مرجع کد و ابزار وب

ابزار ساخت کد پاپ آپ نیو تب

بهمن 90 - ان شـــــــــــــــــــــــــــــاء الله
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

90/11/22
12:29 صبح

آیا کسی هنرمندان را ترور خواهد کرد؟

بدست عبدالله در دسته آیا کسی هنرمندان را ترور خواهد کرد؟

آیا کسی هنرمندان را ترور خواهد کرد؟
خبرنامه دانشجویان ایران: سید مهدی موسوی/ تمام کارشناسان و تحلیل‌گران بر این نکته اذعان دارند که بر اثر جنگ نظامی با کشوری که پایه‌های حکومت آن براساس مذهب و دین استوار است، تمامی مردم حتی با اختلافات سیاسی و فرهنگی در مقابل جبهه‌ی ظلم بسیج خواهند شد. حضور اکثر اعضای این جامعه در برهه‌های مختلف زمانی در گردهمایی‌های مذهبی و سیاسی ـ که وفاداری خود را به دین و به کشور خود به اثبات می‌رسانند ـ بخشی از دلایل این مدعاست. این مسئله به خوبی و به روشنی در 8 سال جنگ تحمیلی برای دشمن به اثبات رسیده است.
 

اما دشمن برای مواجه نشدن با این مسئله چه راهبردی را در پیش می‌گیرد؟ بازخوانی ترورهای صورت گرفته از اول انقلاب تا زمان حال، پاسخی به این پرسش خواهد بود.

اولین ترورها

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، گروه‌های انحرافی و منافقین با این تصور که امام خمینی(ره) قادر نخواهد بود در برابر قدرت تشکیلاتی و نظامی آن‌ها دوام بیاورد با اعتماد به نفسی ویژه سعی در اخلال سیاسی و جذب مردم به سمت خودشان را داشتند. این گروه‌ها در اوایل کار ـ یعنی در زمان دولت بازرگان ـ دست به اقدام صریح خشونت‌آمیز نمی‌زدند اما پس از مدتی شرایط کاملا تغییر می‌کند.

گروهک فرقان به سرکردگی فردی به نام گودرزی، اولین ترورها را کلید زدند و با ترور سپهبد قرنی و بعد از آن استاد مطهری عملاً دست به عملیات مسلحانه زدند. این گروه با افتخار، دلیل ترور استاد مطهری را این‌گونه اعلام کرد: «فکر به قدرت رسیدن آخوندیسم و آماده‌سازی تشکیلاتی آن، از مدت‌ها قبل، حتی قبل از خرداد 42 از طرف او طرح شده بود.»

فاصله‌ی بسیار کم بین ترورهای دیگر اشخاص و متفکران نظام نوپای اسلامی این تصور را در گروه‌های معاند بوجود آورده بود که بزودی قادر خواهند بود تا قدرت را به دست بگیرند اما برخلاف تصور آن‌ها نه تنها قدرت جمهوری اسلامی شخصی و متکی به آدم‌ها نبود بلکه ریشه در اعتقادات مردم و لایه‌های عمیق اجتماعی داشت. لذا پس از مدتی دست به اقداماتی وحشیانه و کشتار دسته‌جمعی مردم بی‌گناه زدند و البته این مرحله مختص به گروه خاصی نبود و با هدف ایجاد رعب و وحشت در دل مردم صورت می‌گرفت. مثل ترور پاسدارها، مسجدی‌ها، بازاری‌ها، هر کسی که ریش دارد! و... که در مجموع تعداد افراد ترورشده در سال 60 به 300 نفر هم می‌رسد.

دیگر مهم نبود که گروه فرقان چه انگیزه‌ای را برای این ترورها بیان کند، زیرا مشخص بود که کوچک‌ترین سوءظن یا حتی سوءتفاهم این گروه نسبت به اشخاص موجب ترورشان در اولین فرصت ممکن خواهد شد.

موفقیت در این ترورها، دیگر گروه‌های معاند مثل فدائیان خلق را نیز به اقدامات تروریستی تشویق کرد. این گروه‌ها سه ویژگی کلی داشتند: اول آنکه از اعتماد به نفس بالایی برخوردار بودند و فکر می‌کردند که در کوتاه‌ترین زمان و کوتاه‌ترین فرصت قادر خواهند بود که قدرت را در دست بگیرند. دوم اینکه قادر به توانایی اداره کشور هستند و سوم؛ از جایگاه اجتماعی و پایگاه مردمی برخوردارند.

همان‌طور که اشاره شد این گروه‌ها با اعتقاد به اینکه امام خمینی(ره) و افراد مذهبی توانایی اداره کشور را ندارند سعی بر این داشتند که با گرفتن اندیشمندان و متفکران و رهبران جامعه‌ی اسلامی هر چه زودتر قدرت را در دست بگیرند. ترورهای بعدی از جمله ترور حضرت آیت الله خامنه‌ای(مدظله العالی) و انتشار علنی دلایل ترور توسط همان افراد خیلی زود چهره ناپاک این گروه‌ها را برای مردم آشکار نمود. در این میان نباید از نقش آمریکا و دیگر دشمنان در حمایت از این گروه‌ها غافل شد و حمایت‌های مستقیم و رسمی دولتمردان آمریکایی از ترورها و منافقین گواهی بر این مدعاست که برای نمونه می‌توان فرار منافقین به فرانسه و سپس ایجاد پایگاه نظامی در عراق را عنوان کرد که توضیح آن در این یادداشت کوتاه نمی‌گنجد.

