین راه تقرب به خداوند است. در طریقت عشق و عقل از هم جدا نیستند. عشق و عقل دو روی از یک سکه هستند. عشق بدون فهم و عقل بی‌معنی است و عقل بدون عشق متوقف است؛ مثل آبی که در یک‌جا راکد است و می‌گندد. در طریقت، عقل به عشق می‌رسد.

 
یعنی شما می‌گویید غایت عقل همان عشق است؟

یا عشق همان عقل است. می‌دانید چرا؟ برای اینکه وقتی شما از عشق می‌گویید، عشق را تحلیل نمی‌کنید. اگر من از شما بپرسم عشق چیست، چه می‌گویید؟ می‌گویید که به مقام فنا رسیدن. عشقی که رفت و به مقام فنا رسید، فهم در آن بود یا نادانی بود؟ شما چه می‌گویید؟ فهم برای خداست. عقل فهمیدن است، در هر مرتبه‌ای که باشد. آن عشقی که در مسیر حق فانی می‌شود، ریشه در فهم دارد؛ آن‌هم اوج فهم؛ از این رو می‌گویم اوج عقلانیت، عشق است.

مردم نمی‌توانند این را بفهمند. من که الآن می‌گویم سخت است؛ ولی واقعیت است. عشق منهای فهم، چه ارزشی دارد؟ از همان عاشقی که فانی شده است، اگر زبان داشت -که دارد- بپرسید که آقای عشق تو فانی شدی در حق؟ می‌گوید: بله؛ می‌گوییم که در حق یعنی چه؟ در چه فانی شدی؟ آیا می‌گوید: «نمی‌دانم»؟

من مثالی می‌زنم؛ گاهی می‌گویم این مثال، مثال خوبی است برای روشن‌شدن موضوع، گاهی هم می‌گویم که مردم بخندند. کسی عاشق شده بود و سینه‌چاک می‌کرد و می‌گفت: «به دادم برسید. مردم عشق مرا کشت.» مردم دیدند، این جوان خیلی بی‌قراری می‌کند.

گفتند: «آخر چه دردی داری؟» گفت: «من عاشقم، می‌سوزم از عشق.» گفتند: «حالا عاشق چه کسی هستی؟» گفت: «هر کسی بشود.» آن عاشق بود یا نه؟ اینکه نمی‌شود. عاشق، معشوق می‌خواهد؛ یعنی باید معشوق را بفهمد. عشقی که فانی در حق می‌شود، باید حق را بفهمد.


اما عقل حسابگر تا چه حد حق قضاوت دارد؟ متقابلاً عرفا و بزرگان دینی ما آیا می‌توانند به‌گونه‌ای عمل کنند که بی‌تفاوت به داوری‌های عقول حسابگر باشند. اگر بخواهم مصداقی‌تر بپرسم، ماجرای کربلا منظورم هست. آیا حسین(ع)از آغاز حرکت خود تا روز عاشورا به گونه‌ای عمل کرد که مردم عادی با عقل حسابگرشان او را بفهمند یا ایشان اساساً چنین دغدغه‌ای نداشت؟

وظیفه و رسالت اجتماعی و سیاسی یک چیز است و رابطة عارف و سالک با خدا و طریقت آنان بحث دیگری است. هرچه باشد هر کسی به اندازة عقل خود صحبت می‌کند و داوری. اندازة فهم هرکس متفاوت است و متناسب با آن‌کس بر او اشکال می‌کنند یا او را دارای حق می‌دانند؛ ولی اگر مردم با عقل حسابگر هم می‌فهمیدند که از عقل آنها عقل بالاتری هم هست یا حتی خودشان هم می‌توانند بالاتر از این بروند و بالاتر از این عقل حسابگر فکر کنند، دیگر داوری‌های نامربوط دربارة حماسه‌هایی همچون کربلا نداشتند.

کسی که در سطح عقل حسابگر است و نمی‌داند عقل بالاتر از او هم وجود دارد، هر اشکالی که کند، خریت کرده است؛ اما اگر گوشش باز بود که خودش هم می‌تواند بالاتر فکر کند یا کسی که بالاتر فکر می‌کند به حرف او گوش کند، چه بسا اشکالش برطرف شود.

همة بدبختی‌ها هم از همین است که انسان‌ها یا گوش نمی‌کنند یا تنبل هستند و به یک مرحله که رسیدند -چه حق چه باطل- در همان‌جا می‌مانند و تعالی ندارند. کسی که تعالی ندارد، باطل هم نباشد، به گمراهی دچار می‌شود.

آنهایی که در کربلا در کنار حسین(ع)نماندند و او را همراهی نکردند یا روبه‌روی حسین(ع)بودند، به همین مشکل دچار بودند؛ یا اساساً در باطل غوطه‌ور بودند یا اگر در صف باطل نبودند، به فکر تعالی هم نبودند و درگیر عقل حسابگر خود بودند؛ بنابراین همه باید بدانیم اگر توجهی به بالاتر رفتن نداشته باشیم، گاه به اشتباهات بزرگی دچار می‌شویم.

حق باز هم بالاتر و بالاتر است، حق وسیع و وسیع‌تر می‌شود. انسان باطل هم که بدبخت است، در یک باطلی مانده است و فکر می‌کند که این حق است و دیگر نمی‌خواهد بالاتر برود. اگر انسان، تعالی داشته باشد که در یک مرحله نماند و به بالاتر هم فکر کند، از شبهات رد می‌شود؛ ولی آنها که باطل‌اند و فکر تعالی ندارند، جدل می‌کنند و می‌دانید با جدل هم نمی‌شود رفع شبهه کرد.

عرفا و امامان(ع)هم دیگر نمی‌توانند و وظیفه‌ای ندارند که با این عده جدل کنند. شما تا قیامت هم با ابلیس بحث و جدل کنید، نمی‌توانید او را قانع کنید. ساعت‌ها با بن‌لادن بحث کن، بعید می‌دانم نظر و راهش تغییر کند. جدل چیزی را حل نمی‌کند.

عرفا حرفشان را زده‌اند. انبیاء(ع)و امامان(ع)حرف‌هایشان را در قرآن کریم و روایات گفته‌اند. هر انسان باانصافی باید بداند و بفهمد که همه چیز را نمی‌داند و فکر خودش آخر فکر نیست. اینکه من به همه چیز رسیده‌ام و همه چیز را فهمیده‌ام، این خود آغاز حماقت است؛ اما اگر گوشش باز باشد و حرف بالاتر را بشنود، آن‌وقت دعواها برطرف می‌شود و خود انسان‌ها هم بالاتر می‌روند. متأسفانه انسان‌ها نمی‌خواهند بالاتر بروند. باید تمرین کنند و بالا و بالاتر را بخواهند، تعالی را بخواهند. تعالی یعنی بالا رفتن، به علو رفتن.

مولوی هم چنین تأکیدی دارد که می‌گوید:

قل تعالوا قل تعالوا گفت رب
ای ستوران رمیده از ادب

...

