مرجع کد و ابزار وب

ابزار ساخت کد پاپ آپ نیو تب

تیر 92 - ان شـــــــــــــــــــــــــــــاء الله
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

92/4/14
12:58 صبح

از فیلمسازی با پول قمار و تبلیغ بهائیت تا برهنهنگاری!

بدست عبدالله در دسته

این روزها مهم‌ترین اتفاق سینمایی کشور، اکران «گذشته» -آخرین فیلم «اصغر فرهادی- در سینماهاست. فیلمی که در فرانسه، به زبان فرانسه و با حضور حداکثری بازیگران سرشناس فرانسوی، ساخته شده، همه جا به عنوان محصول فرانسوی شناخته می‌شود و حاصل حدود دو سال اقامت «اصغر فرهادی» و خانواده‌اش در فرانسه است. اما «گذشته» اولین تجربه‌ی فیلمسازی ایرانیان در دوران مهاجرت –چه موقت و چه دائم- به عنوان محصول یک کشور دیگر نیست.

فیلم گذشته به کارگردانی اصغر فرهادی

به گزارش رجانیوز، پیش از «اصغر فرهادی» فیلمسازان دیگری هم بوده‌اند که برای ساخت فیلم‌هایی که به دلیل مغایرت‌های فرهنگی در ایران قابل ساخت نبودند، عازم دیار غربت شده‌اند و البته بر خلاف «فرهادی»، بسیاری از آنها خود راه بازگشت را بر خود بسته‌اند و حالا آثارشان را با نام کشورهای دیگر می‌شناسند؛ از «امیر نادری» تا «محسن مخملباف» و «عباس کیارستمی» و «بهمن قبادی». در میان بازیگران مهاجرت کرده هم می‌توان به «سوسن تسلیمی»، «سعید راد» و «گلشیفته فراهانی» اشاره نمود که هر کدام البته سرنوشت متفاوتی داشتند.

 اما در این میان، یک نکته‌ی مشترک در سرنوشت همه‌ی این فیلمسازان و بازیگران و حتی سایر هنرمندان مهاجرت کرده وجود دارد که هیچ ناظر عادلی نمی‌تواند آن را انکار کند: این هنرمندان مهاجرت کرده، در خارج کشور هیچ‌گاه نتوانسته‌اند به جایگاه خود در وطن حتی نزدیک شوند؛ هیچ‌گاه نتوانسته‌اند آن‌چنان که در ایران و به زعم خود با محدودیت‌های زیاد و زیر تیغ سانسور مورد توجه معتبرترین جشنواره‌های جهانی قرار می‌گرفتند، در ان سوی آب توفیقی در کسب نخل و شیر و اسکار داشته باشند، هیچ‌گاه آثار آنها با وجود بهره گرفتن از موضوعات ممنوع و عبور از خط قرمزهای سیاسی و اعتقادی و نیز شانتاژ بعضی رسانه‌های خارجی و داخلی نتوانست در بین مردم، جایگاه مناسبی پیدا کند و حتی آثار این افراد در خارج کشور، نتوانست متعصب‌ترین هواداران آنها را هم راضی نکرد.
 
ماجرای مهاجرت ستارگان سینما و موسیقی دوران پهلوی از ایران، با وقوع انقلاب اسلامی کلید خورد و سوپراستارهایی که دیگر نمی‌توانستند بنا به شرایط تازه‌ی پیش آمده، در کاباره‌ها جولان دهند و روی پرده بخوانند و دلبری کنند، جلای وطن کرده و عموماً راهی ینگه دنیا شدند. اما نخستین چهره‌ی بعد از انقلاب مشهور شده‌ای که عطای بازیگری در سینمای ایران را به لقایش بخشید، «سوسن تسلیمی» -بازیگر توانمند سریال «سربداران» و فیلم‌های «بهرام بیضائی» همچون «باشو غریبه‌ی کوچک» و «شاید وقتی دیگر»- بود که سال 66 کشورش را به مقصد سوئد ترک کرد.
 
آن‌طور که از گفته‌های خود «تسلیمی» می‌توان برداشت کرد، مهم‌ترین دلیل او برای مهاجرت، مسئله‌ی حجاب و محدودیت‌های مربوط به بازیگران زن در دوران بعد از انقلاب اسلامی بود. او خود در گفتگویی با بی‌بی‌سی فارسی در مورد بازی‌اش در فیلم «شاید وقتی دیگر» می‌گوید: « بزرگترین مشکل «شاید وقتی دیگر» برای من، مسئله‌ی حجاب زن در خانه بود. اینکه زن در خانه با روسری راه برود و با روسری بخوابد، غیر طبیعی و غریب بود. حتی وقتی فیلم را در سوئد نشان دادند تعدادی از تماشاگران از من پرسیدند: شما موقع خواب هم روسری سر می‌کنید؟ دچار وسواس فکری هم شده بودم. هم باید در نقش فرو می‌رفتم و هم باید حواسم به روسری می‌بود تا مبادا تار مویی بیرون بزند که زد. این نگرانی تاثیرش را روی بازی من گذاشت.»
 
به هر حال «تسلیمی» ایران را در سال 66 ترک کرد و در «آتلیه تئاتر» سوئد مشغول به کار شد. او شغل جدیدش در سوئد را این چنین توصیف می‌کند: «کارم ارسال نامه‌های دفتر، نظافت، فروش بلیت و درست کردن قهوه تا حتی تنظیم نور صحنه بود.»
 
سه سال بعد، «تسلیمی»  موفق به اجرای نخستین تئاترش شد و طی چند سال، در تئاتر و دنیای بازیگری سوئد برای خود اسم و رسمی مهیا کرد، اما هیچ وقت به جایگاه یک چهره‌ی بین‌المللی در دنیای بازیگری نرسید و به گرفتن جوایز جشنواره‌های محلی و داخلی سوئد اکتفا نمود؛ در حالی که او برای یکی از نخستین‌ فیلم‌های حرفه‌ای دوران کاری‌اش در ایران -«چریکه‌ی تارا»- در جشنواره‌ی نسبتاً معتبر «سن‌سباستین» مورد تقدیر قرار گرفته بود.
 