حضرت امام(ره) نقش بسیار موثری در خنثی‌کردن نقشه‌های ترور داشتند. «نهضت ما زنده شد. تمام اقشار ایران، باز زندگى از سر گرفت. اگر یک سستى، ضعفى پیدا کرده بود، زنده شد. اگر نبود شهادت این مرد بزرگ و اگر مرده بود این مرد بزرگ در بستر خودش، این تأیید نمى‏شد. این موج برنمى‌خاست. الآن موجى در همه‌ی دنیا، همه‌ی دنیا، همه‌ی دنیایى که به اسلام علاقه دارند، این موج بلند شد. سایر کشورها هم. برادران‏ من نترسید از موج.» (سخنرانى امام خمینی(ره) در مدرسه‌ی فیضیه‌ی قم به مناسبت شهادت استاد مطهری 14 اردیبهشت 1358) صحیفه‌ی امام؛ ج ‏7؛ صص 5- 183

یا این پیام امام که فرمودند: «اینان در این عمل غیرانسانى به جاى برانگیختن و رعب، عزم میلیون‌ها مسلمان را مصمم‏تر و صفوف آنان را فشرده‏تر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فداى امیال جنایتکاران نکنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان برحذر دارند؟ (پیام امام خمینی(ره) پس از ترور آیت الله خامنه‌ای(مدظله العالی)، صحیفه‌ی امام؛ ج ‏14؛ ص 504)

اقدامات تروریستی گسترده و روشنگری‌های افرادی چون حضرت امام(ره) خیلی زود افراد فریب‌خورده را از آن‌ها جدا نمود و موج نفرت بوجود آمده سبب پیوستگی و اتحاد بیشتر مردم و حکومت شد. به نحوی که در خاطرات نمایندگان دوره‌ی اول مجلس شورای اسلامی نیز این اتحاد و همدلی در برابر جبهه‌ی استکبار به چشم می‌خورد.

افراد باقیمانده از این جریانات و گروه‌ها خیلی زود از صحنه سیاسی کنار رفتند و بسیاری از آن‌ها نیز در درگیری با نیروهای سپاه و کمیته کشته و یا دستگیر شدند و برخی از منافقین نیز از ایران فرار کردند.

در دوره‌ای بلند و پس از شکست پیش‌بینی‌های صورت گرفته غرب از ترورهای اشخاصی که عمدتاً نیروهای فکری و تاثیرگذار جامعه بودند، شرایط جدیدی بوجود آمد. این شرایط با تهاجم‌های فکری و فرهنگی آغاز شد و با حضور مخفیانه برخی از چهره‌های سیاسی در محافل غربی و تحلیل این نکته که در ایران زمینه برای انقلاب‌های مخملی آماده است، وارد فاز جدیدی شد. در این زمان هم سیستم امنیتی ایران بسیار قوی شده بود و هم اقدامات فرهنگی مخرب غرب دلیلی برای عدم گرایش آن‌ها به ترور افراد بود.

مرحله دوم ـ ترور دانشمندان هسته‌ای:

پس از آنکه تلاش غرب برای متوقف کردن فعالیت‌های صلح‌آمیز هسته‌ای ایران ناکام ماند، موج دوم ترورها شکل گرفت. اولین ترور مربوط به دکتر مسعود علی‌محمدی در 22 دی ماه 1388 است و پس از آن چندین ترور دیگر دانشمندان هسته‌ای در 2 سال اخیر که آخرین آن به شهادت رساندن دکتر مصطفی احمدی روشن می‌باشد.

بر کسی پوشیده نیست که حذف نخبگان علمی شاید ضربه‌های جبران‌ناپذیری به روند روبه‌رشد علمی ایران بزند اما سبب توقف این حرکت علمی نخواهد شد.

با بررسی موشکافانه‌تر تمامی ترورهای صورت گرفته از اول انقلاب تا کنون، به نتایج قابل توجه دیگری هم خواهیم رسید.

1. تبیین مفهوم شهید و شهادت در جامعه باعث ایجاد یک انرژی مثبت در افراد جامعه شده و سنگر متسحکم‌تری را در مقابل جبهه‌ی استکبار تشکیل می‌دهد که در این میان وظیفه نخبگان برای گسترش این مفاهیم در جامعه و روشنگری برای دلایل این ترورها بیش از پیش معلوم می‌گردد.

2. با تحلیل فرمایش مقام معظم رهبری که «العلم سلطان؛ علم، اقتدار است. هر کسی که دارای علم و دارای این اقتدار شد، طبق روایت می‌تواند بر محیط جهان حکمفرمایی کند، یعنی اهداف خودش را دنبال کند و هر کسی مالک آن نشد، بر او حکمفرمایی خواهد شد.»( دیدار با جمعی از دانشجویان کشور- مورخ 19/5/90)، هدف ترور اشخاص علمی یک جامعه مشخص خواهد شد.

3. یکی از دلایل ترور تئورسین‌ها در اوایل انقلاب نقش علمی آن‌ها در آگاهی بخشیدن به افراد و پاسخ شبهات فکری گروه‌های مختلف مردم بود و امروز جلوگیری از پیشرفت‌های علمی در حوزه‌های مختلف. به عبارتی دیگر اگر امروز نخبگان علمی ما مورد سوء قصد قرار می‌گیرند این سنگر و این جبهه به دانشگاه منتقل شده است و نشان از انقلابی بودن این سنگر دارد.