گوش بعضی زین تعالواها کرست
هر ستوری را صطبلی دیگرست

مولوی هم به‌خوبی اشاره دارد که گوش بعضی‌ها به این دعوت قرآنی که انبیا(ع)گفته‌اند، کر است و همین‌ها هستند که چنان که گفتی، داوری‌هایی غلط و در حد فهم خود از کارهای انبیا(ع)و اولیا(ع)دارند. اینها پیامبران(ع)را مسخره می‌کنند، عرفا را تکفیر می‌کنند و حسین(ع)را هم نکوهش می‌کردند و می‌کنند.

 
در جلد سوم کتاب مذکور از دو نوع معرفت شناخته‌شده یاد کردید؛ معرفت عقلی و معرفت دینی. بر اساس این تفکیک می‌خواستم بدانم که آیا حماسة کربلا ارزشی برای کسانی که پیرو معرفت عقلی هستند، دارد؟

من کلمة معرفت دینی که شما می‌گویید و برای شما و خیلی‌ها جا افتاده است، جدای از معرفت عقلانی نمی‌دانم. اصلاً معرفت دینی غیرعقلانی را نمی‌شناسم. معرفت کار عقل است؛ بنابراین معرفت دینی هم کار عقل است.

معرفت یعنی شناختن. شناختن برای کیست؟ برای عقل. عقل، دین را می‌شناسد یا دین، عقل را می‌شناسد؟ طبیعی است، عقل، دین را می‌شناسد. پس معرفت دینی همان معرفت عقلی است؛ منتها عقلی که گرفتار اوهام و نفسانیات نباشد. می‌دانید که کلمة عقل در عربی با «عقال» هم ریشه است. عقال نیز به معنی بستن زانوی شتر است.

با عقال‌کردن شتر، این حیوان را از فعالیت و کوشش باز می‌دارند. عقل واقعی نیز همچون عقال می‌تواند نفس سرکش انسان را مهار کند. چنین عقلی همان‌طور که گفتم، نمی‌تواند غیردینی باشد؛ پس معرفت دینی و معرفت عقلی در واقع یک معرفت‌اند.

 
اما خیلی‌ها معتقدند که ایمان از جایی آغاز می‌شود که دیگر عقلانیت خیلی پاسخگو نیست.

خیلی از مسیحی‌ها این‌گونه فکر می‌کنند و اشتباه مسیحی‌ها از اینجا شروع می‌شود. می‌گویند اگر قرار باشد همة گزاره‌های دینی منطقی باشد، دیگر ایمان‌آوردن معنی ندارد.


ولی اگر قرار باشد همة گزاره‌های دینی از جنس دودوتا، چهارتا باشد که «ایمان» اساساً موضوعیت نمی‌یابد. خب هرکسی «باید» بپذیرد دودوتا می‌شود چهارتا؛ در حالی که ایمان‌آوردن به گزاره‌های دینی مثل پذیرفتن دودوتا، چهارتا نیست.

ایمانی که در آن شعور و آگاهی نباشد، جز حماقت از نظر من چیز دیگری نیست. بله؛ در مسیحیت این وجود دارد. در مسیحیت قدیسی به نام ترتولیان هست که می‌گوید: «من ایمان دارم؛ چون ایمان‌داشتن بی‌معنی و محال است.» او خیلی شجاعانه و باصراحت صحبت می‌کند؛ اما من می‌گویم او اشتباه می کند؛ چون من به بی‌معنایی، مؤمن نیستم. شما به بی‌معنایی مؤمنی؟ این بحث مهمی است. اسلام این را نمی‌گوید.

بعضی‌ها عملاً این کار را می‌کنند؛ ولی شما به آیات قرآن نگاه کنید؛ مرتب به بصیرت و تعقل و تفکر دعوت می‌کند: «افلا یعقلون»؟ «افلا یتفکرون»؟ پس این دعوت‌ها چیست که انجام می‌دهد؛ وگرنه می‌گفت، بروید ایمان بیاورید و حرف نزنید. قرآن چنین گفته است یا نه؟

 
اما این «تفکر»ی که قرآن می‌گوید، با «خودت بیندیش»ی که شعار دنیای جدید است، تفاوت دارد.

خیر؛ خودت بیندیش، یعنی چه؟ پس چه کسی بیندیشد؟ می‌خواهی یکی دیگر برایت بیندیشد؟  ولی خودت بیندیش، نه با نفسانیات نه با حب جاه نه با پدرسوختگی و رذالت. خالص بیندیش.


عقلی که شما از آن تعبیر به «عقل خالص» کرده‌اید؟

بله؛ در قرآن هم آمده است: «إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ» (الزمر، آیة 21) یا «وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ» (آل عمران، آیة 7). کلمة «لب» که در این آیات اشاره شده، به معنی عقل خالص است.


نسبت این عقل خالص با عقل خودبنیاد چیست؟

همان عقل خودبنیاد است. عقل غیرخودبنیاد که فایده‌ای ندارد؛ عقلی که تکیه بر این و آن داشته باشد. عقل نیازی به کسی ندارد. اگر عقل ببیند جامعه چه می‌گوید و غرب چه می‌گوید و آن کتاب چه گفته است، عقل نیست. عقل باید به خود مراجعه کند؛ ولی با خلوص و صدق که متأسفانه این را کم داریم. عقل خالص و صادق کم داریم.

 
حتی خالص از وحی؟

بله؛ حتی خالص از وحی. اگر خالص باشد وحی را می‌فهمد. شما از وحی عقل را می‌فهمید یا با عقل وحی را می‌فهمید؟

 
با عقل، وحی را می‌فهمم.

عقل باید خالص باشد یا نباشد؟

 
باید خالص باشد.

آنها که عقلشان خالص بود، وحی را فهمیدند. سلمان فهمید، ابوذر فهمید، ابوجهل نفهمید؛ چون عقل خالص نداشت.


آیا راسل عقل خالص نداشت؟

او انصاف داشت؛ ولی خالص نبود. لرد انگلیسی بود و می‌خواست لردی خود را حفظ کند و نمی‌خواست لردی را کنار بگذارد. اگر این لردی را کنار می‌گذاشت، عقلش خالص می‌بود. انصاف داشت؛ ولی عقلش خالص نبود. اگر خالص بود، خدا را می‌فهمید؛ البته او خدا را منکر نیست، وحی را هم می‌فهمید.

عقل خالص است که عقل را می‌فهمد. شما می‌دانید که خواسته‌های انسان چقدر رنگارنگ است؟ هریک از این خواسته‌ها یک لطمه به عقل است. حالا شما می‌گویید که این حرف که من می‌زنم مصداق کم دارد. بله؛ مصداق کم دارد؛ چون قرآن هم می‌گوید: «أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» اگر من می‌گفتم شما می‌گفتید که مخالف اکثریتم؛ ولی قرآن می‌گوید. من ارزش را برای اکثریت قائل نیستم.

 
مصداق عقل خالص چیست یا کیست؟

عقل خالص معصوم است. من ائمه(ع)را تجسم عقل می‌دانم. پیامبر(ص)و حضرت امیر(ع)و امام حسین(ع)، تجسم عقل هستند. عقل، عقل است؛ ولی اگر بخواهد جسم شود [در این لحظه دینانی از جا بلند می‌شود و ادامه می‌دهد] می‌آید در قالب حضرت محمد(ص)و علی(ع)و در قالب حسین(ع). اینها عقل مجسم هستند.