اما «تسلیمی» که در بازیگری فروغی نسبی در داخل مرزهای سوئد داشت، در کارگردانی به شدت ناموفق بود. او به جز ساخت چند تله‌فیلم معمولی و البته فیلم سینمایی فمینیستی و اروتیک «خانه‌ی جهنمی» (2002) هیچ دستاوردی در زمینه‌ی کارگردانی سینما نداشت.
 
 فیلم خانه جهنمی
«خانه‌ی جهنمی» نخستین فیلم سینمایی او ماجرای یک خانواده ایرانی ساکن سوئد است. خانواده‌ای مرکب از یک پدر و مادر و دو خواهر و یک برادر و مادربزرگ پدری. «مینو» یکی از خواهران که به استریپ‌تیز در کلوب‌های شبانه‌ی آمریکائی اشتغال دارد و از روابط نامشروعش حامله است، به بهانه‌ی عروسی«گیتا» -خواهرش- به سوئد می‌آید. دوری وی از خانواده‌، از او شخصیتی ساخته که مورد اعتراض پدر خانواده است؛ پدری که چون به فرهنگ ایرانی پایبند است، شخصیتی پدرسالار دارد. در دیگر سو، مادر این خانواده با تعمیر کار منزل رابطه جنسی دارد. مرد خانواده هم چشمش دنبال زن همسایه است و با دوربین خانه‌ی اورا نگاه می‌کند. اوقات فراغت پسر کوچک خانواده هم به سیگار کشیدن و رصد تصاویر جنسی با دوستانش می‌گذرد. او البته بدون هیچ ناراحتی شاهد رابطه‌ی جنسی پنهانی مادرش با تعمیرکار منزل هم هست. و این خلاصه داستانی نجیبانه از نخستین ساخته‌ی سینمایی یک بازیگر مشهور ایرانی است که در آن سوی مرزها پشت دوربین کارگردانی ایستاده است.
 
شاید با این خلاصه داستان بتوان درک کرد که چرا خانم «تسلیمی» نمی‌توانست در ایران به فعالیت هنری‌اش ادامه دهد. به هر ترتیب، «خانه‌ی جهنمی» بی‌آنکه کوچکترین توجهی را حتی در جامعه‌ی کوچک سوئد برانگیزد، به نمایش درآمد تا «تسلیمی» دریابد توفیقی در فعالیت‌های هنری در خارج وطن نخواهد داشت. ناگفته نماند که برخی رسانه‌های داخلی در این سال‌ها همیشه از «تسلیمی» به عنوان نامزد تصدی پست‌های مهم در وزارت فرهنگ سوئد نام برده‌اند، اما عملاً هیچ‌گاه او به چنین جایگاهی دست نیافته است.
 
اما سال 66، تنها سال مهاجرت «سوسن تسلیمی» نبود. «سعید راد» -ستاره‌ی سینمای قبل انقلاب- هم بعد از ایفای نقش در هشت فیلم شاخص سال‌های نخست انقلاب اسلامی، در سال 62 با اعمال سلیقه‌ی برخی از مدیران وقت ممنوع‌الکار شد و بالاخره در سال 66 تصمیم به ترک وطن به مقصد آمریکا گرفت. اما او نگذاشت سرنوشتش همچون «تسلیمی» رقم بخورد.
 
«راد» در امریکا ایام بدی را پشت سر گذاشت و فقط توانست در نمایش «آخرین بازی» به کارگردانی «محمود استاد محمد» بازی کند. از همین رو، او به کانادا رفت و در جایگاه یک پستچی مشغول به کار شد. «راد» خود ایام غربت در کانادا را در گفتگو با شبکه ایران چنین تعریف می‌کند: « در کانادا پستچی بودم. بی رحم ترین اتوبان دنیا، اتوبانی است به نام فوروان 401 که از تورنتو به مونترال میرود. اتوبانی که مسافت آن 540 کیلومتر است و من چهار سال هر روز صبح در سرمای سخت زمستان کانادا میرفتم و شب این مسیر را برمی گشتم.»
 
او در گفتگوی دیگری با روزنامه‌ی جام‌جم در مورد همین ایام اضافه می‌کند: «جالب است بدانید من نان هم پخته‌ام! کانادا که بودم باید کار می‌کردم تا خرجم را در می‌آوردم. باید کرایه خانه می‌دادم، مثل اینجا نبود که یکی بگوید بیا خانه ما، از این خبرها نبود، یا باید پول می‌داشتم که من نداشتم یا باید کار می‌کردم، چون نه پزشک بودم و نه مهندس، فقط یک بازیگر بودم و کاملا در آن شرایط خلع سلاح شده بودم.»
 
 اما از سال 78 به بعد، دوباره به «راد» اجازه‌ی فعالیت داده شد و او به ایران بازگشت و بالاخره در سال 82، وی با فیلم «دوئل» بازگشت قدرتمندانه‌ای به دنیای سینما داشت. «راد» با بازی در آثار شاخصی مانند سریال «در چشم باد» حضور قدرتمندش در دنیای بازیگری را ادامه داد و با گزیده‌کاری، سرانجام موفق شد در جشنواره‌ی سی‌ام فجر جایزه‌ی بهترین بازیگر بخش فیلم‌های اول را به خاطر بازی در فیلم «گیرنده» تصاحب کند. «سعید راد» به تازگی ایفای نقش در فیلم «چمران» حاتمی‌کیا را به پایان رسانده است.
 