4. در هر حوزه‌ای ما باید یک خطر برای آمریکایی‌ها و صهیونیست‌ها باشیم. نه فقط در انرژی هسته‌ای. حتی باید در حوزه فرهنگ و سینما هم یک خطر برای آن‌ها حساب شویم. نه اینکه موضع‌گیری سیاسی حتما داشته باشیم بلکه نوع کار ما در حدی باشد که برای دشمنان یک خطر جدی به حساب بیاییم. این دقیقاً یکی از اهداف جبهه‌ی فرهنگی انقلاب اسلامی است که هر فرد با هر شغل و جایگاهی که دارد بهترین باشد نه اینکه فعالیت ما آنطور باشد که دشمنان برایمان کف و سوت بزنند و مورد تشویق محافل ضد ایرانی و ضد اسلامی باشیم.


90/11/22
12:23 صبح

پاسخ سینمایی مهرجویی به فرهادی

بدست عبدالله در دسته پاسخ سینمایی مهرجویی به فرهادی

خبرنامه دانشجویان ایران:

تقی دژاکام: «نارنجی پوش» آخرین ساخته داریوش مهرجویی است که صبح پنج‌شنبه در سالن همایش‌های برج میلاد به نمایش درآمد تا انتظارها از پرسابقه ترین فیلم‎ساز جشنواره سی‌ام محک بخورد.

نارنجی پوش حکایت عکاس- خبرنگاری است که با هدایت‎های یک معلم - معلم خصوصی فرزندش- با مفاهیمی چون بهداشت محیط زیست و فنگ‌شویی آشنا می شود و آن‎چنان شیفته این کار می شود که به‌تدریج به استخدام شهرداری در می آید و لباس نارنجی رفتگران شهرداری را می پوشد و در این کار تا آنجا پیش می رود که معروفیتی به هم می زند تا داستان مهندس جوانی که عکاسی خوانده اما اکنون «سوپور» شده است، نقل محافل و رسانه ها می شود.

"حامد آبان" اکنون در محیط خانه خود نیز به تربیت "شهاب" فرزند کوچکش در این راه همت گمارده و او را نیز از علاقه‌مندان بهداشت محیط زیست کرده است اما ناگهان "نهال" همسر حامد که از نخبگان ریاضی است و در یک کشور اروپایی سرد تحصیل می کند، سر می رسد و با ادعای اینکه "تو با این کارت آبروی مرا در آن‌سوی دنیا برده ای و..." تقاضای جدایی و بردن فرزندش را می کند. کار به دادگاه کشیده می شود و استدلال‌های حامد در دادگاه، بر خلاف شانتاژهای وکیل همسرش، نظر قاضی را جلب می کند و شاکی شکست می خورد. اما نهال به بهانه بردن فرزندش به سفر تفریحی کیش، حامد را به این صرافت می اندازد که فرزندش را به خارج می برد و به همین دلیل او بیمار می شود و کارش به بیمارستان می کشد. در ادامه، همسرش که در مقابل علاقه شدید شهاب به ایران، کم آورده است با او به تهران بر می گردد و همگی با علاقه به پاکیزه سازی محیط زیست می پردازند و بدین ترتیب، فیلم‌ساز پایان بندی فیملش را با خوشی شکل می دهد.

***

با صراحت و قطعیت باید گفت که مهرجویی در این فیلم، کوشیده است با همان زبان سینما، پاسخی به اصغر فرهادی و «جدایی نادر از سیمین»اش دهد. او با توصیف همان فضا و حال و هوای فیلم فرهادی، حتی مسئله تقاضای طلاق و همراه کردن فرزند و دادگاه و قاضی و آرزوی رفتن به خارج و... با صراحت به فرهادی پاسخ می دهد که غرب، سرزمین یخ‌زده و سردی است که مناسب زندگی ما ایرانیها نیست؛ بر عکس ایران سرزمین ماست که ریشه و همه چیزمان در اینجاست؛ سرزمینی که بر عکس غرب و اروپا، آفتاب و گرمی دارد و اگر اشکالاتی هم در زندگی اجتماعی ما وجود دارد، باید به دست خودمان به اصلاح و پاک‌سازی آنها همت گمارد.

مهرجویی بر عکس فرهادی به مردم کشورش توهین نمی کند و نه تنها آنها را از دم، بدسرشت و دروغ‌گو و پرنفاق نمی نامد، بلکه ایرانیان را مردمی شاد، پر انرژی و با قابلیت‌های زیاد برای سازندگی کوی و برزن و در حقیقت کشورشان توصیف می کند.

از نکات جالبی که در این فیلم به چشم می خورد، تأکید فیلم‎ساز بر آغاز اصلاحات از خود و از خانه و خانواده خود است. او پاک‌سازی و فنگ شویی را ابتدا از اتاق کار خودش در خانه و سپس از اتاق‌های دیگر شروع می کند تا به کوچه و محله و شهر خود و در حقیقت کشورش برسد. و نشان می دهد بسیاری از آدم‌های طبقه‌ی توان‌مند وقتی در ماشین‎های آخرین سیستم خود می نشینند، بیشتر آشغال‌زایی دارند تا دیگران. در یکی از دیالوگ‎های فیلم هم با صراحت می گوید که "تو اول برو زنت را پاک کن!"