جمع‌بندی بحث اول در ماجرای کربلا؛ شما سهم عقل و سهم عشق را مساوی می‌دانید؟

اصلاً امام حسین(ع) را تجسم عقل می‌دانم. اولیا(ع) و انبیاء(ع) تجسم عقل هستند. اگر عقل بخواهد به جسمانیت بیاید در انبیاء(ع) و اولیا(ع) پیاده می‌شود و پیاده شده است. این حرف را با دو حدیث تأیید می‌کنم که هر دو در اصول کافی آمده است؛ یکی اینکه «اول ما خلق الله العقل» نخستین مخلوق عقل است. حدیث دیگر می‌گوید: «اول ما خلق الله نوری» اولین مخلوق نور من است. این دو حدیث با هم تفاوت دارند؟


به نظر می‌رسد، باید با هم منطبق باشند.

بله؛ هستند؛ یعنی نور محمد(ص)همان عقل است. امام حسین(ع)تجسم عقل است؛ منتها عقلی است که به صورت عشق درآمد. این عشق عقلانی است. عشق امام حسین(ع)عقلانی بود یا نفسانی؟


عقلانی.

پس چرا اشکال دارد؟ پس چه می‌پرسید؟ این تعارض را بی‌خود طرح کردید از اول. اصلاً تعارض نیست. عقل امام حسین(ع) عشقش است و عشق امام حسین(ع) عقلش است و خود هم عقل کل است.


حماسة ‌عاشورا برای فیلسوفی چون غلامحسین ابراهیمی دینانی، چه نکته‌ای دارد؟

عاشورا از نگاه من سالروز حادثة بزرگ تلاقی عشق و عقل است که عقل، عشق می‌شود و عشق، عقل. اگر انسان به اینجا برسد به کمال کافی رسیده است. کمال انسان اینجاست که عقلش به عشق و عشقش هم عقل تبدیل شود. اگر عقل انسان در صغری و کبری ماند و به عشق نرسید، صاحب عقل متوقف است.

http://www.tabnak.ir/fa/news/446037/%D8%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%B9-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D9%82%DB%8C-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D9%88-%D8%B9%D9%82%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA


93/6/26
4:1 عصر

اسکاتلندیها با رای مثبت به استقلال از بریتانیا، «قلب اقتصادی» لن

بدست عبدالله در دسته

مهدی خانعلی‌زاده*: فردا (27 شهریور) قطعا در تقویم تاریخ جایگاه خاصی خواهد داشت؛ روزی که تکلیف یکی از قدیمی‌ترین اتحادیه‌های پادشاهی موجود مشخص می‌شود و ساکنین جزیره انگلستان می‌فهمند که پا‌هایشان را از خاک اسکاتلند جمع کنند یا همچنان می‌توانند فخر اتحادیه سنتیشان را به دیگران بفروشند. 

درباره اهمیت مساله استقلال اسکاتلند از بریتانیای کبیر، مطالب زیادی نوشته شده و بحث‌های زیادی پیرامون آن صورت گرفته است. این مساله تا جایی حاد و حیاتی است که حتی پای چهره‌های مشهور (سلبریتی) عرصه‌های هنر و ورزش را به میان آورده است. «جوان کتلین رولینگ»، نویسنده معروف مجموعه محبوب «هری پا‌تر» که هم اکنون نیز ساکن اسکاتلند است، یک میلیون پوند به ستاد مخالفان جدایی اسکاتلند از بریتانیا کمک مالی کرده است. «الکس فرگوسن»، سرمربی افسانه‌ای منچس‌تر یونایتد هم مخالفت خود را با استقلال اسکاتلند اعلام کرده است. اکثر بازیگران، خوانندگان و ورزشکاران معروف انگلیسی هم نسبت به این همه‌پرسی واکنش نشان داده‌اند و نظر خود را درباره رای مثبت یا منفی به آن اعلام کرده‌اند. 

«دفتر کار رسمی نخست‌وزیر و مرکز دولت پادشاهی در کشور بریتانیا»

اما راز اهمیت «ادینبورگ» برای «لندن» چیست؟ آیا صرفا جدا شدن بخشی از خاک بریتانیا و تاثیرات روانی آن بر منافع ملی انگلستان سبب شده تا همه مقامات کاخ باکینگهام و «خانه شماره 10 داونینگ استریت» اینچنین سراسیمه به فکر جلب نظر اهالی اسکاتلند بیفتند؟ 

پاسخ به این سوال را باید در دو بخش جستجو کرد. مشخص است که از لحاظ بین‌المللی، ترک برداشتن اتحاد سلطنتی بریتانیا به عنوان یکی از آخرین بازمانده‌های این نوع حکومت در جهان می‌تواند تبعات سیاسی و روانی فراوانی برای لندن در جهت منفی داشته باشد. این مساله می‌تواند دامنه آتش جدایی‌طلبی و استقلال خواهی را در سراسر اروپا شعله‌ور کند و ساکنین ایرلند شمالی، ولز، کاتالونیا و بسیاری دیگر از مناطق جنجالی قاره سبز را برای جدایی از حکومت مرکزیشان، تهییج و تشویق کند. 

همچنین نمی‌توان منکر شد که کوچک شدن سرزمین بریتانیا قطعا از ابهت جهانی و تاثیرگذاری بین‌المللی این کشور خواهد کاست وشان دیپلماتیک آن را کاهش خواهد داد؛ چرا که جدایی اسکاتلند برای لندن به معنی از دست دادن 32 درصد خاک بریتانیا است. همچنین اسکاتلند 8. 3 درصد از جمعیت بریتانیا را در خود جای داده است. 

با این حال، این همه ماجرا نیست. لندن هنوز هم به واسطه تسلط معنوی بر کشورهایی نظیر استرالیا و کانادا می‌تواند در رقابت‌های دیپلماتیک بین‌المللی، برگ‌های زیادی برای بازی کردن داشته باشد اما موضوعی که بیشتر از همه سبب وحشت مقامات انگلیسی شده، مساله ذخایر نفتی این کشور و دسترسی آن به منابع سنتی انرژی مانند نفت و گاز است. 

نفت خام «برنت» یکی از مهم‌ترین مراجع قیمت‌گذاری نفت خام در بازار بین‌المللی است. برنت یک سبد نفتی شامل نفت خام برداشت‌شده از چهار چاه نفت بریتانیایی و نروژی در دریای شمال می‌شود و نفتی سبک و شیرین محسوب می‌شود. برنت مهم‌ترین مرجع قیمت نفت خام در منطقه آتلانتیک است و حدود دو سوم نفت مبادله‌شده در بازار بین‌المللی بر اساس نفت برنت قیمت گذاری می‌شود. 

«موقعیت جغرافیایی چاه‌های نفت دریای شمال»

چنانچه رای مردم اسکاتلند به «جدایی از بریتانیا» تعلق گیرد، نفت دریای برنت از حوزه? دسترسی انگلستان خارج شده و صرفا به مالک اصلی آن یعنی اسکاتلند تعلق خواهد داشت و این بدان‌معنی‌ست که در صورت «رای مثبت اسکاتلندی‌ها» به جدایی از بریتانیا، «انگلستان» به سطح کشورهای شدیدا نیازمند به تامین انرژی از خارج سقوط خواهد کرد. 