سعید راد در نمایی از فیلم چمران به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا
 
چهره‌ی مشهور بعدی، «امیر نادری» -کارگردان فیلم‌های به یاد ماندنی «ساز دهنی»، «تنگسیر» و «دونده»- بود که در سال 69 ایران را به مقصد آمریکا ترک کرد. او خود در مورد دلایل مهاجرتش به رادیو زمانه می‌گوید: «من سال 1975 به نیویورک رفتم. بار سوم یا چهارم بود که به نیویورک می‌آمدم. اما به خاطر انقلاب از ایران بیرون نیامدم. درست است که جلوی فیلم‌هایم را گرفته بودند و من کمی عصبانی بودم، ولی همیشه هدف‌ام این بود که در خارج از ایران فیلم بسازم. آرزویم نبود، هدفم بود. علتش هم این است که من بچه‌ی‌ آبادان هستم. زمانی که من در آن‌جا به دنیا آمدم و زندگی کردم، آبادان مثل یک کشور خارجی بود. برای همین وقتی به تهران رفتم، هیچ‌وقت خودم را متعلق به آن‌جا ندانستم. وقتی که جنگ شد و من برگشتم به آن شهر تا فیلم «جستجوی2» را بسازم، دیدم که دیگر «آبادان»ی وجود ندارد و از همان‌جا بود که فهمیدم من دیگر شهری ندارم.»
 
«نادری» از همان سال پروسه‌ی آمریکایی شدن را شروع کرد تا بتواند فیلم «آمریکایی» بسازد. ««بعد از اینکه به آمریکا آمدم، فهمیدم برای کار باید پشت‌ام را از لحاظ احساس و خاطره و خواب به زبان مادری، خالی کنم. هر کدام از این‌ها یک وزنه بسیار زیبا ولی سنگینی دارند که ‌با آن‌ها نمی‌توان دوید.» (مصاحبه با رادیو زمانه)
 
 امیر نادری
این فراموش کردن فرهنگ و زبان مادری به نفع فرهنگ بیگانه تا جائی پیش رفت که دو سال پیش«زاون قوکاسیان» -منتقد سینمای ایران- در روزنامه‌ی بانی فیلم در مورد «نادری» و آخرین فیلمش «کات» (Cut) -که ادای دینی به سینمای ژاپن است- و مواجهه با او در جشنواره‌ی ونیز نوشت: «سال گذشته که او را با فیلم Vegas در همین فستیوال دیدم گفت حتی کتاب فارسی نمی‌خوانم تا زبان فارسی یادم برود!؟»
 
جالب‌تر نحوه‌ی تأمین هزینه‌ی همین فیلم «وگاس: بر اساس یک داستان واقعی» (2008) است که خود «نادری» آن را این چنین شرح می‌دهد: ««با پول چند نفر قمارباز این فیلم را ساختم. یعنی به قول خودمان تقارن مسخره‌اش این است که با پولی که از قمار در لاس‌وگاس به دست آوردم، راجع به لاس‌وگاس فیلم ساختم.»
 
البته جشنواره‌های جهانی معتبر بالاخره بعد از 25 سال فیلمسازی او در خارج ایران، برای فیلم ««وگاس: بر اساس یک داستان واقعی» با «نادری» آشتی کردند و این فیلم نامزد دریافت جایزه‌ی شیر طلائی جشنواره‌ی ونیز شد که این توجه را می‌توان نمادی از پذیرفته شدن «نادری آمریکایی» در غرب دانست. هر چند که هیچ‌گاه این فیلم‌ها به فیلم‌های مهمی در امریکا بدل نشدند و مخاطبین هم هیچ‌گاه از آثار او حتی در حداقلی‌ترین شکل ممکن استقبال نکردند.  بدین ترتیب «نادری» بر خلاف ایران، هیچ‌وقت در رسته‌ی کارگردانان مهم امریکا قرار نگرفت.
 
در اواخر دهه‌ی شصت و اوایل دهه‌ی هفتاد روند مهاجرت‌ها کند شد و حتی در مواردی برخی از مشهورترین مهاجرت کرده‌ها همچون «داریوش مهرجویی» و کمی بعد «بهمن فرما‌ن‌آرا» به ایران بازگشتند و مشغول فیلمسازی شدند و مهم‌ترین جوایز سینمای ایران را هم درو کردند.
 
اما از اوایل دهه‌ی هشتاد و در دولت اصلاحات اوضاع کمی متفاوت شد و دوباره بخشی از سینماگران ساز مهاجرت کوک کردند. از «محسن مخلمباف» که در سال 1381 و بعد از یکی دو تجربه‌ی به زعم خود موفق فیلمسازی برون مرزی در افغانستان همچون «سفر به قندهار»، ایران را برای همیشه ترک کرد و بعدها گفت از ترس جانش ایران را ترک گفته، تا «عباس کیارستمی» که دیگر نمی‌توانست در سینمای ایران دغدغه‌های خود را پیگیری کند.

«مخملباف» بعدها در نخستین تجربه‌ی فیلمسازی‌اش در ایام مهاجرت، «سکس و فلسفه» را ساخت که ماجرای قرار یک مرد با چهار معشوقه خود در یک روز را روایت می‌کرد تا مشخص شود که چرا سینمای ایران دیگر مجالی برای فیلمسازی امثال «مخلمباف» نداشته است. او بعدها دو فیلم «فریاد مورچگان» و «باغبان» را ساخت که این دومی در تبلیغ فرقه‌ی انگلیسی بهائیت و در شهر حیفا ساخته شده است. ویکی‌پدیا داستان این فیلم را این چنین توضیح می‌دهد: «یک فیلم‌ساز ایرانی و پسرش برای تحقیق درباره‌ی بهائیت -یک دین ایرانی که حدود 170 سال پیش در ایران به وجود آمده و اکنون چند میلیون پیرو دارد- به اسرائیل سفر می‌کنند. پیروان این دین از سراسر جهان به شهر حیفا می‌آیند تا در باغی که مرکز این دین است، خدمت کنند و از طریق کار در طبیعت خود را صلح‌طلب بار بیاورند. پدر از طریق همراهی و گفتگو با باغبانی که از پاپانیوگینی آمده در می‌یابد که افکار او و دینش با افکار صلح طلبانه و به دور از خشونت کسانی چون گاندی و ماندلا شباهت دارد. برای پدر این سوال مطرح می‌شود که اگر نگاه دینی اصلاح طلبانه‌ای در ایران وجود داشت، آیا حکومت ایران امروز، هنوز به دنبال ساخت بمب اتمی می‌رفت؟ اما پسر عمیقا معتقد است همه‌ی ادیان جز تخریب جهان کاری نکرده‌اند.»
 