نگاه مهرجویی به دستگاه قضایی هم بر عکس فرهادی منفی نیست. یادمان بیاید که تاریخ تشکیل دادگاه حامد و نهال، در نخستین روز کاری فروردین و نخستین روز اداری در فصل بهار است و این نشانه ای است بر امید و بالندگی به دادگاه و نتیجه منطقی قضاوت در آن. ضمن اینکه حامد و در حقیقت مهرجویی خطاب به وکیلی که برای اعطای حق بردن شهاب به خارج از کشور به مادرش تلاش می کند، می گوید: «آقای وکیل! تو احتیاج به فنگ شویی داری.»

نارنجی پوش رگه هایی از اقتدار مردانه را نیز تبلیغ می کند. هم در ندادن حق به همسر نخبه حامد که در خارج تحصیل می کند، هم در آنجا که با دیالوگِ «این پسر حق منه، سهم منه، تو هم هیچ کاری نمی تونی بکنی!» که یادآور دیالوگ خاطره انگیز حمید در هامون است، ضمن اینکه مخالفت و ناراحتی نهال همسر حامد با پاکیزه سازی و فنگ شویی و حتی تغییرات مختصر در چیدمان منزل خودشان را هم می توان نوعی تقابل دیدگاه مهرجویی با روشنفکران بی ریشه ای که ارتباطی با بدنه جامعه و طبقات فرودست ندارند و در برج عاج خودمطلق بینی نشسته اند، تعبیر کرد.

فیلم البته در بعضی جاها بیشتر به شعارگویی افراطی می افتد؛ به عنوان مثال آنجا که به نقل از شهردار می گوید باید همه مردم راه نارنجی پوش را ادامه بدهند و هم مردم و هم مأموران باید بسیج بشوند تا شهرمان را تمیز کنیم. یا تکرار بیش از اندازه و کسالت آور عبارت حامد مبنی بر اینکه اینجا کشور من است، ریشه من است و اینکه نمی خواهد ایران را ترک کند.

درباره «نارنجی پوش» هنوز هم نکات گفتنی و البته ناگفتنی! هایی هم هست اما برای یک یادداشت شتاب‌زده درست یک ساعت بعد از نمایش فیلم و در محل کافی‌نت سالن همایش‌های برج میلاد، فکر می کنم کافی باشد. ضمن اینکه در این یادداشت تنها هدفم همان نشان دادن قرینه ها و نمونه هایی از این ادعا بود که این فیلم کاملاً پاسخی سینمایی و البته قاطع به فیلم اصغر فرهادی بوده است. در باره بقیه حرفها فرصت هنوز هست.

پی‌نوشت‌ها:

اول: درست بعد از پایان فیلم در سالن، هنگامی که همه با سوت و کف مرتب و مدید، نارنجی پوش مهرجویی را تشویق کردند و بعد از رفتن همه، دوستی گفت: نگاه کن! زیر صندلی‌های این قشر فرهیخته ای که این‌چنین مهرجویی را تشویق می کنند، نگاه کن و ببین چقدر پوست ساقه طلایی و بطری آب و کاغذ و دستمال کاغذی ریخته اند!

دوم: امسال هم مثل همه این سال‎های اخیری که مهرجویی فیلمی در جشنواره داشته است، خبری از جلسه پرسش و پاسخ عوامل فیلم با کارگردان نبود! چرا مهرجویی از پاسخ دادن به پرسش‌های خبرنگاران و عکاسان -همان‎ها که سنگ او را در فیلم به سینه می زند-، طفره می رود؟!


90/11/22
12:15 صبح

چگونه دختر دانشمند شهید ایرانی \اشک\ دانشجویان را درآورد

بدست عبدالله در دسته چگونه دختر دانشمند شهید ایرانی "اشک" دانشجویان را درآورد

خبرنامه دانشجویان ایران: در سومین روز از اردوی آموزشی تشکیلاتی جهاد اکبر،دانشجویان عضو اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان مستقل میزبان خانم شهره پیرانی (همسر شهید رضایی نژاد) و آرمیتا رضایی نژاد بودند.

به گزارش خبرنگار «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ متن زیر حاشیه‌نگاری محسن اقبال‌دوست دانشجوی حقوق دانشگاه قم از حضور همسر و فرزند شهید داریوش رضایی‌نژاد در جمع دانشجویان است.

نویسنده این مطلب به تحریریه "خبرنامه دانشجویان ایران" اصرار داشت تا این مطلب با عنوان "دنیای رنگی آرمیتا" منتشر شود:

ادامه مطلب...

90/11/19
2:59 عصر

هاشمی چه زمانی یادش افتاد که با تمدید ریاست جمهوری مخالفت کند؟

بدست عبدالله در دسته هاشمی چه زمانی یادش افتاد که با تمدید ریاست جمهوری مخالفت کند؟

هاشمی چه زمانی یادش افتاد که با تمدید ریاست جمهوری مخالفت کند؟

 

پخش مستند "صراط" که در دهه‌ی فجر امسال ببا رویکرد جدیدی به‌صورت موضوعی به رخ‌دادهای انقلاب پرداخته است، واکنش‌های متفاوتی را در پی داشته است، به‌طوری که هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی و شهرام جزایری تاکنون جزو معترضان به این مستند قرار گرفته‌اند.