این مساله می‌تواند شوک سنگینی به اقتصاد بریتانیا به عنوان یکی از 10 اقتصاد بر‌تر جهان وارد کند؛ چرا که تولید نفت از میزان تولید ناخالص داخلی این کشور کاسته می‌شود و رتبه بریتانیا در جدول اقتصادهای بر‌تر جهان به شدت سقوط خواهد کرد. این اتفاق یعنی خارج شدن بریتانیا از گردونه مهم و تاثیرگذار اقتصاد بین‌الملل و به تبع آن، کاسته شدن از قدرت لندن در چانه‌زنی‌های جهانی به دلیل عدم توانایی برای بازیگری در پارادایم اقتصاد سیاسی. 

این مساله به کابوس اصلی سران لندن تبدیل شده و سبب شده است تا دولت دیوید کامرون برای جلوگیری از وقوع این جدایی، به آب و آتش بزند؛ چرا که آینده امپراتوری بریتانیا و تاثیرگذاری آن بر سیاست بین‌الملل در گرو تسلط آن بر منابع انرژی سنتی مانند نفت و گاز است. 

از سوی دیگر، اسکاتلندی‌ها به این مساله به عنوان یک فرصت بسیار درخشان برای شکوفایی اقتصاد خود نگاه می‌کنند. صاحبان بنگاههای اقتصادی کوچک، جدایی از بریتانیا را مثبت ارزیابی می‌کنند. تلویزیون رسمی اتحادیه اروپا گزارش داده است که «اندرو فیرلی»، سرآشپر رستواران هتلی در گلاسگو با جدایی اسکاتلند از بریتانیا موافق است. وی یکی از 200 نفری است که در حمایت از جدایی اسکاتلند از بریتانیا، طوماری را امضا کرده است. 

وی می‌گوید: «فکر می‌کنیم با استقلال اسکاتلند، اقتصاد ما شکوفا‌تر و موفق‌تر خواهد شد؛ فرصت‌های بیشتری برای بنگاههای کوچک تجاری در اسکاتلند وجود دارد.» 

«اتحادیه اروپا باید آماده پذیرش یک کشور جدید باشد»

به نظر می‌رسد با استقلال اسکاتلند از بریتانیا، «شاهزاده و گدا»، رمان جاودانه «مارک تواین» در حال بازنویسی است. شاهزاده‌های انگلیسی باید جای خود را به گداهای اسکاتلندی بدهند تا برای مدتی نامعلوم، طعم زندگی در هراس از دست دادن جایگاه بین‌المللی لندن را بچشند و در عوض، اسکاتلندی‌ها می‌توانند مدتی را با ثروت‌ هنگفتی که به دست آورده‌اند، خوشگذرانی کنند.

با این حال، نباید رفراندوم 27 شهریور را پایان مناقشات لندن – ادینبورگ دانست؛ چرا که مقامات انگلیسی قطعا به همین راحتی حاضر به از دست دادن منابع ارزشمند ارزشی دریای شمال نخواهند بود و حتی در صورت جدایی و استقلال رسمی اسکاتلند از اتحادیه بریتانیا نیز برای ادامه مدیریت لندن بر این منابع نفتی، برنامه‌ریزی ویژه‌ای خواهند کرد.


93/6/5
2:9 صبح

ماجرای جالب اعدام یک رشوه خوار!

بدست عبدالله در دسته

ماجرای جالب اعدام یک رشوه خوار!

> همزمان با به راه افتادن مجدد دادگاه رسیدگی به اتهامات اقتصادی و امنیتی (م.هـ)، آقای اسداله عسکراولادی رئیس کمیسیون مشترک اقتصادی ایران و چین به نقل یک خاطره جالب پرداخته است. وی گفته است: چندی قبل وزیر تجارت چین به ایران آمد. من برای احترام او را تحویل گرفتم و حتی برای شام به منزلم دعوت کردم و او هم به من وعده داد تا در سفر من به چین تلافی کند. اما وقتی من به چین رفتم نه به استقبال من آمد و نه در جلسات او را دیدم. وقتی پرسیدم آقای فلانی کجاست؟ گفتند: یک هفته قبل از آمدن شما به اتهام رشوه خواری اعدام شد!


93/1/29
11:2 عصر

رسایی: با توجه به اینکه آقای زنگنه حرفش را پس گرفت و حقیقت مشخص

بدست عبدالله در دسته

رسایی: چرا با یک نقل قول دروغ، آبروی کشور را بردید؟/ زنگنه: نگفتم آقای روحانی گریه کرده است/ رسایی: با توجه به اینکه آقای زنگنه حرفش را پس گرفت و حقیقت مشخص شد، قانع شدم + فیلم

 گروه سیاسی- رجانیوز: اظهارات جنجالی بیژن زنگنه وزیر نفت در جمع تعدادی از کارکنان وزارت نفت و طرح این ادعای دروغ که « آقای روحانی برای من (زنگنه) تعریف می کرد که یکی از وزرای پیشین نزد من آمد و گفت که من رفته‌ام امارات و خواهش کرده‌ام تا یک مقدار پول گرفتم و به ایران آوردم و آقای روحانی گفت وقتی این وزیر رفت من گریه کردم. که چرا کار کشور باید به جایی برسد که یک وزیر از شیخ اماراتی خواهش کند تا 4 قران پول برای امور جاری کشور به ما بدهد.» باعث شد تا وی امروز در جمع نمایندگان حاضر شده و به سوالات آنها پاسخ دهد.

 

 

به گزارش رجانیوز، حجه الاسلام حمید رسایی نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی طی سخنانی در توضیح این سوال و با اشاره به اخطارهای برخی نمایندگان در اعتراض به طرح چنین سوالی در صحن علنی مجلس اظهار داشت:  در طول دو هفته اخیر تلاش زیادی شد تا این سوال ناموجه جلوه داده شود در حالی که این سوال مسیر قانونی خود را طی کرد؛ بنده برای برخی از دوستانی که علیه این سوال مصاحبه کرده بودند، توضیح دادم و آن‌ها هم حلالیت طلبیدند.

بر پایه خبری که تسنیم منتشر کرده است، این نماینده مجلس ادامه داد: برخلاف آن‌ چیزی که برخی رسانه‌ها القا می‌کنند ما به دنبال چوب لای چرخ دولت گذاشتن نیستیم. بنده و همکارانم به طرح این سوال نه از حب کسی و نه از بغض کسی اصرار داشتیم و تنها به این دلیل بود که با بیانات بیژن زنگنه آبرویی از کشور برده شده بود که ما به دنبال اصلاح آن هستیم؛ آیا حفظ عزت و آبروی کشور از وظایف وزیر است یا خیر و اگر وزیر در یک جلسه عمومی مطالبی را مطرح کرد که آبروی نظام جمهوری اسلامی را برد، آیا نباید این سخنان اصلح شود؟
 
 
رسایی برهمین اساس یادآور شد: من به دلیل اینکه گزارش کمیسیون انرژی رقیق شده و واقعیت در آن به صورت کامل نیامده است، می‌گویم که آقای زنگنه در یک جلسه عمومی که صوت و فیلم آن موجود است، پس از اینکه درباره صنعت نفت سخنانی گفت که هیچ کدام از آن‌ها هم درست نبوده، می‌گوید چند روز پیش آقای روحانی به من گفت: «یکی از وزرای پیشین نزد من آمد و گفت که من رفته‌ام امارات و خواهش کرده‌ام تا یک مقدار پول گرفتم و به ایران آوردم» و آقای روحانی گفت وقتی این وزیر رفت من گریه کردم. که چرا کار کشور باید به جایی برسد که یک وزیر از شیخ اماراتی خواهش کند تا 4 قران پول برای امور جاری کشور به ما بدهد.
 