جالب آنکه «مخملباف» که در ایران با هر فیلمش، جوایز فراوانی را از جشنواره‌های بین‌المللی به دست می‌آورد، با این سه فیلم کوچکترین توجهی را در سطح بین‌الملل به خود جلب نکرد. فیلمسازی که حالا بیش از سینماگر، یک بیانیه‌نویس دست‌چندم سیاسی است که فیلم‌هایش نیز به بیانیه‌هایی در تبلیغ فرقه‌های ضاله‌ای همچون بهائیت تبدیل شده‌اند.
 
«کیارستمی» هم که روزگاری با «طعم گیلاس» نخل طلای کن را کسب کرده بود، در خارج وطن حداکثر موفقیتش حضور در بخش رقابتی جشنواره‌ی کن بوده است. آن هم با فیلم‌هایی که دیگر نمی‌توان آن را محصول یک نگاه ایرانی و شرقی دانست؛ فیلم‌هایی همچون «کپی برابر اصل» و «مثل یک عاشق» با موضوعاتی خارج از عرف‌ اخلاقی و فرهنگی ایرانی و با فرمی تقلیدی از دیگر آثار خود کیارستمی و البته به مراتب ضعیف‌تر از آن‌ها.

 
در این میان، سال گذشته نمایش فیلم «مثل یک عاشق» کیارستمی با پایانی عجیب و غریب در جشنواره‌های جهانی دیگر همه‌ی منتقدان را به این باور رساند که او فیلمسازی تمام شده است. «مثل یک عاشق» فیلمی است ساخته شده در ژاپن و با بازگیران ژاپنی. این فیلم ماجرای رابطه‌ی یک دختر دانشجو -که به خاطر نیاز مالی‌اش خودفروشی می‌کند در یک کلوب شبانه اشتغال دارد- با یک استاد پیر دانشگاه است که می‌خواهد تنهایی شبانه‌اش را با زنی، پر کند. از طرف دیگر این زن دوست پسری دارد که دیوانه‌وار عاشق اوست و از بی اعتنایی‌اش به تنگ آمده و با او در کشمکش است.... شاید همین خلاصه داستان کامل‌ترین استدلال پیرامون چرایی مهاجرت کیارستمی باشد. هر چند که او در این سال‌ها به یک فیلمساز تمام شده تبدیل شده است که اکران فیلم «شیرین» او در ایران، دستاوردی به جز شکستن شیشه‌های سینما در اعتراض به خسته‌کننده بودن فیلمش نداشت.
 
«بهمن قبادی» و «گلشیفته فراهانی» از نسل متاخر سینماگران مهاجر ایرانی هستند که آنها هم سرنوشتی مشابه بقیه‌ی مهاجرین و حتی تلخ‌تر از آنها داشتند؛ چرا که اگر «کیارستمی» پس از سال‌ها اقامت در اروپا، به سراغ داستان روسپی‌ها رفت و البته در این میان باز هم از نشان دادن برهنگی‌ها تا حد ممکن اجتناب ورزید، اما «قبادی» و «گلشیفته فراهانی» از همان ابتدا در دنیایی از بی‌عفتی‌ها و عریان‌نمایی‌ها غرق شدند.
 
 

«قبادی» که روزگاری با روایت داستان «کرد بی‌وطن» و ایجاد حساسیت‌های قومی و قبیله‌ای، دل معتبرترین جشنواره‌های جهانی همچون کن و برلین را به دست می‌آورد، سال 88 ترک وطن کرد و سال گذشته با ساخت و پخش گسترده‌ی فیلم «فصل کرگدن» از شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان، نشان داد که او هم به باشگاه سینماگران تمام شده‌ پیوسته است. فیلمی که با وجود هنرپیشه‌های نامداری چون «بهروز وثوقی»، «مونیکا بلوچی» و چند هنرپیشه‌ی ترکیه‌ای مشهور و روایت داستانی مثلاً سیاسی و ملتهب و البته با چاشنی صحنه‌های اروتیک فراوان، باز هم نتوانست توجهی را چه در داخل و چه در خارج ایران به خود جلب کند. فیلمی که فارغ از همه‌ی این توصیفات، حتی از سوی حامیانش نیز فیلمی ضعیف و بی‌سروته و الکن خوانده شد.
 
«گلشیفته فراهانی» هم که به نقل از خودش روزگاری او را «شاه‌ماهی سینمای ایران» می‌خواندند، حالا محبور است نقش روسپی افغانی را بازی کند که مردان با محاسن بلند، هر وقت اراده می‌کنند از او تلذذ جنسی می‌برند. هنرپیشه‌ای که نامش مطرح نمی‌شود مگر به مورد جدیدی از رسوایی‌ها و برهنگی‌ها؛ تا جائی که او در برهنگی از فرانسوی‌ها هم فرانسوی‌تر شده است.
 
و این طومار بلند بالا، فقط روایتی است از سرنوشت ماجرای چند تن سینماگران مهاجرت کرده و اگر قرار بود به سرنوشت تلخ کسانی چون «عباس معروفی» در میان نویسنده‌های ترک وطن کرده و «سعید شنبه‌زاده» در میان اهالی موسیقی و یا انزوای «سهراب شهید ثالث» -کارگردان فیلم مشهور «طبیعت بی‏جان»- در آلمان پرداخته شود، این طومار بلندتر و تلخ‌تر هم می‌شد. هر چه هست، با خواندن این سطور، شاید بتوان فهمید که چرا «اصغر فرهادی» تا الان دست رد به سینه‌ی مهاجرت از ایران زده است. او قطعاً تجربیات «گذشته» را از یاد نبرده است...

 

 

 

 

 

 

رجانیوز


92/4/10
10:2 عصر

کاهش تعرفه واردات درصورت عدم ارتقای کیفیت خودرو

بدست عبدالله در دسته

پس از آنکه در نحوه اخذ تعرفه واردات تغییراتی به وجود آمد، تعرفه واردات خودرو از 90 درصد به 45 درصد کاهش یافت اما این کاهش فرقی به حال واردکنندکان نداشت چرا که همزمان نرخ محاسبه تعرفه بر اساس دلار از 1226 تومان به حدود 2500 تومان افزایش یافت.

به گزارش تابناک، به همراه تصویب آزادسازی قیمت خودرو از سوی دولت مقرر شد که هر ساله پنج درصد از تعرفه واردات خودرو کاهش یابد. اما رئیس جمهور در آخرین مصاحبه تلویزیونی با انتقاد شدید از افزایش قیمت محصولات خودروسازان داخلی آنها را به آزاد سازی واردات خودرو تهدید کرد.

این تهدید رئیس جمهور با واکنشی هم از سوی خودروسازان و هم از سوی نمایندگان مواجه شد. احمد نعمت بخش رئیس انجمن خودروسازان با اعلام اینکه خودروسازان با کاهش تعرفه مشکلی ندارند معتقد است همزمان با این موضوع باید تعرفه واردات قطعات خودرو هم کاهش یابد. علاوه بر این قاضی‎پور عضو کمیسیون ویژه حمایت از تولید ملی هم از مخالفت مجلس با کاهش تعرفه واردات خبر داده است.

اما از سوی دیگر کفیت پایین محصولات داخلی و عدم ایمنی کافی در خودرو های ساخت داخل تبدیل به دغدغه ای شده است که به راحتی نمی توان از آن چشم پوشی کرد و همین دلیل شاید عاملی باشد تا در تعرفه وادات خودرو تغییراتی صورت گیرد.کیفیت پایین خودروهای تولید داخل و از طرفی بالا بودن قیمت آن در مقایسه با خودروی مشابه خارجی فریاد مصرف‌کنندگان را در آورده به طوری که وضعیت خراب خودروی داخلی نقل مجلس تمام محافل عمومی و تخصصی است و تمامی اقشار جامعه در این خصوص اظهارنظر می‌‌کنند.

الیاس طاهری نماینده مردم اقلید در مجلس شورای اسلامی در گفت‌وگو با «تابناک» با بیان اینکه یکی از راهکارهای مجلس و دولت برای ارتقاء کیفیت محصولات داخلی کاهش تعرفه خودروهای وارداتی است تا خودروسازان مجبور شوند کیفیت را بالا ببرند. در جلسات کمیسیون صنایع مجلس قرار ما با خودروسازان داخلی آن بود که کیفیت خودروها را افزایش یافته و در کنار آن قیمت‌ها متعادل شود.

این عضو کمیسیون صنایع و معادن مجلس گفت: در صورتی که خودروسازان داخلی کیفیت تولیدات خود را ارتقاء نداده و قیمت ها را کاهش ندهد، تعرفه واردات خودرو را کاهش می‌دهیم.

وی گفت: در جلساتی که با خودروسازان و متخصصان این حوزه و حتی اعضای کمیسیون بدون حضور خودروسازان داشته‌ایم به این نتیجه رسیدیم که برای رسیدن خودروها با یورو 4 لازم است که کیفیت خودروهای داخلی بالا برده شود و مصرف کننده از همین خودروها با کیفیت بالا و قیمت پایین استفاده کند. این در حالی است که قیمت خودروها بیش از دو برابر شده و کیفیت آن تغییری نکرده است.

وی خاطر نشان کرد‌: بخشی از دلایل تصادفات عامل انسانی است اما کیفیت خودرو هم در کاهش تصادفات ، جراحات و مرگ و میر نقش مهمی دارد و باید به مشتریانی که با قیمت بالا خودرو خریداری می‌کنند ماشینی متناسب با آن قیمت تحویل داشته شود ضمن آنکه خودرو با کیفیت افتخار ملی برای محسوب خواهد شد.

وی با بیان اینکه افزایش تولید خودرو در کنار ارتقاء‌کیفیت آن برای تقاضای بالای جامعه ما ضروری است،‌ گفت: تسهیلات لازم برای افزایش تولید به خودروسازان ارائه شده و در صورت صلاح دید دولت کمک خواهد کرد که اگر نیاز به نقدینگی داشته باشند، برطرف شود.


92/4/10
9:57 عصر

روایت کیهان ازشکنجه همسرسعیدامامی توسط تیم بررسی خاتمی

بدست عبدالله در دسته

وزنامه کیهان در صفحه پاورقی خود نوشت:

 
*مسأله رابطه نزدیک مصطفى کاظمى (موسوى) از عوامل اصلى قتلهاى زنجیره‌اى و ارتباطش با سید محمد خاتمى و رسول منتجب‌نیا، بازجویى و شکنجه عوامل قتل و حتى همسر سعید امامى توسط تیم بررسى رئیس‌جمهور خاتمى، فوت مشکوک سعید امامى در زندان و افشاگریهاى روح‌الله حسینیان و بالاخره پیام خاتمى به حسینیان براى عدم افشاگرى و سکوت در برابر مسائل پیش آمده مواردى بود که بر پیچیدگى این پرونده افزود!
 
 
*روح‌الله حسینیان یک سال بعد مطالبى را در جمع مردم کردستان گفت که از سوى هیچ نهاد مسئولى تکذیب نشد: «بعد از اثبات بى‌گناهى گروه اخیرى که دستگیر شده بودند، جریان شکنجه اینها روشن شد. ماجرا از این قرار بود که در ماه رمضان خبر آوردند که دو نفر از متهمین قتلهاى زنجیره‌اى در بیمارستان بقیه‌الله در حال مرگ هستند. موضوع به دفتر رهبرى رسید و از آن‌جا با جناب آقاى هاشمى شاهرودى (رئیس وقت قوّه قضائیه) مطرح شد. نماینده‌اى فرستادند و مشخص شد که همسر سعید اسلامى (امامى) را آن‌قدر شکنجه داده‌اند که به گفته آن نماینده که دیده بود، حتى استخوان کف پایش هم بیرون آمده بود. وقتى این مسأله روشن شد، بنده در یک سخنرانى در مشهد اعلام کردم که افرادى که دستگیر شده‌اند، بى‌گناه هستند و قتلها یک توطئه است. شبى در حضور 30 نفر از دوستان بود که از قول آقاى خاتمى پیام دادند که از شما خواهش کردند در این ماجرایى که کشف شد شما سکوت کنید و من از آنها (احزاب و مطبوعات) مى‌خواهم فتیله بحث قتلها را بکشند پایین و این مسأله را خودم پیگیرى و حل مى‌کنم»

92/4/6
3:5 صبح

ماجرای شهادت شیخ حسن شحاتة عالم شیعه مصری

بدست عبدالله در دسته

گروه بین الملل رجانیوز: حدود یک هفته پیش بود که در مصر، کنفرانسی بین المللی با حضور علمایی از سراسر جهان اسلام تشکیل شد که بزرگان تکفیری هم در آن حاضر بودند. در این کنفرانس، فتوای «جهاد» بر علیه حکومت سوریه (و به تبع بر ضد حزب الله) صادر شد. این ماجرا، در قله ی سلسله ی عربده های تکفیری ای بود که از چند سال پیش علیه شیعیان به گوش می رسید و درگیری های داخلی سوریه هم بستری شده بود تا سرویس های جاسوسی جهانی با حداکثر قوا و با استفاده از رسانه های پرتعداد و کارکشته، به شعله ورتر کرن آن بپردازند. درخت زشت این فتنه انگیزی ها، دیروز و در آستانه ی ولادت امام حی (عجل الله فرجه) این بار در مصر میوه ی تلخی داد: شیخ حسن شحاتة، از علما و رهبران اصلی شیعیان مصر به همراه سه نفر از یارانش به طرز فجیعی به شهادت رسید.

گزارشی از نحوه ی شهادت شیخ شحاتة

طبق گزارش های واصله، از حدود دو هفته پیش، در روستای «ابومسلم» در منطقه ی «ابوالنمرس» در استان «الجیزة» (در حدود 30 کیلومتری جنوب قاهره) تبلیغات گسترده علیه شیعیانشدت گرفتهاست چنانکه  با کافر و نجس خواندن آنان، اهالی روستا به کشتن آنان ترغیب می شده اند. تا آنکه دیروز شیخ حسن شحاتة در منزل یکی از اهالی روستا حاضر شده و به همراه جمعی دیگر از شیعیان روستا مشغول جشن و شادمانی میلاد امام عصر (عجل الله فرجه) می شوند. 
به گزارش فرانس پرس، یکی از شاهدان عینی به نام یاسر یحیی می گوید: «وقتی اهالی روستا از حضور شیخ حسن شحاتة در روستا مطلع شدند، از صاحب منزل خواستند که او را به آنها تحویل دهد ولی صاحب منزل نپذیرفت و آنها هم شروع کردند به حمله به منزل.» در این حمله از کوکتل مولوتف استفاده شده و تلاش برای آتش زدن منزل در جریان بوده است.
یاسر یحیی ادامه می دهد: «اهالی پتک و کلنگ های بزرگی آوردند و بخشی از دیوار منزل را خراب کردند و شیعیان حاضر در منزل را خارج کردند و شروع به کتک زدن آنها در میدان روستا کردند و آنقدر آنها را زدند تا کشته شدند.» بعد از کشته شدن هم پیکرهای شهدا بر روی زمین کشیده اند.
یکی دیگر از شاهدان هم می گوید: «تلاش کردم نجاتشان دهم ولی اهالی مصمم بودند که بکشندشان.»
به گزارش پایگاه المنار، اهالی حین زدن و شکنجه ی این شیعیان، شعار های «الله اکبر» و «شیعیان کافرند» و «کافر، کافر» سر می دادند. 
در این حادثه ی درد آور، شیخ حسن شحاتة (66 ساله) برادرش محمد شحاتة (35 ساله) و شحاتة شحاتة (55 ساله) و عبدالقادر حسنین عمر (45 ساله) به شهادت رسیده اند و تعداد نامشخصی از شیعیان هم زخمی شده اند.
گفتنی است که شهید شیخ حسن شحاتة از رهبران اصلی شیعیان مصر (و به تعبیر برخی رسانه ها، اصلی ترین رهبر شیعیان اثنی عشری مصر) محسوب می شده است که در خانواده ای از اهل سنت متولد شد و بعدها با پی گرفتن مطالعات بی طرفانه، مستبصر شده و در سال 1996 اعلام تشیع کرد و دو بار در زمان رئیس جمهور مخلوع مصر، محمد حسنی مبارک به زندان افتاد. خود شهید شحاتة در یک سخنرانی، دلیل حقیقی دستگیری اش را تنها اعلام ولایت امیرالمؤمنین(ع) و برائت از دشمنان اهل بیت اعلام کرده بود. شهید شحاتة همچنین از طرف حکومت مصر، ممنوع الخروج شده بود.
 
چگونگی عکس العمل پلیس در حین واقعه
برخی گزارش های خبری حاکی است که پلیس مصر در این جریان برای جلوگیری از قتل فجیع این شیعیان اقدامی نکرده است ولی سرلشگر عبدالعظیم نصرالدین (معاون رئیس اداره امنیت استان الجیزة) می گوید: «ما برای نجات این افراد تلاش کردیم ولی تجمع شدید اهالی و کوچه های باریک روستا باعث شد نتوانیم پیش برویم. حتی اهالی به خود ما هم حمله کردند و این باعث شد مجبور شویم عقب نشینی کنیم»!
البته سرلشگر نصرالدین مدعی است پلیس توانسته بیست و پنج نفر از شیعیان را از منزل تحت محاصره خارج کند و این باعث شده تعداد قربانیان کاهش یابد.
طبق آنچه از گزارش خبرنگار ارسالی فرانس پرس برمی آید، برخی اهالی روستا به حدی در این مدت تحت شستشوی مغزی تکفیری ها و رسانه های پرتعداد ضد شیعی قرار گرفته اند که هنوز هم از این جنایت وحشیانه ناراحت نبوده و حتی برخی از اهالی روستا از این جنایت کاملا راضی هستند.واین امری است بسیار نگران کننده.
گفتنی است که در این روستا، بیست خانوار شیعه ساکن هستند و اهالی روستا، شحاته را به نشر مذهب تشیع در این روستا متهم می کنند. یکی از اهالی که نمی خواسته نامش ذکر شود در مصاحبه با خبرنگار فرانس پرس اعلام کرده است: «این خشم شدید بر ضد شحاته از آن جهت بود که او موجب شده بود اخیرا تعدادی از جوانان روستا، شیعه شوند.»
 
محکومیت از طرف الازهر و مرسی
در عین حال موج محکومیت ها در برابر این جنایت وحشیانه آغاز شده است، هرچند به نظر می رسد برخی گروه های سیاسی در مصر هم سعی دارند از خون این شهدای مظلوم شیعه برای تصفیه حساب های حقیر سیاسی خود سوء استفاده کنند.
در این بین دانشگاه الازهر مصر این حرکت قرون وسطایی را محکوم کرده و در بیانیه ای با اعلام اینکه این ماجرا را با نگرانی پیگیری می کند، اعلام کرده است «این عمل جنایتکارانه که از طرف برخی ها صورت گرفت، از گناهان کبیره و از بزرگترین منکراتی بود که از طرف شرع حکیم تحریم شده است، از نظر قانونی جرم است و قانون اساسی هم آن را جرم می داند.» در ادامه بیانیه ی الازهر آمده است: «اسلام و مصر و مصری ها قتل به سبب عقیده یا مذهب یا فکر را نمی شناسند و با این قبیل اتفاقات غریبه اند. هدف از این اتفاقات از بین بردن ثبات کشور در این لحظات حساس و کشاندن ما به سمت فتنه هاست و باید همه، چه حکومت چه ملت، نسبت به آن هشیار باشند.» الازهر در ادامه بیانیه اش خواستار تحقیق فوری درباره این قضایا و «اشد مجازات» برای کسانی شده است که جرمشان اثبات شود.
از طرف دیگر، رئیس جمهور مصر (که بسیاری مسئولیت غیر مستقیم این قضایا را به جهت همراهی اخیر وی ب جریان سلفی بر عهده او می دانند) هم بیانیه ای صادر کرده و این قضیه را به شدت محکوم نموده است. در بیانیه ی ریاست جمهوری مصر تأکید شده که آنچه رخ داده کاملا با روح تسامح و احترامی که ملت مصر با آن شناخته می شود در تضاد بوده است، ملت مصری که همواره به میانه روی و اعتدال مشهور بوده است.
ریاست جمهوری مصر به شدت این قبیل اقدامات جنایتکارانه را رد کرده و تأکید کرده که به دستگاه های مربوطه دستور داده شده است که قضیه را پی گیری کرده و انجام دهندگان این «جنایت زشت» را دستگیر و به سرعت تحویل عدالت دهند.
نخست وزیر مصر هم جزو کسانی است که طی بیانیه ای این «جنایت کریه» را محکوم کردند. در بیانیه هشام قندیل آمده است: «این جنایت کریه، با اصول و تعلیمات تمامی ادیان آسمانی مخالف است و با روحیه ی دینی متساهل مصری ها هم که برای صدها سال در مصر وجود داشته در تعارض است.» در این بیانیه، هشام قندیل همچنین «رد قاطع» خودش را پیرامون سخنرانی های نفرت پراکن و تحریک کننده به خشونت و برانگیزاننده ی عربده های طائفه ای (که با جامعه ی مصری سنخیت ندارد) هم ابراز نموده است.
 
محکومیت جنایت از طرف احزاب مختلف مصری
در مقابل، احزاب و گروه های مصری مخالف حکومت هم ضمن محکومیت این حرکت قرون وسطایی، بعضا سعی کرده اند انتقاداتی را به دولت مصر وارد کنند، که فارغ از وارد بودن یا نبودن آن، امید است که به قصد سوء استفاده از خون شهدای عزیز شیعه نبوده باشد.
طبق نقل روزنامه «مصری الیوم» حزب «الدستور» این واقعه را جنایتی نابخشودنی وصف کرده است که از طرف دین و شرع و قانون پذیرفتنی نیست. در بیانیه رسمی این حزب آمده که این واقعه، نتیجه ی مستقیم بیانات تکفیر و سخنرانی های دعوت کننده به «نفرت دینی» ای است که در خلال تظاهرات «نه به خشونت» در جمعه ی گذشته در مقابل مسجد رابعة عدویه در مصر مطرح شد.
رئیس حزب الدستور، محمد البرادعی هم در صفحه شخصی اش در شبکه توئیتر نوشته است: «کشتن و روی زمین کشیدن جسد مصری ها به دلیل عقیده شان نتیجه کریه خطابات دینی تهوع آوری است که اجازه داده شده به راحتی مطرح شود.»
و ادامه داده: «ما منتظر گام های محکم و اساسی از طرف نظام و الازهر هستیم، پیش از آنکه آنچه از انسانیتمان مانده را از دست بدهیم.»
از طرف دیگر، این جنایت توسط رئیس حزب «مصر قوی» عبدالمنعم ابوالفتوح هم محکوم شده و ابوالفتوح خواستار آن شده که همه دعوت کنندگان به این قبیل حرکات مورد پیگرد قرار بگیرند.
عمرو موسی رئیس حزب «کنگره» هم این حرکت را جنایت کریه خوانده و ضمن محکومیت آن، آن را نتیجه ی خطابات دینی بدون خویشتنداری شمرده است.
حزب «آزادگان مصری» مسئولیت کامل قضیه را بر عهده رئیس جمهور مصر دانسته و خواستار محاکمه ی عاملین این جنایت شده است. این حزب ریشه این قضایا را در سخنان تکفیری و متهم کردن به خیانتی دانسته که توسط برخی «شیوخ فتنه و دعوت کنندگان به قتل و آتش زدن» از طریق شبکه های ماهواه ای و رسانه ها مطرح می شود.
گفتنی است که نایب رئیس حزب آزادی و عدالت (شاخه سیاسی اخوان المسلمین)، سخنگوی رسمی اخوان المسلمین و سخنگوی رسمی حزب سلفی النور هم طی سخنانی دامن خود را از این جنایت مبری دانسته اند. گرچه در سخنان سخنگوی حزب النور، مسئله به گونه ای مطرح شده که کشته شدن این شیعیان مسئله ی حقی بوده، ولی این حزب مسئول «اجرای حدود» نیست!
 
واکنش شیعیان مصر
از طرفی شیعیان مصر هم دربرابر شهادت مظلومانه ی شهید شیخ حسن شحاتة واکنش نشان داده اند.
بهاء انور (که برخی رسانه ها از او به عنوان سخنگوی شیعیان مصر یاد کرده اند) در مصاحبه با فرانس پرس گفته است: «من مسئولیت کامل آنچه رخ داده را بر عهده رئیس جمهور مرسی می دانم چراکه سخنان تحریک کننده ی مستمری بر ضد شیعیان در منطقه ی ابومسلم از دو هفته پیش وجود داشت و هیچ کسی [برای جلوگیری از آن] دخالتی نکرد، به رغم اینکه ما این موضوع را به نیروهای حکومتی اطلاع داده بودیم.»
به گفته ی انور «دولت بر ضد دعوتهای تحریک کنده علیه شیعیان، سستی نشان می دهد. آنچه رخ داد نتیجه تحریک منظم و مستمر بر ضد شیعیان مصر بود.»
بهاء انور همچنین در مصاحبه با پایگاه اینترنتی «الاهرام» گفته است: «پلیس دیر رسید، وقتی هم رسید کاری نکرد.»
طارق الهاشمی (از رهبران شیعه مصر) هم خواستار دخالت فوری نیروهای مسلح برای تأمین امنیت شیعیان در مصر شده است و ضمن محکوم کردن جنایت به شهادت رساندن شهید شحاتة بیان کرده : «اینکه سلفی ها منزل شحاتة را محاصره کرده بودند [و در این مدت کسی آن ها را پراکنده نکرده بود] دلیل واضحی بر نبودن دولت قانون است.»
به گزارش الجزیرة، طارق الهاشمی مسئولیت کامل این مسئله را بر عهده رئیس جمهور مصر محمد مرسی دانسته و از وجود طرح سلفی ها برای دنبال کردن مکان های شیعیان و سر به نیست کردن شیعیان سخن گفته است.
فعال شیعی مصری احمد راسم هم ضمن اشاره به «عملیات تحریک مذهبی از خیلی وقت پیش» نسبت به بالاگرفتن امور بعد از این به بعد هشدار داده است. نفیس در مصاحبه با نشریه ی «الیوم السابع» مصر از فهرست ترور رهبران شیعه سخن گفته است.
 
بیانیه ی حزب الله لبنان
حزب الله لبنان هم طی بیانیه ای این جنایت را محکوم کرده است. در بیانیه ی حزب الله، این حادثه «جنایت کریهی که مصر، پیش از آن مانند آن را به خود ندیده بوده» وصف شده است.
دربیانیه حزب الله آمده است: «سیل تحریک مستمری که از طرف برخی نیروهای تندرو صورت می گرفت (و آنها به نوبه خود از طرف ایادی خارجی به حرکت در آمده بودند) و این چیزی بود که ما پیشتر نسبت به آن هشدار می دادیم، منجر به جنایتی کریه در حمله به یک تجمع مسلمانان شیعه در منطقه جیزه مصر شد و در نتیجه آن عالم بزرگوار شیخ حسن شحاتة و تعدادی دیگر از مؤمنین قربانی شدند.»
در ادامه بیانیه حزب الله آمده است: «این جنایت بسیار قبیح، ابدا با طبیعت منفتح و باز مردم مصر و با فرهنگ تسامح و اعتدال و تنوع که مصر عزیز با آن شناخته می شد، همخوانی نداشت.»
در بیانیه حزب الله نسبت به «فراگیرتر شدن این موج تکفیری ای که امت ما را در می نوردد و برخی دولت ها و مؤسسات و شیوخ و شخصیت ها در پشت آن قرار دارند و در چارچوب طرح کثیف برانگیختن آتش فتنه فعالیت می نمایند» هشدار داده است.
در انتهای این بیانیه هم ضمن درخواست از حکومت مصر برای دستگیری مرتکبین این جنایت و سپردن آنها به دست عدالت، از جامعه مصرو نیروهای زنده ی آن خواسته شده تا همگی دست به دست هم داده و جلوی تندروی های اینچنینی را بگیرند.»
 
در هر حال، با شهادت این شهید مظلوم و همراهانش، مرحله تازه ای در حیات امت اسلامی آغاز شده است و نکته ی مهم آن است که اولا نباید با برخی رفتارهای نسنجیده و تندروانه در مناطق امنی چون ایران، بهانه به دست تکفیری ها برای کشتن شیعیان در مناطق دیگر داد و دوم اینکه نباید با تحت تأثیر احساسات کاذب قرار گرفتن، همه اهل سنت را به چشم اقلیت خبیث تکفیری دید و تبدیل به لبه ی دوم قیچی ای شد که مخالفان اصل اسلام، برای نابودی امت اسلامی تیز کرده اند.

92/4/1
2:23 صبح

عکسی کمتر دیده شده از وزیر دفاع ایران و رییس جمهور سوریه

بدست عبدالله در دسته

به گزارش جهان نیوز، عکسی که می بینید، همزمان با سی و دومین سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران، برای نخستین بار در این ابعاد توسط جهان نیوز در فضای مجازی منتشر می شود.
در آبان ماه سال 1358، کشور الجزایر، بیست و پنجمین سالگرد انقلاب علیه اشغالگران فرانسوی را جشن گرفت و از سران کشورهای جهان برای شرکت در این جشن ها دعوت نمود. عکس زیر، در الجزایر و در جریان جشن های مذکور گرفته شده است. دکتر مصطفی چمران، به عنوان وزیر دفاعِ دولت موقت،  همراه هیئت ایرانی در این جشن ها شرکت نمود. در عکس، دکتر مصطفی چمران، در حال گفتگو با مرحوم "محمد حافظ الاسد"،  رییس جمهور پیشین سوریه در جریان اجلاس الجزایر می باشد.


<      1   2   3   4   5      >