به گزارش رجانیوز، در پی پخش قسمتی از این مستند که به موضوع "ریاست جمهوری" و تلاش برخی از نزدیکان آقای هاشمی از جمله عطاءالله مهاجرانی و عبدالله نوری برای تمدید دوره ریاست جمهوری وی، دفتر هاشمی به این ماجرا واکنش نشان داد و با یادآوری اظهارات او در سال 75، تأکید کرد که هاشمی جزو مخالفان این طرح بوده است.

در این زمینه، داریوش سجادی که اکنون به‌عنوان مجری برخی از شبکه‌های ماهواره‌ای نیز فعالیت می‌کند، در سایت شخصی خود با بیان اینکه، خود او در سال 73 با مهاجرانی مصاحبه کرده بوده و مهاجرانی در همان مصاحبه طرح تمدید دوره ریاست جمهوری هاشمی را مطرح کرده است، فاش کرد که آقای هاشمی در طول دو سال (73 تا 75) هیچ واکنش منفی به این ایده نشان نداد و پس از آنکه حضرت ایت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب صراحتاً با این طرح مخالفت کرد، وی نیز نظر مخالفش را بیان کرد.

در نوشته داریوش سجادی آمده است:

«ویژه برنامه سیاسی "صراط" که این روزها در تلویزیون ایران پخش می شود و ظاهراً طی آن مروری بر حوادث ایران طی 32 سال گذشته انجام می گیرد، منشأ مباحث و اعتراضاتی از سوی شخصیت های سیاسی در ایران شده از جمله آقایان "هاشمی رفسنجانی" و "حسن روحانی" به دلایل مختلف به این برنامه انتفاد کرده اند.

لازم به ذکر است کلیت اعتراض "دفتر آقای رفسنجانی" و ایضاً "خود ایشان" به دقیقه 17 از بخش نخست برنامه صراط (پخش شده در مورخ 8/11/90) باز می گردد که در آن آمده: «عطاالله مهاجرانی معاونت حقوقی رئیس جمهور وقت (هاشمی رفسنجانی) طی "مصاحبه ای" خواستار تغییر قانون اساسی جهت مادام العمر شدن ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی شد که البته به جایی نرسید. (نقل به مضمون)»

متعاقب پخش این برنامه بود که مشاهده شد دفتر آقای هاشمی رفسنجانی ذیل نامه ای به آقای "مجید آخوندی" معاون سیاسی صدا و سیمای جمهوری اسلامی اعلام کرد: «...در بخش اول برنامه سیاسی صراط در قسمتی از آن با استناد به مصاحبه معاون پارلمانی آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور وقت با یک "روزنامه" مبنی بر پیشنهاد تمدید دوره ریاست جمهوری ایشان از آن به عنوان تلاش برای انحراف در قانون اساسی یاد شده است و این‌گونه القا می شود که شخص آیت الله هاشمی رفسنجانی با این پیشنهاد موافق بوده که البته از آن جلوگیری شده است!

اگر از میان تحولات تاریخ پر فراز ونشیب انقلاب اسلامی، این موضوع برای سازندگان این برنامه جلب توجه خاص کرده است، بعید است از چشم آنان این مهم دور مانده باشد که در مطبوعات همان زمان، آیت الله هاشمی رفسنجانی در موضع گیری صریح، ضمن مخالفت علنی با این پیشنهاد تاکید کردند: "مگر در مملکت قحط الرجال است که چنین موضوعات خلاف قانون اساسی مطرح می شود" و شدیداً با آن و پیشنهاد دهندگان مخالفت کردند. اینکه چرا سازندگان این برنامه فقط به پخش موضوع پیشنهاد اشاره کرده و از انعکاس مخالفت شخص ایشان با آن اغماض کرده اند، جای تامل و تعجب دارد!

به هر حال جهت جبران و جلوگیری از تحریف تاریخ انقلاب اسلامی مراتب ایفاد می گردد.»

نکته جالب آنکه متعاقب اعتراض دفتر آقای هاشمی رفسنجانی، روزنامه جمهوری اسلامی نیز که از حامیان سنتی آقای هاشمی رفسنجانی محسوب می شود طی مقاله ای تحت عنوان "تلویزیون نقد کند ولی راست بگوید" در مورخ یازده بهمن ماه سال جاری در مقام دفاع از آقای هاشمی برآمده و نوشته:

«لحن گزارش "صراط" طوری تنظیم شده بود که به شنونده این‎گونه القا کند که آقای هاشمی رفسنجانی نیز از این کار راضی بوده ولی این تلاش به جایی نرسیده است! این قسمت از گزارش "صراط" تحریف آشکار تاریخ است، زیرا آقای هاشمی رفسنجانی به شهادت آنچه همان زمان در مطبوعات به چاپ رسید و اکنون در آرشیوها موجود است و بیشتر از آرشیو مطبوعات در آرشیو سازمان صدا و سیما یافت می‌شود، صریحاً با چنین امری مخالفت کرد و با تکیه بر اینکه تغییر قانون اساسی برای چنین کاری به مصلحت نیست و اینکه باید میدان بروز و ظهور را برای چهره‌های قادر، صالح، مدیر و مدبر باز گذاشت، به این مبحث خاتمه داد.»

روزنامه جمهوری اسلامی در ادامه افزوده:

«مطلع باشید که دست‌های زیادی دست‌اندر کار نگارش تاریخ هستند و مطالبی می‌نویسند که وقتی مجال چاپ شدن بیابند، تحلیل‌های شما را بی‌اعتبار خواهند کرد. پس بهتر است تحلیل‌های‌تان را با صداقت و امانت همراه کنید تا هرگز از اعتبار نیافتند.»