وی افزود: این یک سیاه نمایی و در آستانه 13 آبان هم مطرح شد، همچنین درباره استعفای آقای زنگنه هم که می‌گوید من نگفتم باید بگویم که آقای ربیعی وزیر کار گفته‌اند که آقای زنگنه تصمیم به استعفا دارند. در هر صورت این خبر و گریه آقای روحانی بیش از 500 بار در رسانه‌های خارجی و داخلی کار شد. و تیتر یک برخی از همین روزنامه‌هایی شد که فردا می‌خواهند تیتر بزنند که رسایی و همکارانش مجلس را به هم ریختند درحالی که ما می‌دانیم امروز چه اتفاقی افتاد.
 
رسایی خطاب به رئیس مجلس گفت: آقای رئیس این موضوع بیش از 500 بار در رسانه‌های خارجی رسانه‌های اماراتی و بی‌بی سی، کارشد و "رو انداختن دولت قبل به شیخ امارات گریه روحانی را درآورد"، "کدام وزیر احمدی‌نژاد روحانی را به گریه درآورد"، "روحانی به خاطر پول گرفتن از امارات گریه کرد"، "گریه روحانی به خاطر بی‌پولی"، "ماجرایی که وزیر فاش کرد؛ پول گرفتن وزیر دولت قبل از امارات" و... از جمله تیترهایی بود که این رسانه‌ها از گریه روحانی زدند البته برخی از تیترهای رسانه‌های خارجی توهین به نمایندگان، رهبر و عزت جمهوری اسلامی است که من آن‌ها را از پشت تریبون مجلس نمی‌خوانم.
 
این نماینده مجلس تأکید کرد: این‌ها فقط نمونه‌ای از 500 خبری است که در سایت‌ها، شبکه‌های ماهواره‌ای، رسانه‌ها، خبرگزاری‌ها، وبلاگ‌ها و... بازخوانی، تکرار و تیتر شد و دلیل اینکه چرا اصرار داشتیم این موضوع از پشت تریبون مطرح شود، همین است. یکی از وظایف وزیر حفظ مصالح و عزت ملی است و آیا اگر وزیر با اظهاراتش به مصالح ملی خدشه وارد کند و بهانه دست دشمن بدهد نباید مورد سوال قرار بگیرد؟
 
وی خطاب به وزیر و نمایندگان مجلس گفت: آیا واقعا آقای روحانی در جلسه هیئت دولت گریه کرده است؟ آقای زنگنه در جلسه کمیسیون انرژی گفت که وزیر پیشین برای قرض کردن پول به امارت نرفته بلکه وزیر رفته بود پول خودمان را گرفته و آمده بود. من هم گفتم آقای زنگنه اگر وزیر پیشین پول خودمان را گرفته اینکه گریه ندارد پس چرا آقای روحانی در جلسه هیئت دولت گریه کرده است؟ اگر وزیر پول خودمان را گرفته است، باید به او گفت که وزیر با عزت دستت درد نکند که پول خودمان را گرفته‌ای.
 
رسایی تأکید کرد: باید به چنین وزیری گفت که وقتی آن‌ها ما را تحریم کردند، دستت درد نکند که رفتی و پول خودمان را گفته‌ای و نرفته‌ای توافق نامه ژنو امضا کنید. بنابراین چرا آقای روحانی گریه کرده و چرا چنین فضاسازی ایجاد شد لذا در جلسه گفتم این موضوع اصلا گریه نداشت و اگر آقای روحانی در جلسه هیئت دولت گریه کرده است عذر بد‌تر از گناه است. و زنگنه هم گفت که این کار روزنامه‌ها است و آن‌ها شیطنت کردند بنده هم گفتم آقای زنگنه اگر کسی خلاف واقع گفته است چرا شما آن را منتشر کرده‌اید؟ اگر روزنامه‌ها این کار را کردند شما این تحریف را چرا تکذیب نکرده‌اید؟
 
این نماینده مجلس تأکید کرد: این موضوع در رسانه‌هایی که رهبر انقلاب فرمودند این‌ها دشمنی آمریکا را بزک می‌کنند، تیتر شد و نوشتند که ما حاضریم از آمریکا پول قرض کنیم اما از عرب‌ها پول قرض نگیریم؛ بنابراین ببینید که پشت این نوشته‌ها چه چیزی است و معنی آن‌ها چیست. بنابراین حرف من این است که چرا آقای زنگنه این موضوعات را تکذیب و یا اصلاح نکرد و پس از اینکه این موضوع در کمیسیون مطرح شد من به وزیر گفتم که این موضوع را اصلاح کند اما باز هم وزیر نفت هیچ اقدامی انجام نداد.
 
 
زنگنه: بنده نگفته‌ام که آقای رئیس جمهور در دولت گریه کرده
 
در ادامه پس از سخنان رسایی، زنگنه گفت: جلسه‌ای در بزرگداشت شهید تندگویان برگزار شده بود که دوستان و هم‌دانشکده‌ای‌های وی آن را برگزار کرده بودند و بنده نیز در آن جلسه حضور یافتم و صحبت‌هایی کردم که یکی از صحبت‌های بنده این است که گفته‌ام با شعار نمی‌شود کشور را پیش برد بلکه باید با شعور و خرد کشور را پیش برد.
وی در همین زمینه ادامه داد: بنده در این جلسه گفته‌ام تا زمانی علی‌رغم بالا و پایین‌هایی که بود، جریان عمومی کشور رو به پیشرفت بود اما از سال 84 به بعد وقفه‌ای ایجاد شد که نباید در گذشته سیر کنیم و افراطی‌گری همیشه باید محکوم شود.
 
 
وزیر نفت در ادامه سخنانش به بخش دیگری از صحبت‌هایش در این جلسه اشاره کرد و گفت: بنده در این جلسه گفتم که یک روز پیش امیر قطر رفته‌ام و او به بنده گفته است که من به آنچه که شما در پارس جنوبی انجام می‌دهید، غبطه می‌خورم. دوباره باید کاری بکنیم که دیگران به ما غبطه بخورند. البته رهایی ما از مشکلاتی که برای کشور به وجود آمده با دعای خانواده‌های شهدا صورت گرفته که انشاءالله همه با هم در راه شهید تندگویان پیش برویم و صنعت نفتی داشته باشیم که دیگران حسرت ما را بخورند.
 
