مرجع کد و ابزار وب

ابزار ساخت کد پاپ آپ نیو تب

بهمن 90 - ان شـــــــــــــــــــــــــــــاء الله
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/11/22
2:51 صبح

لشکر کشی بازیگران \سبز\ علیه نظام

بدست عبدالله در دسته لشکر کشی بازیگران "سبز" علیه نظام

سرویس فرهنگی نقد رسانه پایگاه 598 - شاید اگر از بی بی سی فارسی درخواست می شد فیلمی سینمایی علیه نظام بسازد، به هیچ وجه نمی توانست به موفقیتی که "پل چوبی" نائل شده دست یابد. در بحث نحوه القای پیام در فیلم، می گویند چنانچه فیلم بتواند به ترتیب، از راههای موسیقی فیلم، چینش صحنه، تعلیق اصلی، تعلیق های فرعی، دیالوگ ها و نهایتاً نریشن[1] پیامش را منتقل کند، هنری تر تلقی می شود. اما کرم پور، قصد آنچنان بمباران عاطفی ای داشته که از تمام فاکتورهای فوق برای زدن حرفش استفاده کرده. از تماشای پل چوبی، این احساس به انسان دست می دهد که هر بازیگری خواسته از اظهار تنفر نسبت به نظام عقب نماند، خود را به فیلم رسانده. ولو بدون هیچ نقش خاصی و حتی بدون دیدن تصویر و فقط با صدای از پشت تلفن. گویا در جایی مخالفین انقلاب گروهی از بازیگران مشهور را جمع کرده تا تجمع مردمی درست کند. مهران مدیری، فرزاد حسنی، هدیه تهرانی، مهناز افشار، بهرام رادان، آتیلا پسیانی، برزو ارجمند، فرهاد اصلانی، امید روحانی و تعدادی دیگر از جمله این گروه اند.

القائات این فیلم را می توان در سه دسته جای داد: دسته اول، القاء سیاه بودن وضعیت کشور در اثر دیکتاتوری، دسته دوم تلقین به مهاجرت از کشور و دسته سوم، حملاتی است که فیلم ساز به فرهنگ جنسی اسلامی دارد. حال بصورت فهرست وار به ذکر آیتم هایی که این القائات را پشتیبانی می کنند می پردازیم.

القائات مربوط به سیاه نمایی

شخصیت اصلی فیلم که چند داستان موازی حول او شکل می گیرد بهرام رادان، بازیگری که حضور او بیش از دیگران در فیلم های تخریبی نظام ملموس است، جوانی است که در وقایع کوی دانشگاه سال 78، از دانشگاه پلی تکنیک اخراج شده. در واقع کل داستان، در مورد بلاهایی است که در اثر دیکتاتوری نظام بر سر او می آید که نویسنده بگونه ای موفق، در طول فیلم مخاطب را با او همدرد می کند و طوری فضا را می چیند که مخاطب تمام دردهای او را همراه با خودش تجربه کرده و با وی همراه شود. اولین بلا، اخراج او از دانشگاه است. او و چند تن از دوستانش که رابطه ای صمیمی با یکدیگر داشتند و از دانشجویان ممتاز هم بودند، به علت فعالیت سیاسی از دانشگاه اخراج می شوند و جمعی از دختر و پسرهای صمیمی و درسخوان، از هم گسسته می شوند.

اما پیامد اصلی این اخراج، جدا شدن کاراکتر اصلی از دختری است که از کودکی تا جوانی با او دوست و صمیمی و عاشقش بوده. "نازلی" که هدیه تهرانی نقشش را بر عهده دارد، چون می بیند سر رادان داغ است و هنوز به اصلاح امید دارد، از او جدا می شود و به مردی هلندی دل می بندد.

اما پیامد این ظلم نظام، فراتر از از دست دادن معشوقه است و ازدواجی اشتباه را رقم می زند که با گذشت ده سال، باز هم درست نمی شود. به داستان این عشق مثلثی در قسمت دوم بیشتر خواهیم پرداخت.

اما ماجرای دوم، دستگیری "آیدا" خواهر رادان است که عاطفی ترین ماجرای فیلم است. رادان که خبر دستگیری خواهرش در شلوغی های 88 را از دوست پسر او شنیده، سراغ "سردار" (فرهاد اصلانی) می رود و از او تقاضای کمک می کند. سردار او را به زندانی می فرستد و به او می گوید اگر آنجا نبود، بیچاره شدی و کار خواهرت زار است و باید به کهریزک بروی. رادان در پی یافتن خواهر بی گناه و مظلومش، به آن زندان می رود. اما در پشت در زندان با انبوهی از والدین که با زیرکی تمام کارگردان، از افراد مسن تشکیل شده اند مواجه می شوند که هر کدام در پی جوان مظلوم و بی گناه خود آمده اند. دیدن این صحنه، صدای "وای!" را از سینما بلند می کند. کسی حق ورود به داخل پاسگاه را ندارد، اما رادان با بردن نام "سردار" اجازه ورود می یابد (نچ نچ ها به گوش می رسد). پس از برخورد تند مأموران داخل زندان، سراغ سربازی که لیست اسامی را دارد می رود. اما اسم خواهرش در لیست نیست؛ می پرسد پس کجاست؟ می شنود معلوم نیست! (صدای "هین" سالن را می گیرد) می گوید فلان جا و فلان جا و فلان جا را سر بزن. وقتی دارد می رود، سرباز می گوید «پزشک قانونی هم تماس بگیر»... (وصدای "هین" بلندتر از دفعات قبل به گوش می رسد)

او بالاخره اسم خواهر مظلومش را در لیست زندان کهریزک می یابد.