روزنامه جمهوری اسلامی برای تکمیل ادعای خود اقدام به انتشار سندی نیز کرده که بریده ای از همین روزنامه است که در آن اظهارات آقای هاشمی رفسنجانی در مهر ماه سال 75 خطاب به ائمه جمعه سراسر کشور مطرح شده مبنی بر آنکه:

«آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در پاسخ به این پرسش که "اکنون که اکثریت مردم می‌خواهند حضرت‎عالی در دوره‌ آینده هم رئیس جمهور باشید، آیا شما خواسته‌ی مردم را خواهید پذیرفت؟" گفت: اولاً چنین اکثریتی به نظرم ادعاست و اگر هم باشد، من مصلحت نمی‌دانم بپذیرم. با توجه به مجموعه شرایطی که در کشور هست، من مصلحت می‌دانم که به قانون اساسی دست نزنیم و میدان را برای بروز چهره‌های جدید باز بگذاریم. ما حتماً در بین شخصیت‌های‌مان آدم‌های قادر صالح مدیر و مدبر زیاد داریم. بالاخره افرادی می آیند و اطمینان مردم را جلب می کنند. بالاخره روزی باید این تحول پیدا بشود، جابجایی مدیریت پیش بیابد. بهتر این است که همین موقع باشد که من هنوز امکان کمک دارم و می توانم کمک بکنم و برای اینکه مدیر بعدی موفق بشود، این کار را خواهم کرد. مردم خیال‌شان راحت خواهد شد که دیگر انقلاب و ایران با تکیه بر یک نفر و دو نفر و پنج نفر نیست که این دریای انسان‌ها از خودش شخصیت‌های مناسبی را حتماً تحویل می دهد و بنده هیچ نگرانی ندارم و لازم نمی دانم و موافق هم نیستم که این تغییر قانون اساسی اتفاق بیفتد و ان‌شاء الله که نخواهد بود.

من تا زنده‌ام و تا نفس می‌کشم برای انقلاب نفس می کشم و تا می توانم یک حرکتی بکنم برای اسلام و انقلاب حرکت می کنم و شکی نداشته باشید. من حاضرم در هر سمتی به انقلاب خدمت بکنم، یعنی اگر فردا لازم باشد که مثلاً من استان‌دار یک استان هم بشوم می آیم تا مشکلات آنجا را حل بکنم و این مشکل نخواهد بود.

(روزنامه جمهوری اسلامی، 18 مهر 75)»

از آنجا که اعتراض دفتر آیت الله هاشمی رفسنجانی به این برنامه به‌نوعی به "اینجانب" نیز مربوط می شود و همچنین "جهت جبران و جلوگیری از تحریف تاریخ انقلاب اسلامی" و ضمن ابرام بر گوش‌زد بحق روزنامه جمهوری اسلامی بر دست های زیادی که دست‌اندر کار نگارش صادقانه و امانت دارانه تاریخ‌اند در همین ارتباط شخصاً لازم می دانم نکاتی را متذکر شوم.

ثالثاً! آنکه اظهارات "آقای عطاالله مهاجرانی" در مصاحبه فوق الذکر ناظر بر تغییر قانون اساسی جهت امکان نامزدی آقای هاشمی برای دور سوم بود و ایشان هرگز بحث مادام العمر کردن ریاست جمهوری آقای هاشمی را در آن مصاحبه مطرح نکردند. لازم به ذکر است مطابق قانون اساسی در جمهوری اسلامی یک فرد تنها دو  دوره پی در پی می تواند عهده دار کرسی ریاست جمهوری باشد و برای دور سوم به بعد باید یک دوره چهار ساله فترت را از سر بگذراند.

ثانیاً! استناد روزنامه جمهوری اسلامی به سخنان آقای هاشمی رفسنجانی در جمع ائمه جمعه اسباب تحیـُــّر است. روزنامه مزبور در حالی استناد به اظهارات آقای رفسنجانی می کند که این نشست در سال 75 برگزار شده و سخنان "عطاالله مهاجرانی" مبنی بر تغییر قانون اساسی با دو سال تاخیر در سال 73 مطرح شده! لذا مواضع آقای هاشمی با یک تاخیر دو ساله نمی تواند محل اعتبار و استناد قرار گیرد.

و اولاً! آنکه اینجانب شخصاً انجام دهنده‌ی آن مصاحبه با آقای عطاالله مهاجرانی بودم و  به‌نمایندگی از روزنامه انگلیسی زبان "ایران نیوز" و در ششم آبان ماه سال 73 و در دفتر معاونت پارلمانی آقای هاشمی رفسنجانی واقع در مجتمع پاستور با ایشان به گفتگو نشستم و متن کامل آن مصاحبه در مورخ پنجشنبه هشتم آبان ماه همان سال تحت عنوان Constitution Could Be Amended Before Elections در روزنامه مزبور منتشر شد.

بر همین مبنا با توجه به آنکه مسئولیت آن مصاحبه را شخصاً عهده دار بودم، از لحظه انتشار آن دقیقاً تمامی واکنش های صورت گرفته اعم از موافقین و مخالفین با پیشنهاد تغییر قانون اساسی جهت امکان مجدد ریاست جمهوری هاشمی را پی گیری می کردم و بر اساس همین اشراف، به ضرس قاطع اعلام می کنم جناب آقای هاشمی رفسنجانی از لحظه انتشار این مصاحبه تا قبل از مخالفت صریح آیت الله خامنه ای با این پیشنهاد، با سکوتی قابل فهم! نفیاً یا اثباتاً کوچک‌ترین موضعی در سپهر علنی جامعه اتخاذ نکردند و تنها در فردای مخالفت صریح آیت الله خامنه ای بود که ایشان با یک تاخیر دو ماهه به صرافت عدم لزوم چنین تغییری در قانون اساسی افتادند.

چنین امری نیز بازگشت به سنت مالوف آقای هاشمی رفسنجانی دارد که همواره و در خلال تحولات و بحران ها و ایضاً شهرآشوبی ها می کوشد با سیاست کج دار و مریز بر موج برآیند بُردارها نشسته و هوشمندانه بر ساحل عافیت فرود آیند.

زمستان سال 75 طی مجالستی با "مرحوم مهندس عزت الله سحابی" ایشان خاطره ای را از جناب آقای هاشمی تعریف می کرد که می تواند موید سنت مالوف هاشمی رفسنجانی باشد.

بنا بر اظهار «مهندس» در خلال مساعی مجلس خبرگان جهت تدوین قانون اساسی و بعد از آنکه "شهید حسن آیت" بحث ولایت فقیه را به تاسی از بنیان‌گذار انقلاب اسلامی به‌صورتی جدی در افکار عمومی مطرح کردند، آقای سحابی عدم موضوعیت بحث ولایت فقیه را در مقام گلایه  نزد هاشمی رفسنجانی برده و ایشان در پاسخ، سحابی را به کناری کشیده و اظهار می دارند: مهندس؛ فعلاً موجی است که به راه افتاده، اجازه دهید ببینیم به کجا می رسد تا بعد تکلیف خود را پیدا کنیم!»


90/11/19
2:46 عصر

بیستهایی برای ابوالقاسم طالبی

بدست عبدالله در دسته بیست‌هایی برای ابوالقاسم طالبی

 

محمد سرشار: دیدن «قلاده‌های طلا» آدابی دارد: باید اولش بروی و دست‌کم ده فیلم بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر را ببینی؛ بعد یک گوشه پیدا کنی و «خیابان‌های آرام» کمال تبریزی را روی دور تند نگاه کنی؛ آخرش که خوب گرم شدی، بنشینی و «گزارش یک جشن» ابراهیم حاتمی‌کیا را تماشا کنی. اگر خوب حرص خورده‌ای و لجت درآمده، دیگر وقت دیدن «قلاده‌های طلا»ست.

«قلاده‌های طلا» قله سینمای ایران در سال 1390 است: یک تابلوی مینیاتوری جهان‌نگر درباره هشت ماه دفاع از جمهوریت نظام اسلامی؛ یک نخ تسبیح برای ذهن‌هایی که نتوانسته‌اند تکه‌های وقایع نفس‌گیر فتنه 1388 را به هم وصل کنند و یک دروازه امید برای دل‌زدگان از افسردگی سینمای ایران.

ابوالقاسم طالبی در «قلاده‌های طلا» توانسته با کشف ضرباهنگ درخور سینما، ماجراهای بسیاری را به نمایش بگذارد و حرف‌های زیادی بزند: جاسوسی خبره، زخم‌خوردگانی در کمین، اشراری سرکش و خیانت‌کاری در لابه‌لای مردمی فریب‌خورده به جنگ جمهوریت آمده‌اند تا شکست خود در صندوق‌های رأی را در کف خیابان جبران کنند.

تصویرسازی استادانه طالبی از این کشمکش جبهه باطل با جبهه حق، «قلاده‌های طلا» را به اثری پرکشش، جذاب و پرمخاطب بدل کرده است. جذابیتی که «تلفن همراه رییس جمهور» علی عطشانی و «در انتظار معجزه» رسول صدرعاملی؛ آن را در رؤیاهای شبانه‌شان آرزو می‌کنند.

ابوالقاسم طالبی با بازی گرفتن از صدها بازیگر در صحنه‌های اردوکشی خیابانی، نشان داده که به خوبی از پس این آزمون دشوار کارگردانان برمی‌آید. آزمونی که البته کمال تبریزی و ابراهیم حاتمی‌کیا در آن مردود شده‌اند.

از سوی دیگر، نمایش دیدنی تعقیب و گریز جاسوسان بیگانه با مأموران وزارت اطلاعات، صحنه‌های دیدنی را خلق کرده‌ است. و باید در سالن سینما نشسته باشی تا صدای آزاد شدن نفس‌های حبس‌شده را بشنوی.

طالبی با پذیرش خطری محتمل، به مساله نفوذ بیگانگان درسیستم امنیتی پرداخته و حتی برای دشوارتر کردن آن، در میان مدیران رده‌ بالای چشم امین نظام به دنبال این جاسوس گشته اما سیاوش‌وار، از این آتش خودافروخته بیرون آمده. آنگونه که نه تنها با دیدن قلاده‌های طلا از اعتماد بیننده به وزارت اطلاعات کاسته نمی‌شود بلکه با نمایش چشمان همیشه بیدار وزارت و اتاق فرماندهی عملیات و اشراف امنیتی آن، ابهتی دو چندان به سربازان گمنام امام زمان (عج) بخشیده می‌شود و اطمینانی در عمق ضمیر ناخودآگاه مخاطب خود ایجاد می‌شود که وزارت اطلاعات یک سازمان مرده پاستوریزه نیست بلکه سازمانی زنده و هوشمند است که حتی در شرایط خطرناکی چون خیانت، هوشیارانه عمل می‌کند و در گامی رو به جلو، این تهدید فلج‌کننده را به فرصتی آینده‌ساز تبدیل می‌کند.

اینجاست که بیننده فیلم، تازه به یکی از زمینه‌های موفقیت‌های وزارت اطلاعات پی می‌برد. سازمانی که در اثر ضربه دشمن، نه تنها فلج نمی‌شود بلکه همین ضربه را به فرصتی برای کشف شبکه‌های جاسوسی او در منطقه تبدیل می‌کند.

ابوالقاسم طالبی در «قلاده‌های طلا» نه جانب محمود احمدی‌نژاد را می‌گیرد و نه حتی کوچک‌ترین سرزنشی را نثار میرحسین موسوی و کروبی می‌کند. او ابایی از نمایش ستادهای انتخاباتی اینان و تبلیغات هواداران‌شان ندارد. در عوض، نگاه فراملی او به فتنه 88 آن‌چنان است که رضایت هواداران پیشین میرحسین موسوی و اندک طرفداران مهدی کروبی را به خاطر این عدم جانب‌داری تامین می‌کند و تنها دستگاه‌های جاسوسی بیگانه و عوامل رسانه‌ای آنها را به معترضان بالقوه فیلم خود تبدیل می‌سازد.

طالبی با این چینش هوشمندانه، زمین بازی‌ خود را به پس از ساخت فیلم نیز گسترش می‌دهد و دامی را برای وابستگان به دستگاه‌های جاسوسی بیگانه پهن می‌کند تا به محض اعتراض به درون‌مایه فیلم، قلاده وابستگی‌شان، رسواگر این خودفروشی شود. بنابرین باید منتظر ماند و دید اولین صداهای اعتراض به محتوای «قلاده‌های طلا»، از سوی چه جریان‌ها و از طریق چه رسانه‌هایی بلند می‌شود.

ابوالقاسم طالبی در «قلاده‌های طلا» به خوبی نتایج بی‌تدبیری نخبگان سیاسی در کشاندن طرفداران خود به خیابان‌ها را به تصویر می‌کشد و تصریح می‌کند که اکثریت طرفداران میرحسین موسوی و مهدی کروبی، از دل‌بستگان به نظام هستند. او علت حضور پرشمار آنان در راهپیمایی اعتراضی 25 خرداد 88 را بیان می‌کند و از سوی دیگر نشان می‌دهد که این عدم پایبندی به قوانین، چگونه عملکرد دستگاه امنیتی را با اختلال مواجه می‌سازد و فرصت را برای سوء‌استفاده آشوبگران مهیا می‌کند.

او حتی آشکارا چگونگی مرگ شهدا و کشته‌های وقایع پس از دهمین انتخابات ریاست جمهوری را نمایش می‌دهد و در گامی جسورانه به ترور ناجوان‌مردانه ندا آقاسلطان اشاره می‌کند.

هنرمندی طالبی در روایت این‌همه ماجرا در بستری از درام و استفاده درست از ستاره‌های سینما، نقطه اوجی را ایجاد می‌کند که تماشاگر فیلم را، به تشویق او وامی‌دارد. آن‌چنان که دو بار، به‌پا می‌ایستد و برای او، به آفرین، دست می‌زند.

ابوالقاسم طالبی در «قلاده‌های طلا»، کارگردانی جدید را به اهالی سینما معرفی می‌کند. کارگردانی که بر خلاف بسیاری از هم‌صنفان خود، سیاست را بصیرانه می‌شناسد و هنرمندانه و عمارگونه روایت می‌کند.

بنابرین می‌توان گفت جذابیت‌های هنری فیلم در کنار کشش موضوعی آن، فروشی تاریخی و رکورد شکن را برای «قلاده‌های طلا» قابل پیش‌بینی می‌سازد. استقبالی که به جامعه سینمایی خواهد گفت می‌توان بدون ابتذال، هم به فروش در گیشه نظر داشت و هم، بر بصیرت مردم افزود.

از سوی دیگر، نمایش «قلاده‌های طلا» در سینماهای کشور نه تنها خانواده‌های قهرکرده به سینما را به سوی آن خواهد کشید بلکه، با تکمیل تحلیلهای وقایع پس از انتخابات، به مخاطب بصیرتی را هدیه خواهد کرد تا در صورت بروز فتنه‌های بزرگتر با منشأ یا کمک خارجی، هوشیارانه‌تر عمل کند.

***

عنوان این نوشته، عنوانی تکراری است. ده سال پیش، پس از ساخت فیلم «نغمه»، نقدی بر آن نوشتم و دو بیست به طالبی دادم: یکی برای شهامتش در «آقای رییس جمهور» و دیگری برای جهش فیلم‌سازی‌اش در «نغمه».

و حالا، در این روزهای پر شور، شکرگزار خداوند قادرم که پس از یک دهه، «ابوالقاسم طالبی» جدیدی را می‌بینم. سیمرغی پرکشیده از دل آتش فتنه 88، با شهامت و هنرمندی‌ای اوج گرفته.


<      1   2   3   4   5   >>   >