زنگنه ادامه داد: بنده نگفته‌ام که آقای رئیس جمهور در دولت گریه کرده و نمی‌دانم که آقای رسایی این حرف‌ها را از کجا آورده است. بنده گفته‌ام که آقای روحانی چند روز پیش نکته‌ای به بنده گفته‌اند که بنده خیلی متاثر شدم که رئیس جمهور گفته است یکی از وزرای پیشین نزد بنده آمد و گفت که رفته‌ام امارات و مابقی قضایا.
 
وی در همین زمینه ادامه داد: بنده نگفته‌ام که پول قرضی بوده است، بلکه پول خودمان را گرفته‌ام اما اینکه بخواهیم برای گرفتن پول خودمان خواهش کنیم، عزت نیست. پول خودمان برای خودمان است. این عزت نیست که خواهش کنیم و پول خودمان را به داخل کشور بیاوریم.
 
وزیر نفت در ادامه تصریح کرد: سوال کننده گفته‌اند که بنده سیاه‌نمایی کردم، در صورتی که بنده معتقدم سیاه‌نمایی زمانی است که وقتی چیزی سفید است را بگویم سیاه است. وقتی واقعیتی است، بحثی نیست. سوال کننده می‌گوید که اگر واقعیتی بوده را چرا بیان می‌کنم در صورتی که اگر گفته‌ام نیز در جمع خصوصی گفته‌ام و چند سایت نوشته‌اند و 100 هزار نفر مطلع شده‌اند اما شما آن را در اینجا آوردید و 40 میلیون نفر متوجه شدند.
 
زنگنه در ادامه اظهار داشت: بحث بنده این است که اینکه آن شیخ چه کسی بوده است و بنده در مورد آنها توضیح دهم، وارد این موضوعات نمی‌شوم زیرا بنده اصلا به آن وزیر تعریضی نداشته است. بحث این است که چرا کشور باید به وضعیتی برسد که مردم ما حسرت بخورند و به ایرانی بودن خودشان آنچنان که در چشم‌انداز دیده شده است، افتخار نکنند، باید به امکانات و ظرفیت‌های ما افتخار کنیم. بنده دلم برای این کشور می‌سوزد با وجود منابع و امکاناتی که ما داریم، باید کشور اول منطقه باشیم نه اینکه به کشورهای دیگر التماس کنیم.
 
با تجهیزات ورود به میدان مین به وزارت نفت رفتم
 
وی افزود: بنده از هیئت رئیسه خواهش می‌کنم که لطف کنند و وقت کافی را به بنده بدهند تا در مورد برنامه‌های حوزه نفت برای تحقق اقتصاد مقاومتی گزارشی ارائه کنم البته بنده در کمیسیون انرژی حضور یافتم و توضیحاتی ارائه دادم. البته از کمیسیون برنامه و بودجه نیز تقاضا کردم که به بنده وقت بدهند تا گزارشی ارائه کنم.
 
وزیرنفت در ادامه تصریح کرد: بنده لازم می‌دانم که برنامه‌های وزارت نفت را برای توسعه میدان‌های مشترک نفتی و گازی توضیح دهم تا به گونه‌ای نباشد که دیگران بیشترین بهره‌برداری را از این میادین داشته باشند. لازم است بنده در مورد صادرات فرآورده‌های نفتی توضیح دهم. باید در مورد این صحبت کنیم که چه کار کنیم که جریان بابک زنجانی و رفقایش در کشور تکرار نشود.
 
زنگنه خاطرنشان کرد: اینکه آن شیخ که بود و آن وزیر که بود کدام درد از بیکاری، تورم و گرانی و مشکلات کشور را حل می‌کند؟ ما باید به فکر توسعه کشور باشیم و سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی را اجرا کنیم.
 
وی ادامه داد: در سوال‌شان از بنده پرسیده‌اند که بنده 3 بار استعفا داده‌ام و گفتند که یک بار آن را آقای ربیعی گفته است که بنده نیز به وی گفتم که اشتباه گفته است. کسی استعفا می‌دهد که ناامید باشد، بنده ناامید نیستم بلکه سرشار از نشاط و امید هستم. بنده روزی که به اینجا آمدم می‌دانستم که به کجا می‌روم و به شما گفتم که بنده را به هتل 5 ستاره نمی‌فرستید. کسی که به هتل 5 ستاره می‌رود تجهیزاتی می‌خواهد و کسی نیز که به میدان مین می‌رود با تجهیزات دیگری می‌رود که بنده با تجهیزات ورود به میدان مین به وزارت نفت رفتم.
 
وزیر نفت در ادامه تاکید کرد: اینطور نبود که بنده مشکلات وزارت نفت را  ندانم. بنده مشکلات وزرات نفت را می‌دانستم و می‌دانم و اصلا خدا را شاهد می‌گیرم که به آینده کشور و وزارت نفت امیدوارم و همه چیز آن را مثبت می‌بینم. کسی استعفا می‌دهد که ناامید باشد در صورتی که بنده 22 سال وزیر بوده‌ام و الان 23 سال شده است که اگر قرار باشد در زمانی که سوال آقای رسایی در 9 آبان سال گذشته و در شرایطی که 3 ماه از وزارت بنده گذشته بود، 3 بار استعفا می‌دادم، پس باید در سابقه 22 سال وزارت دوره‌های قبلی‌ام 360 بار و ماهی یک بار استعفا داده باشم.
 
زنگنه ادامه داد: بنده اهل استعفا نیستم مگر اینکه مجلس و یا رئیس جمهور مرا از خدمت معاف کنند. خدا را شکر در این مدت موفق بوده‌ایم. زمستان سال گذشته را با تمام مشکلاتی که بود بدون اینکه مشکلی برای مردم ایجاد شود، پشت سر گذاشتیم. همه دنیا اعتراف کرده که ما به طور جدی افزایش صادرات نفت داشته‌ایم که این نشان دهنده موفقیت ما بوده است البته آنها ناراحتند.
 
نه استعفا داده‌ام و نه استعفا می‌دهم
 
وی تصریح کرد: بحث بنده این است که اگر مشکلی برای کشور وجود دارد و اگر یک مسلمان از مشکلاتی که هست، ناراحت نشود آیا این کار خوبی است؟ بعضی مشکلات در کشور وجود دارد که اگر انسان از غصه دق کند، هرجی بر او نیست. بنده نمی‌خواهم این مطالب را بیان کنم. بنده در یک جمع خصوصی مطلبی عنوان کردم اما شما آن را در سطح 70 میلیون و یا 40 میلیون نفر آوردید و منتشر کردید.
 
وزیر نفت در ادامه اظهار داشت: بنده نه استعفا داده‌ام و نه استعفا می‌دهم و با قدرت کارم را انجام می‌دهم. سیاه‌نمایی در کار نبوده است و بنده همواره به دنبال این بوده‌ام که وضعیت خوبی برای کشور ایجاد کنم که در این راستا به حمایت مجلس نیز نیاز دارم زیرا معتقدم بدون حمایت مجلس نمی‌شود کار کرد و موفق شد.
 
زنگنه خاطرنشان کرد: مطالبی که در کمیسیون انرژی عنوان کردم، قانع کننده بود اما این حق آقای رسایی است که سوالش در صحن علنی مطرح شود. بنده معتقدم که مسائل بسیاری در کشور وجود دارد که باید برای آن وقت بگذاریم و اقتصاد را پیش ببریم که بنده به کمک شما برای ادامه کارم نیاز دارم.
 