-           ایناهاش؛ اسمش اینجاست. 

-           خب؟ 

-           خب! اسمش اینجاس دیگه! برو... 

و بیننده فریاد مظلومانه رادان را با کشیدن آه و افسوس و تعجب او به گوش می رساند. وقتی از کهریزک خارج می شود، جمعیت پدران و مادران مسن چند برابر شده.

ماجرای دیگر، ساختمانی است که رادان برای "سردار" دارد می سازد. در این ماجرا، دزد بودن و از کار زدن ایرانی ها القا می شود که در پایان هم سردار با آوردن "یک کامیون سرباز مفت" کار را فیصله می دهد.

مابین فیلم نیز با سکانس ها، دیالوگ ها و نریشن های مکرر، بمباران تبلیغاتی علیه نظام صورت می گیرد. صحنه ای از اجبار کارگرهای ساختمان و سربازان به رأی دادن، صحنه ای که گروهی مشغول کار ساختمانی باصدای بلند در نصف شب هستند و رادان وقتی به آنها اعتراض می کند، با بیل مورد حمله قرار می گیرد و دیالوگ هایی نظیر «اینجا هرچه خاطره باشد، می کوبند»، «پوست و استخوان شده شوهرم در زندان»، «میرم همون کاری رو بکنم که 10 سال پیش باید می کردم (مهاجرت از کشور» و...

القائات به مهاجرت از ایران

سکانس های ابتدایی فیلم، با ورود "مهران مدیری" در قامت استاد دانشگاهی اخراجی و خارج نشین که آمده شاگردان قدیمی را برای پروژه ای به آمریکا ببرد، جذابیت خاصی برای مخاطب ایجاد می کند. شخصیت باکلاس، دائم السیگار که در قفس شیر رفته و حرف های باکلاس روشنفکری می زند. او سعی دارد رادان را که قصد ندارد کشور را ترک کند و هنوز امید دارد، از این امید منصرف کرده و با خود به آمریکا ببرد تا با این کار، آینده او و همسرش را تأمین کند. در دیالوگ پایانی به او می گوید: «آرمانی که تو برایش مبارزه کردی (آرمان اصلاح طلبی) یک رویاست. رویاها آنطرف (آمریکا) به واقعیت تبدیل شده اند. خاک یعنی کشک! بیا آنجا. تو الآن (که ناامید شدی) تازه رسیده به ده سال پیش ما. انقدر لجاجت نکن»

او بالاخره پس از فشاری که متحمل می شود، راضی می شود تا همسرش را برای جور کردن کارها به دبی بفرستد. زیرا خودش درگیر کار ساختمانی است و می خواهد ابتدا کارش را تمام کند. اما این نرفتن موقتی، برای او هزینه سنگینی به بار می آورد و متوجه می شود همسرش آنجا با صبوحی (همان استاد) رابطه برقرار کرده و به او خیانت کرده که البته آخر داستان، متوجه می شود اشتباه کرده. ای کاش کشور ما دست افرادی نبود که مجبور شویم فرار کنیم...

نازلی (معشوق از دست رفته رادان) پس از ده سال، در موقعیتی رادان را می بیند که همسر هلندی اش بخاطر عکاسی از قضایای 88 دستگیر شده (تم فیلم مربوط به روزهای انتخابات و بعد از آن است). اما به قدری از این مرد خارجی وفا دیده، که حاضر نیست حتی پس از چند روز گشت و گذار با عشق سابقش و یادآوری خاطرات شیرین گذشته، از او دل بکند و نهایتاً در اوج احساس عاطفی نسبت به معشوق ایرانی اش، مرد خارجی را انتخاب می کند. این در حالی است که همین مرد ایرانی، در حال خیانت به همسر خودش می باشد. چنین القایی از بی وفایی مرد ایرانی و وفاداری مرد خارجی، چنانچه کنار آمار رسمی دولت آمریکا مبنی بررابطه آزاد جنسی 100 درصد مردان و 60 درصد زنان آمریکایی خارج از ازدواج قرار گیرد، اوج صداقت نویسنده آشکارتر می گردد.

حملات به فرهنگ جنسی دینی

یکی از چیزهایی که از ابتدا تا انتهای فیلم موجب آزار مخاطب مذهبی است، این است که در طول فیلم، دختر و پسر با هم قاطی و صمیمی اند و گویی هیچ دستور دینی مبنی بر عدم اختلاط محرم و نامحرم در دین این کشور نیامده (البته تا انتهای فیلم، هیچ نشانی از تقید دین هیچ کدام از شخصیت ها دیده نمی شود).  در این فیلم دائماً از خاطرات شیرین تفریح های مختلط دانشجویان فرهیخته پلی تکنیک می شنویم و صحنه ای زیبا از همخوانی شعری از هایده توسط آنها می بینیم که همراه آن، زمزمه سالن سینما هم به گوش می رسد. هدف فرهنگی این فیلم را می توان «عادی سازی روابط آزاد دختر و پسر» دانست که با ظرافت تمام، در کل فیلم و در دو ماجرای آن صورت می گیرد.

ماجرای اول، در بستر دوستی آیدا (خواهر رادان) با یک پسر صورت می گیرد. به این ترتیب که تصویری وفادار، عاشق و فرهیخته از این پسر نشان داده می شود و در کنار آن، تندی و برخورد غیرمنطقی والدین مذهبی آیدا. در زمانی که برای والدین مذهبی آیدا، دستگیری دخترشان و بلایی که سر او می آید هیچ اهمیتی ندارد، این دوست پسر اوست که دائماً از این زندان به آن پاسگاه، پیگیر کار اوست و تا آخرین لحظه که هیچ خبری از والدین دختر نمی شود، این دوست پسر است که بخاطر پیگیری های مکررش، حتی دستگیر می شود. در صحنه های آخر، که رادان قانع شده این پسر واقعاً به آیدا وفادار است، معلوم می شود که او دانشجوی برنامه نویسی کامپیوتر و مخ ریاضی است! و به این ترتیب، اولاً القا می شود که هر کس دختر بازی می کند، بیکار و الوات نیست و فرهیختگان هم دختربازی می کنند. ثانیاً برخلاف این واقعیت مسلم که اکثر قریب به اتفاق اینگونه روابط، به جدایی و شکست عاطفی و بی وفایی پسر منجر می شود، القاء می شود که دوست پسر برای انسان از خانواده اش هم وفادارتر است.

اما ماجرای دوم که پیام آن با ظرافت خاصی القاء می شود، قضیه بازگشت نازلی است. نویسنده برای آنکه بتواند پیام مذمومش که در جمله شنیع «عشق یعنی حالت خوب باشه» از زبان کاراکترها نمایان می کند، با دفاع مخاطب مواجه نشود، بسترسازی زیرکانه ای ترتیب می دهد. او می خواهد تعهدات همسری را بی ارزش نشان دهد و القاء کند که تنها مهم است با چه فردی حال کنید. اما مخاطب ایرانی این حرف را به این صورت نمی پذیرد و باید بستری برای توجیه آن ایجاد کرد. لذا ابتدا رادان را با خبر خیانت همسرش مواجه می کند. سپس با ورود نازلی، فیلم قدیمی ای از خاطرات ضبط شده کودکی آنها با هم پخش می کند و گذشته های شیرین را یادآوری می کند. بعد به یاد گذشته ها، این دو به گردش و تفریح می روند و خوش می گذرانند و این صحنه ها با موسیقی شاد، شیرین نشان داده می شود. اما این شیرینی ها با بازگشت همسر رادان تمام می شود و درست در همین وقت است که همسر نازلی هم آزاد می شود و مخاطب در دل آرزو می کند که ای کاش او باز نمی گشت و او آزاد نمی شد. داستان بازیابی این عشق شیرین قدیمی، با صحنه ای بارانی که نازلی سوار ماشین رادان می شود و آخرین وداع را می کند، به اتمام می رسد و مرد ناکام، دوباره باید به زندگی با همسری که کمتر دوستش دارد بازگردد. اینجاست که مخاطب بدون توجه به اینکه کار او خیانت به همسرش بوده، با وی همدرد می شود و دلش برای وصال نایافتن عشق دو انسان متأهل می سوزد.

 


90/11/22
2:16 صبح

سردار «احمد سوداگر» رئیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس امروز ب

بدست عبدالله در دسته سردار «احمد سوداگر» رئیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس امروز ب

سردار «احمد سوداگر» رئیس پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس که از جانبازان 70 درصد سرافراز کشورمان است، ساعتی پیش بر اثر عوارض ناشی از جنگ تحمیلی که منجر به ایست قلبی شد، به یاران شهیدش پیوست.

سردار سوداگر از فرماندهان و پیشکسوتان دفاع مقدس است که از ابتدای جنگ تحمیلی در صحنه مبارزه علیه باطل بود؛ وی در دوران دفاع مقدس در واحد اطلاعات قرارگاه کربلا حضور مستمری داشت و بارها مجروح شد که بر اثر ترکش‌های فراوان، قلب وی دچار مشکل شد و مورد عمل جراحی قرار گرفت.

بنا به اعلام بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس، پیکر مطهر این جانباز شهید، ساعت 9 صبح یکشنبه 23 بهمن‌ماه از مقابل ستاد کل نیروهای مسلح تشییع خواهد شد.

حضور فعال شهید سوداگر در دوران انقلاب و دفاع مقدس

سردار شهید احمد سوداگر در سال 1340 در شهر دزفول به دنیا آمد. در مبارزات دوران شکوهمند انقلاب اسلامی دوشادوش امت انقلابی ایران حضوری فعال داشت. چند ماه قبل از شروع جنگ مسئولیت تیم‌های شناسایی در مرز ایران و عراق را عهده‌دار بود و در واقع اقدامات و تحرکات دشمن بعثی را رصد می‌کرد.

وی از اولین روزهای دوران دفاع مقدس در جبهه‌های نبرد حق علیه باطل حضوری فعال و تاثیرگذار داشت. در عملیات والفجر مقدماتی مسئول اطلاعات قرارگاه قدس بود. در سال 1362 دوره فرماندهی ستاد را در ارتش گذراند و در سال 1363 به مسئولیت اطلاعات قرارگاه کربلا منصوب شد.

شهید سوداگر در تمام عملیات‌هایی که در جنوب انجام شد، به عنوان یک نیروی مؤثر و طراح عملیات حضور داشت. در عملیات والفجر 8 در منطقه فاو یکی از فرماندهان این عملیات بود. در ابتدای سال 1365 با تشکیل قرارگاه قدس وی به مسئولیت اطلاعات قرارگاه قدس منصوب شد و بعد از جنگ مسئولیت‌هایی همچون جانشینی فرماندهی لشکر 7 ولی‌عصر (عج)، فرماندهی لشکر 8 نجف و لشکرهای 25 کربلای مازندران، 27 حضرت رسول(ص) و مسئولیت اطلاعات نیروی زمینی سپاه را برعهده داشت.

وی در سال 1384 پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس را تأسیس کرد و از خدمات ماندگار وی به تصویب رساندن تدریس علوم دفاع مقدس در دانشگاههای کشور بود.

شهید سوداگر در سال اول جنگ در خط مقدم منطقه دزفول و شوش بر اثر انفجار مین از ناحیه پا مجروح و قطع عضو شد. همچنین در عملیات والفجر 8 دچار عارضه شیمیایی گردید و در بیست و ششمین سالگرد این عملیات، بر اثر جراحات فراوان ناشی از جنگ و عوارض شیمیایی به یاران و همرزمان شهیدش پیوست.

کتاب جاده‌های سربی اثر ماندگار این شهید است که شامل خاطرات وی از دوران دفاع مقدس است.

نام و یاد این شهید بزرگوار همواره زنده و جاوید باد.


90/11/22
2:7 صبح

تصاویر رهبری و آیت الله هاشمی در زندان های ساواک

بدست عبدالله در دسته تصاویر رهبری و آیت الله هاشمی در زندان های ساواک

به گزارش شیعه آنلاین به نقل از پانا، این ماکت های مربوط به موزه عبرت است که در آن شکنجه های سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوی (ساواک) به نمایش در آمده است.




 


90/11/22
2:5 صبح

اذان گفتن یک نماینده در صحن علنی مجلس

بدست عبدالله در دسته اذان گفتن یک نماینده در صحن علنی مجلس


اذان گفتن یک نماینده در صحن علنی مجلس

این کاری که تو می کنی، غیر قانونی است. فکر نکن که نماز نزد تو بیشتر از ما اهمیت دارد. اگر یک بار دیگر چنین کاری بکنی، از طرق قانونی با تو برخورد خواهم کرد.
به گزارش شیعه آنلاین، اخبار رسیده از قاهره پایتخت مصر حاکی از آن است که در جلسه علنی صبح امروز پارلمان این کشور، یکی از نمایندگان مجلس هنگام اذان به پا خواست و اذان گفت.

گفته می شود «ممدوح اسماعیل» که در اقدامی بی سابقه این کار را انجام داد، با اذان گفتن خود دقایقی مجلس را در سکوت فرو برد و همه نمایندگان به مشغول شنیدن صدای اذان شدند.

قابل ذکر است پیش از آغاز اذان گفتن این نماینده پارلمان مصر، نمایندگان در حال بحث و بررسی حوادث و ناامنی های جاری در این کشور بودند و تلاش می کردند که راه حلی برای پایان دادن به بی ثباتی و بحران فعلی بیابند.

پس از لحظاتی که از اذان گفتن این نماینده گذشت، «سعد الکتاتنی» رییس پارلمان مصر اذان او را قطع کرد و خطاب به وی گفت: این کاری که تو می کنی، غیر قانونی است. فکر نکن که نماز نزد تو بیشتر از ما اهمیت دارد. اگر یک بار دیگر چنین کاری بکنی، از طرق قانونی با تو برخورد خواهم کرد.

«سعد الکتاتنی» ادامه داد: دیگر به تو اجازه صحبت کردن نمی دهم. اگر می خواهی اذان بگویی بهتر است بجای اینجا به مسجد بروی. حرف زیادی هم نزن. تو فقیه تر از این نمایندگان حاضر در مجلس نیستی.
 

90/11/22
1:43 صبح

قطب زاده؛ از همراهی با امام تا عصیان بر امام 2

بدست عبدالله در دسته قطب زاده؛ از همراهی با امام تا عصیان بر امام 2

تدارک کودتا

قطب‌زاده پس از خانه نشین شدن به این نتیجه رسیده بود که جمهوری اسلامی از مسیر خود منحرف شده و برای بازگرداندن آن به مسیر اصلی راهی جز برخورد نظامی وجود ندارد. البته وی در بازجویی حرکت خود را براندازی نظام جمهوری اسلامی نمی‌داند و اعتقاد دارد اصلاً مسأله‌ی براندازی نظام جمهوری اسلامی مطرح نبود، بلکه نجات انقلاب و جمهوری اسلامی ایران از دست کسانی که به نظر وی صلاحیت حکومت کردن ندارند، مورد نظر بوده است.

هدفی که قطب‌زاده برای حرکت خود ذکر کرده است، دقیقاً همان هدف کودتاگران «نوژه» بود که دو سال قبل از او با شکست مواجه شدند؛ این تفاوت که آنان تصریح می‌کردند که ما جهت نجات انقلاب از دست حضرت امام خمینی(ره) شروع به عملیات سیاسی کرده‌ایم. صادق قطب‌زاده برای تحقق هدف خود حدود یک سال و نیم تلاش کرد. ارتباط با برخی از کشورهای منطقه، ارتباط با تنی چند از نظامیان و ارتباط با شماری از روحانیون مخالف، نمونه‌ای از فعالیت‌های خام و حساب نشده‌ی وی بود که قبل از آن که تعداد بیش‌تری را آلوده کند، دستگیر شد.

اعتراف به توطئه

قطب‌زاده شکل‌گیری توطئه برای براندازی نظام جمهوری اسلامی را این گونه بیان می‌کند: «از مدتی قبل، حدود سه ماه قبل، از یک سازمان افسری با من تماس گرفتند و بحث و گفت‌وگویی پیرامون تحلیل ما از مسایلی که فعلاً در کشور ما می‌گذرد، شد. در این تحلیل من یک مقدار نقطه نظرهایی داشتم و آن‌ها هم همچنین. بعد از قبول نقطه نظرهای من و چارچوبی که باید در آن باشیم، بحث و گفت‌وگو راجع به قصد براندازی حکومت و نه نظام جمهوری شد که در اطراف بیت امام چه می‌توان کرد. بر این اساس، بحث اول آن‌ها صحبت از محاصره بود و آن‌ها درباره‌ی محاصره نقشه‌ای می‌خواستند. من این نقشه را توسط یکی از دوستان که تهیه شده بود به آن‌ها دادم. یک نقشه‌ی عادی بود.

آن‌ها گفتند که این نقشه به نظر ما درست نمی‌آید و بنابراین لازم است که ما از نزدیک برویم و آن جا را ببینم. آن ها رفتند و من یکی از دوستانی که در آن جا منزلی - بغل منزل امام - داشت معرفی کردم و این ها رفتند و آن منزل را دیدند. در مراجعت وقتی نشستیم صحبت کردیم، گفتند که این منزل محل بسیار مناسبی است برای انفجار، گفتند: خیلی خوب و بحث راجع به محل انفجار صورت گرفت که چگونه و به چه نوع. هفته‌ی بعد - که دو هفته قبل از دستگیری من بود - آمدند گفتند که سازمان ما تصمیم گرفته آن جا را از دو طریق بکوبد: یکی با توپخانه، یکی هم احیاناً با انفجار از داخل منزل ... هدف از بین بردن همه‌ی سران حکومت من جمله امام [بود]. من در بدو امر دو نوع حالت روانی در برخورد با قضیه داشتم، یکی مسأله آری یا نه. منتها متأسفانه در وهله‌ی اول من گفتم خیلی خوب این مسأله را بررسی کنیم و ببینیم چه کار می‌شود کرد و «نه» نگفتم.

آن ها رفتند و نقشه را بررسی کردند و هفته‌ی بعد آمدند و گفتند که ما فکر کردیم که هم نقشه‌ی کوبیدن آن جا باشد و هم به حالت خون خواهی امام، بقیه‌ی کارها را انجام بدهیم و مردم هم در این باره بیایند و در واقع گیج بشوند که به کدام سمت بروند.قرار شد که آن ها بروند و تمام این نقشه را مورد مطالعه قرار بدهند و چند روز قبل از اجرای نقشه، تصمیم نهایی در این زمینه گرفته شود. در واقع من از این که با این نقشه در اول آن مخالفت نکردم، از لحاظ روحی خودم ناراحت بودم و تصمیم داشتم که در جلسه‌ی نهایی که صحبت است، مطلقاً با کوبیدن جماران و منزل امام به - اعتبار عاطفی خودم نسبت به امام - جلوگیری بکنم؛ ولی البته [با] بقیه‌ی نقشه مثل گرفتن سپاه، کمیته، رادیو و تلویزیون، محاصره‌ی جماران، من کاملاً موافق بودم. این نقشه‌ای بود که در واقع انجام و عملی شد، یعنی تا آن مرحله؛ ولی همین طور که عرض کردم به تصویب نهایی نرسید و ما هم در واقع قبل از آن که اصلاً ماجرا به صورتی در بیاید، دستگیر شدیم.»[8]

ارتباط با خارج از کشور

کودتای قطب زاده–شریعتمداری نیز مانند دیگر کودتاهایی که در ایران صورت گرفته است، بی بهره از حمایت خارجیان نبود. شخصی به نام «ایل آلون»که از جامعه‌ی سوسیالیست‌ها بود، از نظر اقتصادی به قطب‌زاده قول پول و اطلاعات لازم برای انجام کودتا را داده بود. هم‌چنین صورت اسلحه‌هایی که لازم داشتند، مقداری از آن‌ها را قطب‌زاده صورت کرده بود و قرار بود از طریق آقای ایل آلون تهیه بشود.[9] احمد عباسی داماد شریعتمداری در اعتراف‌های خود درباره‌ی حمایت و تأیید خارجی‌ها از توطئه‌ی قطب‌زاده از زبان «مهدی مهدوی»، امام جماعت مسجد جامع قلهک که در توطئه‌ی قطب‌زاده مشارکت داشته است، می‌گوید: «این بنده [مهدوی] حدود یک ماهی بود در مسافرت بودم.

از این جا ابتدا رفتم به سوریه و چند روزی در سوریه بودم. از آن جا سفری کردم به آلمان و در آلمان با بعضی از شخصیت‌ها و مقام‌های آلمانی ملاقات کردم و برای آن‌ها وضع ایران را تشریح کردم که در ایران اوضاع خیلی خراب است، مردم خیلی مخالف هستند و خفقان و فشار و این ها زیاد است و ناراحتی‌های مردم رو به شدت گذاشته [است] مقامات آلمانی هم حرف من را تأیید کردند و گفتند: بله ما اطلاع داریم و این طور هست و ما هم با این وضع موجود ایران با آقایان نمی‌توانیم همکاری بکنیم و اگر یک نظام صحیحی، درستی و افراد صحیحی روی کار باشند، ما حاضریم با آن ها همکاری کنیم و رابطه داشته باشیم ... بعد از آلمان بنده سفری کردم به عربستان سعودی، هواپیما که نشست و خواستیم پیاده شویم آن جا از ما استقبال محرمانه‌ای کردند... برای ایشان هم بنده شروع کردم همان حرف ها که در آلمان زده بودم [را] زدم که در ایران وضع اِلِه و بِلِه است، ناراحتی زیاد است، فشارها و مخالفت‌ها با رژیم زیاد است ... پس از صحبت‌های من [آن شخصی که به استقبال آمده بود] شروع کرد به صحبت کردن که او هم دل پری داشت از مقامات ایران و رژیم ایران می‌گفت: بله، ایران منطقه را به آتش کشیده که ایران اِلِه و بِلِه کرده با این ها نمی‌شود کار کرد و ما هم آماده‌ایم اگر رژیم صحیحی در ایران باشد، همکاری کنیم و رابطه داشته باشیم. بعد با بعضی از مقامات دیگر در آن جا ملاقاتی دادند و ملاقات کردیم.»[10]

قطب‌زاده در اعتراف‌های خود درباره‌ی همکاری با بعضی از افراد در خارج از کشور و کشورهای بیگانه می‌گوید: «من با آقایان نجفی و محمدحسینی و زارع و ریاضی [از عناصری که قرار بود با کودتا همکاری کنند] این بحث را بلا استثنا کردم که ما نباید به هیچ سیاستی و نیرویی در خارج از کشور متکی باشیم. این بحث را نیز با آقایان حبیب‌زاده و کامبیزی در مدت طولانی نیز داشتم و مسؤولیت سیاست خارجی به عهده‌ی من گذاشته شد. حتی یک مورد آمدند و گفتند که جلسه‌ای در استانبول یا آنکارا بوده است که رضا پهلوی، بختیار، آریانا و یکی دو نفر دیگر در این جلسه بوده‌اند.

آقایان می‌خواستند ما سیاست خارجی خود را با این‌ها هماهنگ کنیم، اما من گفتم از لحاظ من هر کس هر کاری که می‌خواهد بکند، ولی من موافق این کار نیستم. قسمت دیگر مسأله ارتباط با یک سلسله افراد خارج از کشور بود. ارتباط من ارتباط امروز و دیروز نبوده و نیست، بلکه من این ارتباطات را در اثر 15، 16 سال زندگی در خارج از کشور پیدا کرده‌ام و با برخی از شخصیت‌های بین المللی سر و کار داشته‌ام و فعالیت‌های زیادی نیز در خارج داشته‌ام ... من می‌خواستم از نظرات کلی کشورهای اروپایی و خاورمیانه و بلوک شرق راجع به اوضاع داخلی ایران مطلع شوم، زیرا من داشتم وارد کار تغییر حکومت می‌شدم و برای این کار نیاز به یک سلسله مسایل اطلاعاتی داشتم.

به خاطر این مسأله بود که بر اساس آن یک سلسله تماس‌هایی با «ویل آلون» گرفته و ایشان هم با سوسیالیست‌های آلمان تماس گرفتند [... سازمان سوسیالیست‌های آلمان] در10، 15 سال گذشته [سال 1361] شاید حدود یک هزار تلگراف به شاه سابق و دستگاه گذشته، راجع به زندانیان آن روز ایران زده بود. به همین دلیل با اعتقادی که به نقش عربستان سعودی در خاورمیانه داشتم، باید از نظرات آن کشور نیز مطلع می‌شدم. ولی در هیچ مورد ما به آن ها نگفتیم که می‌خواهیم چه بکنیم و در آینده قول دادن امتیازی به آن‌ها بدهیم ... من در تمام عمرم تنها یک اسلحه‌ی کمری از برادر «حافظ اسد» گرفتم، آن هم هنگام مذاکرات با وی بود. بعدها نیز من این اسلحه را به برو بچه‌های مدرسه رفاه دادم.»[11]

شریعتمداری و کودتا

 یکی از مسایل مهمی که در جریان کودتای قطب‌زاده مطرح شد، شرکت «آیت الله شریعتمداری» از مراجع تقلید آن زمان در کودتا بود که منجر به سلب صلاحیت مرجعیت ایشان شد.[12] صادق قطب‌زاده در مصاحبه‌ای تلویزیونی پس از دستگیری، رابطه‌ی آیت الله شریعتمداری را با جریان کودتا افشا کرد. وی در این باره گفت: «... در بین مراجع فقط با واسطه‌ای با شخص آیت الله شریعتمداری مسأله را در میان گذاشته بود ... من از طریق آن دو واسطه مطلع شده بودم که این مطالب - مسأله‌ی اصل براندازی - به نظر ایشان رسیده بود.

در دو سه ماه قبل یک بار آقای حجت الاسلام مهدوی رفتند آن جا و صحبت کرده بودند با ایشان و در مجموع برخورد آیت الله شریعتمداری بسیار برخورد محتاطانه‌ای بود با کل مسأله. بعد وقتی که حجت الاسلام مهدوی تشریف برده بودند به خارج، من از حجت الاسلام آقای عبدالرضا حجازی خواستم مطلب را با حضرت آیت الله شریعتمداری در میان بگذارند و کلیات طرح را یعنی اصل کلیت طرح را با آقای حجازی در میان گذاشتم و آقای حجازی هم با آیت الله شریعتمداری - آن طوری که به من گفتند - مسأله را در میان گذاشته است و نقل قول از آقای حجازی است که ایشان گفتند که من قبل از انجام برنامه کاری نمی‌توانم بکنم و بعد از انجام برنامه، بنده خود ایشان را تأیید می‌کنم و اقدام می‌کنم. این ماجرا گذشت... تا مجدداً آیت الله مهدوی آمدند. من مجدداً به آقای مهدوی گفتم و ایشان هم در مراجعت به من گفتند که نظر ایشان همان است و اگر براندازی انجام شد، ایشان تأیید خواهند کرد و اقدام خواهند کرد. البته یک دو روز بعدش آقای مهدوی پولی در حدود 500 هزار تومان به من دادند و تنها پولی بود که به من رسید و گفتند من بابت خرید منزل از آیت الله شریعتمداری گرفتم.»[13]

کشف کودتا

حدود یک سال و نیم پیش از کشف کودتا که آقای قطب‌زاده پس از چند روز دستگیری آزاد شد، اخباری مستند و گاه غیر مستند که حکایت از فعالیت ایشان برضد جمهوری اسلامی ایران می‌نمود، به دست می‌رسید. پس از دستگیری اعضای گروهک پارس (پاسداران رژیم سلطنت) یکی از کسانی که با این گروه همکاری می‌کرد و در همین رابطه اعدام شد به نام «عسگر مهاجر»، در بازجویی‌هایی که در تاریخ 27/3/1360 از وی انجام شد، معلوم گردید که با آقای قطب‌زاده ارتباط داشته و آقای قطب‌زاده مشغول جذب افراد ناراضی مانند اوست.

پس از دستگیری گروهک سلطنت طلب «رضا زاده» یکی از افراد این گروه به نام «سرهنگ صیرفی» که در همین رابطه اعدام شد، در بازجویی ـ در تاریخ 5/7/1360 ـ ضمن اعترافاتی از یکی از همکاران قطب‌زاده نقل می‌کند که قطب زاده به همراهی تعدادی نظامی می‌خواهند حکومتی تشکیل بدهند که او نخست وزیر باشد. نقل کننده‌ی این سخن یکی از محافظین قطب‌زاده بوده که در رژیم سابق 17 سال از شاه محافظت نموده و اکنون به جرم همکاری با گروه رضا زاده، به حبس ابد محکوم شده است. به تدریج با پی گیری‌هایی که انجام می‌شد، فعالیت‌های قطب‌زاده برضد جمهوری اسلامی ایران قطعی‌تر می‌گردید تا این که تعدادی از عناصر نظامی و غیر نظامی که قطب‌زاده می‌خواست با آن‌ها همکاری کند و در این رابطه مبالغ زیادی پول جهت همکاری به آن‌ها داده بود؛ مسؤولین را در جریان فعالیت گسترده‌ی وی در رابطه با براندازی جمهوری اسلامی ایران قرار دادند.

اطلاعاتی که از این طریق می‌رسید حاکی از این بود که جریان آقای قطب‌زاده یک مسأله‌ی ساده نیست، زیرا از نظر خارجی به بعضی از رژیم‌های مرتجع منطقه و بعضی از کشورهای غربی و در رأس همه‌ی آن‌ها آمریکا متصل می‌شود و در داخل نیز به تعدادی روحانی نما و در رأس آن‌ها آقای شریعتمداری ربط پیدا می‌کند و روابطی با بعضی از خان‌های ایلات دارد و با بعضی در حال ارتباط است. تا این جا جریان اهمیت فوق العاده‌ای نداشت زیرا از مرحله‌ی طرح و فرض و تصمیم کلی تجاوز نمی‌کرد و نیرویی هم که بخواهد با آن‌ها همکاری انجام دهد، هر چند بسیار محدود و کوچک در اختیار آقای قطب‌زاده نبود. قابل ذکر است که تا این مرحله تعدادی از مسؤولین جمهوری اسلامی تصمیم داشتند وی را احضار نمایند و با اخذ اطلاعات وی در رابطه با همکاری داخلی و خارجی‌اش، او را از منجلاب نجات دهند.

این جریان از جایی اهمیت یافت که همزمان با شروع عملیات گسترده‌ی رزمندگان اسلام علیه رژیم صدام، آقای قطب‌زاده پیشنهادهای تندی از قبیل ترور فرمانده‌ی نیروی زمینی و اعضای شورای عالی دفاع را مطرح نمود و از همکاران خود به طور جدی می‌خواست که ترورها را به مرحله‌ی اجرا درآورند. مهم‌تر از موارد یاد شده، پیشنهاد ترور حضرت امام خمینی از سوی قطب‌زاده است. طبق نوارهایی که از جلسات آقای قطب‌زاده به دست آمد، مقارن با پیروزی‌های غرورآفرین رزمندگان اسلام، نامبرده پیشنهاد ترور امام را مطرح و روی این مسأله سخت پافشاری می‌کند و امکاناتی از قبیل منزل و مبلغ 750 هزار تومان پول در این رابطه قرار می‌دهد.

«حجت الاسلام ری شهری» در این باره می‌گوید: «... تعدادی از مسؤولین کشور که در جریان این توطئه بودند، نظرشان این بود که قطب‌زاده را از این جهنم و از این آلودگی نجات بدهیم. نظر این بود که یک روز بخواهیمش و بگوییم این جریان را می‌دانیم و افرادی با تو هستند و می‌دانیم افرادی که از خارج و داخل در ارتباط با تو هستند، مشخص کن و بعد از این که همه‌ی مسایل را گفت، آزادش کنیم تا این که این جریان پیش آمد. مقارن عملیات فتح الفتوح قرار شد، خانه‌ی «شاه ویسی» را با کمک مهندس «فرزان» در اختیار این گروه قرار بدهند تا از آن جا کار را انجام دهند. این مسأله که مشخص شد و وقتی فهمیدیم این مرد این قدر کثیف است و می‌خواهد یک چنین خیانتی[14] به امت بکند - خیانتی که شاه حاضر نشد انجام دهد - وقتی مسأله به این شکل شد، تصمیم گرفتیم ایشان را باز داشت کنیم... »[15] پس از دستگیری، آقای قطب‌زاده تمامی اتهام‌ها را مردود دانست ولی پس از اطلاع از این که مسؤولین کشور در جریان بوده‌اند، به جرم خود اعتراف کرد و کودتای او و همدستانش برضد نظام جمهوری اسلامی با شکست مواجه گردید.

اتهام‌های قطب زاده

با توجه به اطلاعاتی که از فعالیت‌های آقای قطب‌زاده پیش از دستگیری وی وجود داشت و اعتراف‌های او پس از دستگیری، پرونده‌ی اتهامی او به سرعت تکمیل و به دادگاه ارسال شد. در تاریخ 23 مرداد 1361 دادگاه انقلاب اسلامی ارتش برای رسیدگی به اتهام‌های وی تشکیل جلسه داد و اتهام‌های قطب‌زاده به شرح زیر اعلام شد:

1ـ رهبری کردن عده‌ای جهت براندزی نظام جمهوری اسلامی در زیر پوشش پیاده کردن جمهوری اسلامی واقعی؛

2ـ همکاری با چند گروه نظامی به منظور تحقق بخشیدن به اهداف شوم خود؛

3ـ تغذیه‌ی مالی گروه‌های نظامی همکار؛

4ـ برقراری ارتباط و حتی همکاری و تهیه‌ی پوشاک جهت مفسدین جریان‌های شمال کشور؛

5ـ اعزام رابط جهت تماس با قشقایی‌ها و درخواست کمک از آن‌ها؛

6ـ اعزام نمایندگانی به خارج از کشور جهت گرفتن پول و اطلاعات برای براندازی؛

7ـ گرفتن مبلغ 600 هزار دلار از خارج از طریق «ویل آلون»؛

8ـ فرستادن «سیدمهدی مهدوی» به عنوان نماینده‌ی به عربستان برای گرفتن پول؛

9ـ برقراری ارتباط با جامعه‌ی سوسیالیست‌ها جهت براندازی و اعزام نمایندگانی نزد آنان؛

10ـ اعزام نمایندگانی نزد شریعتمداری برای جلب همکاری و تأیید وی؛

11ـ درخواست اسلحه از خارج با فرستادن لیستی مرکب از اقلام مورد نیاز؛

12ـ تهیه‌ی طرح و به عهده گرفتن رهبری عملیات تسخیر مراکز سپاه، کمیته‌ها، رادیو و تلویزیون؛

13ـ تهیه‌ی نقشه‌ی چگونگی انهدام بیت امام و شروع به اقدام؛

14ـ قرار دادن دو منزل در اختیار بعضی از افراد گروه، یکی نزدیک بیت امام و دیگری خارج از جماران جهت دیده بانی و تخریب؛

15ـ اقدام جهت آزادی «اصغر مهاجر» یکی از بمب گذاران گروه پارس با دادن مبلغ 500 هزار ریال به عنوان رشوه؛

16ـ اقدام به آزادی یکی از منافقین و تلاش برای تهیه‌ی گذرنامه و خروج او از کشور. [16]

سرنوشت رهبران کودتا

پس از دستگیری صادق قطب‌زاده، دادگاه انقلاب ارتش با توجه به اتهام‌های وی، او را به عنوان یاغی و یکی از مصادیق بسیار روشن مفسد، محکوم به اعدام کرد. قطب‌زاده در آخرین لحظات اجرای حکم اعدامش، در جمع زندانیان اوین سخنرانی کرد و ضمن اعتراف به کودتا برضد جمهوری اسلامی، از اقدام‌های خود اظهار پشیمانی و ندامت نمود. هم‌چنین در پی افشای ارتباط آیت الله شریعتمداری با جریان قطب‌زاده و با توجه به سوابق حمایت ایشان از جریان‌های مخالف نظام اسلامی، جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم در جلسه‌ی مورخ 31/1/1361 عدم صلاحیت وی را برای مرجعیت تصویب کرد. قطب‌زاده که در تاریخ 17/1/61 بازداشت شده بود پس از 3 جلسه محاکمه بر اساس رأی دادگاه ارتش به اعدام محکوم شد و رأی صادره در شب 24 شهریور 1361 اجرا گردید.
 
 پی‌نوشت‌ها:

1 ـ  آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کدهای 18287، 20369 و 8611
2 ـ خاطرات علی جنتی، به کوشش سعید فخر زاده، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1382، ص117.
3 ـ روزنامه‌ی اطلاعات، 12/11/1357.
4 ـ سید حمید روحانی، نهضت امام خمینی، ج2 ، ص601
5ـ مهدی بازرگان، شورای انقلاب و دولت موقت، تهران نهضت آزادی ایران، 1360، ص 25 و 40
6ـ خاطرات علی جنتی، همان.
7ـ روزنامه‌ی کیهان 8/2/1361.
8ـ همان 21/2/1361.
9ـ همان.
10ـ همان8/2/61.
11ـ همان.
12ـ محسن صالح، جامعه‌ی مدرسین حوزه‌ی علمیه‌ی قم از آغاز تاکنون، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، ج دوم (فعالیت ها)، ص160- 159.
13- روزنامه‌ی جمهوری اسلامی 20/8/1368.
14ـ منظور ترور حضرت امام خمینی است.
15- محمد محمدی ری شهری، خاطره‌ها، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383 جلد اول، ص425
16ـ ری شهری، پیشین.

*حسین کاوشی/پژوهشگر تاریخ/برهان


<      1   2   3   4   5   >>   >