رسایی: براساس دادگاه لاهه در پرونده کرسنت در شرایط حداقلی ما باید 8 میلیارد دلار خسارت بدهیم
 
پس از سخنان وزیر نفت حمید رسایی در بخش دوم سخنان خود گفت: آقای وزیر صدای شما موجود است که شما گفته‌اید آقای روحانی این سخنان را در جلسه خصوصی به من نگفت و در جلسه هیئت دولت این سخنان را مطرح کرد البته خودتان هم گفتید که وزیر پیشین پول خودمان را گرفته و آورده و بنده هم گفتم که این وزیر توافق نامه ژنو را امضا نکرده و تمام زحمات و خون شهدای ما را بدهد و برود و تنها 4 میلیارد و 200 میلیون تومان که قرار است در 8 قسط پرداخت شود، بگیرد در ضمن با خواهش هم این‌ها هنوز این قسط‌ ها را نداده‌اند.
 
وی خطاب به وزیر نفت گفت: شما می‌گویید که ما می‌خواهیم جلوی تکرار بابک زنجانی‌ها را بگیریم در حالی که من به شما می‌گویم که جلوی فساد کرسنت را بگیرید؛ براساس رای دادگاه لاهه در پرونده کرسنت در شرایط حداقلی ما باید 8 میلیارد دلار خسارت بدهیم.
 
لاریجانی: وارد موضوع کرسنت نشوید
 
در این هنگام علی لاریجانی رئیس مجلس با قطع سخنان رسایی گفت: لطفا وارد این موضوع نشوید چرا که این موضوع در حال بررسی است.
 
نماینده مردم تهران در مجلس نیز گفت: من نمی‌خواستم وارد قضایای نفت شوم اما با این وضعیت موجود ما در پرونده کرسنت باید 8 میلیارد دلار باید خسارت بدهیم که انشالله این موضوع در شورای عالی امنیت ملی مورد بررسی قرار گیرد.
 
رسایی با اشاره به سخنان وزیر درباره عدم استعفای وی تصریح کرد: این موضوع عین جملات آقای ربیعی است که گفته بود آقای زنگنه در جلسه هیئت دولت اعلام کرده که من دیگر نمی‌توانم کار کنم و استعفا می‌دهم. به هر حال اگر وزیر دیگری چنین می‌گوید و شما تکذیب می‌کنید، به ما چه ارتباطی دارد و همین خبر آقای ربیعی را روزنامه‌ها زدند و وزیر کار هم تأیید کرد.
 
وی در ادامه سخنان خود تأکید کرد: اگر بعضی‌ها در این دولت هم کوتاه بیایند اما ملت ایران، رهبر انقلاب و مجلس کوتاه نخواهد آمد.
 
مدیریت زنگنه، ایران را از صادرکننده به واردکننده بنزین تبدیل کرده است
 
رسایی با اشاره به سخنان بیژن زنگنه در جلسه کمیسیون انرژی مجلس خاطرنشان کرد: وزیر گفت که در این زمینه رسانه‌ها شیطنت کردند که باید بگویم این خبر در رسانه‌هایی تیتر شد که آقای روحانی از آن‌ها دفاع می‌کند لذا حرف ما این است که چرا اجازه می‌دهید این شیطنت‌ها را انجام دهند. آیا واقعا کاری که وزیر دولت قبل انجام داده گریه داشته است؟ ما در سال 90 و 91 صادرکننده بنزین بودیم اما نحوه مدیریت آقای زنگنه ما را به واردکننده بنزین تبدیل کرده است. آیا این کار گریه دارد یا به حراج گذاشتن سرمایه‌ای که امسال شهید احمدی روشن، شهریاری، علی محمدی، و رضایی‌نژاد برای آن خون دادند و بچه‌هایشان یتیم شدند؟
 
"آیا این کار گریه داشت یا توزیع سبد کالا به شکل توهین آمیزی که دست مایه سیاه نمایی علیه کشور و مورد اعتراض نمایندگان مجلس شد؟ آیا این کار گریه داشت یا اینکه در سایه سیاست‌های انفعالی، ویزا برای نماینده ایران صادر نشود؟ گفته شده بود که قرار است احترام به پاسپورت‌های ما بازگردد اما برای اولین بار ویزا برای نماینده ایران در سازمان ملل صادر نشد؟ آیا این کار گریه دارد یا کم سواد خواندن منتقدان و محرمانه کردن توافقاتی که با دشمن بسته شده است؟ این‌ها حرف اصلی ما است و تنها می‌خواستم از پشت تریبون خانه ملت مشخص شود که هیچ وزیری چنین اقدامی را انجام نداده و از دشمنان خواهش نکرده است."
 
رسایی با اشاره به سخنان زنگنه خاطرنشان کرد: خودتان در جلسه غیر علنی از یکی از دوستان گلایه کردید و گفتید یکی از نمایندگان مجلس اعلام کرده که وزیر دولت احمدی‌نژاد به مجلس آمده و وقتی گزارش خود را ارائه می‌داده گریه کرده است و آقای لاریجانی هم گفتند وضع کشور هیچ وقت بد نیست و هیچ وزیری هم چنین کاری را نکرده است و اگر چنین کسی هم اینکار را بکند ما از مجلس بیرونش می‌کنیم.
 
نماینده مردم تهران در مجلس تأکید کرد: اگر آقای روحانی گریه نکرده است، چرا چنین صحبتی را مطرح کرده‌اید و اگر روحانی گریه کرده، باید بگویم که مملکت با گریه اداره نمی‌شود و اگر قرار باشد که مملکت را با گریه اداره کنیم، باید کشور را به دست بچه‌ها بدهیم چرا که آن‌ها بیشتر از همه گریه می‌کنند لذا حرف ما این بود که‌‌ همان طور هم که وزیر نفت هم تأکید کرد، دولت باید بر توان داخلی و نیروی جوانان و جوانانی که در ستاد آقای روحانی فعالیت کردند، تکیه کند ولی امیدی به رفع تحریم‌ها نداشته باشد. چرا که دشمنان تحریم‌ها را برنمی دارند.
 
رسایی تاکید کرد: دشمنان تحریم‌ها را برنمی‌دارند و هرچه بیشتر از تحریم گفته شود، دشمنان هم فشار بیشتری می‌آورند بنابراین علت این بود که از این تریبون از عزت کشور دفاع شود و گفته شود هیچ وزیری این کار را نکرده است و اگر هم چنین کاری شده بود، ما باید حتما برخورد می‌کردیم و برای اینکه جلوه دهند که وضع کشور خراب است و چاره‌ای نداریم جز اینکه در مقابل غرب کوتاه بیاییم برخی از رسانه‌ها این شیطنت را کردند و چنین تیتر‌هایی زدند و این موضوع هم مانند بحث" خالی بودن خزانه "است. که به این دلیل مطرح شد که بگویند باید در مقابل دشمن کوتاه بیاییم.
 
وی در پایان گفت: قصد اصلی ما این بود و به دلیل اینکه وزیر نفت در پشت تریبون مجلس این موضوعات را اصلاح کردند تشکر می‌کنم و می‌خواهیم که از این به بعد در بیانات خود بیشتر دقت کنند. لذا از اینکه این توضیحات به اطلاع مردم و غربی‌ها رسید تشکر می‌کنم و دیگر نیازی به رأی‌گیری نمی‌بینم.
 
رسایی، حسینیان و زارعی از پاسخ های وزیر نفت قانع شدند
 
در نهایت حمید رسایی گفت: به این دلیل که آقای زنگنه پشت تریبون مجلس صحبت های خود را اصلاح کرد و توضیحات به اطلاع مردم و غربی‌ها رسید، قانع شده‌ام و نیازی به رأی‌گیری نیست.
 
تأکید نمایندگان مبنی بر عدم رأی گیری در خصوص اخطارها
 
در ادامه جلسه علی لاریجانی رئیس نهاد قانونگذاری کشورمان خطاب به نمایندگان گفت: این موضوع منتفی شد و آقای رسایی هم نخواست که از مجلس رأی گیری شود اما چنین موضوعاتی می تواند تکرار شود؛ ما در هیئت رئیسه واقعا تردید داشتیم که آیا این موضوع می تواند درصحن مطرح شود یا خیر و پس از اینکه دیدم اخطارهای زیادی داده شد این تردید ما هم افزایش یافت.
 
وی افزود: ما در این زمینه تردید داشتیم که آیا این موضوع خلاف قانون اساسی است یا نه اما من پیش از طرح سوال عمدا نخواستم که اخطار نمایندگان را به رأی بگذارم چون گفته شد که بحث آقای زنگنه است و دیدم شاید تلقی دیگری شود اما حالا که موضوع منتفی شد من از شما نمایندگان می‌خواهم نظرتان را در این باره بگویید که آیا این گونه سوالات از نظر قانون اساسی راه دارد یا خیر.
 
رئیس مجلس از نمایندگان خواست که نظر خود را درباره این اخطار که آیا این گونه سوالات که ظاهرشان با اصل 88 قانون اساسی تفاوت دارد می‌تواند طرح شود یا خیر.
 
پس از این سخنان لاریجانی عده زیادی از نمایندگان به جایگاه هیئت رئیسه رفتند و یا در مقابل تریبون مجلس اجتماع کردند و از رئیس مجلس می‌خواستند که این اخطار را به رأی نگذارد.
 
لاریجانی هم خطاب به آنها گفت: شما خودتان می ‌گویید که این سوال اشکال دارد پس حالا چه می گویید؟ من تعجب می کنم! شما که مرتب در این باره اخطار دادید که این موضوع اشکال قانون اساسی دارد و ما هم اکنون می خواهیم ببینیم پای اخطارتان ایستاده اید یا نه. حالا که می‌خواهید رأی ندهید پس به سلامت.
 
وی افزود: اگر شما قبل از طرح این سوال انقدر اصرار داشتید که این سولا خلاف اصل 88 است پس اکنون رأی دهید چرا نظرتان تغییر کرد؟ من واقعا تعجب می‌کنم برخی دوستان می گفتند که از نظر قانون اساسی طرح چنین سوالی امکان پذیر نیست. ما هم گفتیم که تردید داشتیم و در هیئت رئیسه بحث کردیم، خب؛ حالا این اخطار را به رأی بگذاریم. حالا که می گویید رأی نگیریم پس دیگر مشکلی نیست.
 
لاریجانی: اصول قانون اساسی که استفساریه ندارد
در این زمان برخی از نمایندگانی که در اطراف رئیس مجلس جمع شده بودن می‌گفتند که در زمینه این اصل قانون اساسی استفساریه می‌گیریم که لاریجانی خطاب به آنان گفت: اصول قانون اساسی که استفساریه ندارد! پذیرفتن اخطار با نظر رئیس است به هر حال ما یک مشکلی از نظر سوال داریم و باید یک زمانی این مسئله روشن شود. بنابراین بعدا نگویید که چرا هیئت رئیسه اینگونه تصمیم گرفت.
 
رئیس مجلس خاطرنشان کرد: ما در هیئت رئیسه بحث کردیم و با همه این ابهامات نظر هیئت رئیسه این بود که مجلس نمی‌تواند محدود شود و می‌تواند در این زمینه سوال کند اما شما در اخطارهایتان استناد به قانون اساسی کردید و آن تردید ما بیشتر شد ما هم می خواستیم این مسئله روشن شود اگر مخالفید بفرمایید روی صندلی هایتان بنشیند.
 
لاریجانی تأکید کرد: سوال همینگونه مطرح خواهد شد و تشخیص هیئت رئیسه همین است مگر اینکه یک روزی مجلس نظرش را در این باره بدهد.
 
درحالی که این بحث رئیس مجلس هیچ ارتباطی به قانع شدن نمایندگان سوال کننده نداشت اما در کمال تعجب برخی از نمایندگان به رئیس مجلس می گفتند که درباره سوال از نمایندگان رأی‌گیری کنید.
 
لاریجانی خطاب به رسایی: آقای رسایی آیا شما از پاسخ‌های وزیر قانع شده اید یا نه؟
 
لاریجانی هم خطاب به این نمایندگان با تعجب گفت رأی گیری در مورد سوال زمانی است که سوال کنندگان بگویند قانع نشده اند اما اکنون آقای رسایی گفت که من قانع شده‌ام. باز هم من از رسایی می پرسم؛ آقای رسایی آیا شما از پاسخ‌های وزیر قانع شده اید یا نه ما رأی بگیریم یا نگیریم؟
 
رسایی هم در پاسخ به رئیس مجلس گفت: من در ابتدا از صبر و متانت شما در برابر این رفتار برخی از دوستان تشکر می‌کنم اما با توجه به اینکه آقای زنگنه حرف‌هایش را پس گرفت و اصلاح کرد، لذا من قانع شدم.
 
لاریجانی نیز گفت: آقای زنگنه می‌گوید من حرف‌هایم را پس نگرفته ام شما قانع شده‌اید یا نه؟ رسایی نیز در پاسخ به این سوال تأکید کرد با توجه به اینکه معلوم شد این حرف‌ها دروغ بوده بنابراین قانع شدم.
 
رئیس مجلس نیز خطاب به نمایندگان گفت: به هرحال نمایندگان سوال کننده قانع شده‌اند و نیازی به رأی گیری نیست.
 
یک بام و دوهوای نمایندگان مجلس
 
پس از این موضوع برخی از نمایندگان باز هم با عصبانیت نسبت به قانع شدن نمایندگان سوال کننده اعتراض داشتند؛ در حالی که همین نمایندگان پیش از طرح سوال طی اخطارهایی اصرار داشتند که این سوال در صحن علنی مطرح نشود اما به یک‌باره نظرشان تغییر کرد و نه تنها بر اخطار خود پافشاری نکرده‌اند و حاضر نشدند که در مورد آن رأی دهند، بلکه اصرار داشتند که نمایندگان سوال کننده بگویند که پاسخ‌های وزیر قانع نشده‌اند. گویا این قانع شدن نمایندگان سوال کننده به مزاج برخی از نمایندگان خوش نیامد!

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >