مرجع کد و ابزار وب

ابزار ساخت کد پاپ آپ نیو تب

فروردین 91 - ان شـــــــــــــــــــــــــــــاء الله
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/1/1
2:22 عصر

حاشیههای منتشر نشده از دومین اکران خصوصی قلادههای طلا

بدست عبدالله در دسته حاشیه‌های منتشر نشده از دومین اکران خصوصی قلاده‌های طلا

حاشیه‌های منتشر نشده از دومین اکران خصوصی قلاده‌های طلا

گزارش زیر حاشیه‌نگاری منتشر نشده‌ای از دومین اکران خصوصی فیلم سینمایی "قلاده‌های طلا" پیش از برگزاری جشنواره فیلم فجر است که رجانیوز هم‌زمان با اکران این فیلم منتشر می‌کند:

ساعت 14:30 جمعه 7 بهمن، استودیو بهمن تهران؛ این ظاهراً دومین اکران خصوصی "قلاده‌های طلا"ست. سید محمد حسینی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با جواد شمقدری معاونش در ردیف اول نشسته‌اند و کنار آن‌ها فریدون جیرانی و مسعود فراستی و محمد خزاعی تهیه کننده‌ی فیلم و چند نفر دیگر. وحید جلیلی سمت چپ سالن نشسته و پشت سرش حجت‌الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان. ابوالقاسم طالبی کارگردان هم عقب‌تر از بقیه کنار دو تن از عوامل فیلمش پشت میز صدای استودیو نشسته و حدود 15 نفر دیگر نیز از رسانه‌ای و سینمایی‌ها در گوشه‌های سالن به تماشای فیلمی که سیاسی‌ترین فیلم تاریخ سینمای ایران عنوان گرفته، نشسته‌اند.

موضوع فیلم، فتنه‌ی 88 است و ابوالقاسم طالبی آن‌قدر هنرمندانه فتنه را با جزئیاتش به تصویر کشیده که حتی در حین تماشا هم نمی‌توانی شعفت را پنهان کنی. شاید به همین دلیل است که در بین فیلم و در فاصله‌ی لود شدن تراکت‌های 20 دقیقه‌ای، چندین بار حاضران با شوخی مسعود فراستی را مخاطب قرار می‌دهند و به او می‌گویند "ظاهراً اولین فیلمی‌ست که کامل می‎بینی!"

صحنه‌های آشوب‌های خیابانی یکی از کم‌نظیرترین کارهای میدانی‌ست که می‌شود در سال‌های دور و نزدیک سینمای ایران سراغ گرفت. بازسازی حمله به پایگاه بسیج در روز 25 خرداد 88 و مقاومت مظلومانه‌ی بچه‌های بسیجی نیز یکی دیگر از همین شاه‌کارهاست و باز در فرم و محتوا، بیننده را میخ‌کوب می‌کند.

روایت باورپذیر 100 دقیقه‌ای از عملیات مشترک منافقین، سلطنت‌طلب‌ها، هم‌جنس‌بازها، عوامل سفارت انگلیس، اراذل و اوباش و قمه‌کش‌ها تحت مدیریت سرویس جاسوسی انگلیس و در مقابل، اشراف و اقتدار سیستم امنیتی کشور در شناسایی و زدن این شبکه‌ها و پالایش درونی نیز از چیزهایی است که فیلم طالبی را متمایز می‌کند.

ابوالقاسم طالبی چاشنی‌های "دختر پسری" یا "اکشن هالیوودی" را برای باورپذیری و از آب درآمدن فیلمش انتخاب نکرده، بلکه گزارش مستند و بدون رودربایستی از فتنه ساخته است که همین صراحت و اسنادهایش بهترین چاشنی برای دیده شدن و جدی گرفته شدن است.

پس از تماشای فیلم (که بیشتر گفتن درباره‌اش درست نیست و تا همین‌جا هم شاید بخشی از داستان را لو داده باشم)،‌ همه اتفاق نظر دارند که فیلم خیلی خوبی است؛ حتی مسعود فراستی سخت‌گیر که هنوز وقتی می‌خواهد از دو فیلم خوب نام ببرد، "دیده‌بان" و "مهاجر" را مثال می‌زند تا نشان دهد فیلم‌های دهه‌ی 80 سینمای ایران چنگی به دلش نزده، با شوخی به طالبی می‌گوید: "قاسم بالاخره کارگردان شدی!" بعد هم البته بدون شوخی با همان اصطلاحات و تکیه کلام‌های خودش ادامه می‌دهد که "فیلم درآمده"، "صحنه‌های شلوغی‌ها عالی است" و از همه مهم‌تر "فیلم باورپذیر است."

یکی از بچه‌های سینمایی نویس هم می‌گوید که پس از اکران فیلم "پایان‌نامه" در نقدی که نوشته بوده، با یادآوری ضعیف بودن آن فیلم و اینکه سوژه‌ی به این مهمی یعنی فتنه نباید با آن فیلم می‎سوخت، ادامه می‎دهد که "در همان نقدش تأکید کرده است که اگر قرار باشد کسی در مورد فتنه فیلم بسازد، فقط کار ابوالقاسم طالبی است." کارنامه‎ی سینمایی طالبی هم همین را تأیید می‌کند. "عروس افغان" و "جنگ کودکانه" فیلم‌های ضد امریکایی‌اش است و در فیلم‌های "آقای رئیس‌جمهور"، "نغمه" و "دست‌های خالی" نیز دغدغه‎های عدالت‌خواهی و گفتمانی‌اش را به تصویر می‌کشد.

طالبی که فیلمش را با کیفیت 30 درصد نمایش داد، می‌گوید که از لحاظ فنی و آماده‌سازی هنوز حدود 10 روزی کار دارد و بعد هم در مورد چند گره‌ی اصلی فیلمش توضیح می‌دهد. در جواب اینکه می‌گویم "یک محتوا و گزارش مستند از فتنه ساخته است اما در میان این روایت‌های واقعی، یک روایت غیرواقعی نیز قرار داده که همین مسئله نیز حساسیت برخی نهادها را در پی داشته است"، می‌گوید "ما اقتدار نهاد امنیتی را نشان داده‌ایم و در ضمن می‌خواهم بگویم که در این کشور فقط یک ولایت فقیه داریم و بقیه همه ممکن است که دچار آسیب‌های جدی شوند و البته نظام کفایت برخورد با همه‌ی این مسائل را دارد و در فیلم نیز نشان داده می‌شود که نهاد امنیتی خودش به ظریف‌ترین و دقیق‌ترین شکل پالایش می‌کند."

علی رویین‌تن کارگردان سینما به شوخی به جواد شمقدری می‌گوید که طالبی با ساختن این فیلم به بهشت می‌رود و شما هم که دیدی می‌توانی امیدوار باشی که به بهشت بروی! جواد شمقدری به طالبی که فیلمش در بخش مسابقه جشنواره جا نداشت (چون خزایی تهیه کننده فیلم، دبیر جشنواره فیلم فجر بود و بلافاصله پس از انتصاب به‌عنوان دبیر جشنواره اعلام کرد که "قلاده‌های طلا" در بخش مسابقه حضور نخواهد داشت) می‌گوید امروز با این استقبالی که شد، تو در واقع سیمرغ‌هایت را گرفتی و طالبی می‌گوید ان‌شاء الله از امام زمان جایزه بگیریم و با خنده ادامه می‌دهد "مگر این جشنواره‌ها و جایزه‌ها چی هست؟ اصلاً‌ داورهایش کی هستند؟ حالا خودم داور هستم‌ها!"

گعده‌ی نیم ساعته‌ی پس از تماشای فیلم، با تشکر طالبی و خزاعی از حاضران جمع می‌شود و برخی قول می‌دهند که هر کاری از دست‌شان بر بیاید برای رفع مشکل فیلم بکنند.

فیلم بدون نقص نیست، شخصاً با روایت فیلم در بخشی از داستانش که برایش مشکل‌ساز شده، موافق نیستم و معتقدم که گنجاندن این روایت غیر واقعی در یک روایت گزارش‌گونه و کاملاً واقعی درست نیست اما "قلاده‌های طلا" آن‌قدر خوب و فاخر هست که نباید معطل این گره بماند.

"قلاده‌های طلا" آن‌قدر خوش ساخت است و آن‌قدر پیام طلایی و اصلی دارد که باید روی سر سینمای ایران گرفت و تا مدت‌ها نشانه‌اش کرد برای یک سینمای مطلوب، با رعایت استانداردهای فرم و محتوا.

"قلاده‌های طلا"، بدون شک سوهان روح ضد انقلاب و معاندان خواهد شد و اسباب تقویت قلوب مؤمنین به انقلاب؛ اما اثرش حتماً به همین‌جا محدود نخواهد ماند، بلکه طیف وسیعی از کسانی که به کاندیدای دیگری غیر از احمدی‌نژاد رأی دادند و حتی ابتدا تصور مخدوش بودن انتخابات را داشتند و در اعتراض خیابانی نیز شرکت کردند اما با مشاهده‌ی صحنه‌گردانی منافقین و بهایی‌ها تحت هدایت سرویس‌های غربی و افتضاح روز عاشورا، به 9 دی آفرین‌ها پیوستند، با فیلم هم‌ذات پنداری می‌کنند.

بعد نوشت:

بنای جریان موسوم به روشن‌فکری سینما و رسانه‌هایش در جشنواره فجر و پس از آن که تا امروز سه روز از اکران "قلاده‌های طلا" می‌گذرد، بر بایکوت این اثر فاخر سینمای ایران است. طبیعی است که این جریان موظف به بایکوت آثاری باشد که از درون یک ملت می‌جوشد اما تصور می‌کنم این بی نزاکتی فرهنگی با استقبال و فروش خوب "قلاده‌ها..."، مانند آوار بر سرشان خراب خواهد شد.


91/1/1
2:16 عصر

ملی شدن صنعت نفت و چرایی دو قطبی مصدق-کاشانی

بدست عبدالله در دسته ملی شدن صنعت نفت و چرایی دو قطبی مصدق-کاشانی

ملی شدن صنعت نفت و چرایی دو قطبی مصدق-کاشانی

«صدای آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی در تمام گوشه و کنار دنیا هم‌چنان می‌پیچید: سگ‌های انگلیسی! از کشور ما خارج شوید و نفت ما را رها کنید...»[1]

این گفته‌ی «حسنین هیکل» نویسنده‌ی مشهور مصری در مورد «آیت الله کاشانی» برای درک جایگاه رهبران مذهبی در نهضت‌های مردمی ایران بسیار تأمل برانگیز است. به راستی چه کسی در جریان مبارزه برای کوتاه کردن دست استعمار از دامن این مملکت نقش اول را ایفا می‌کرد؟ «مصدق» یا «آیت الله کاشانی»؟

حضرت امام خمینی(ره) نظر قاطع و جالبی در مورد مصدقی دارند که امروزه بسیاری بر آنند تا او را به عنوان یگانه رهبر نهضت ملی نفت و منجی ایران معرفی کنند. ایشان می‌فرمایند: «یک گروهی که با اسلام و روحانیت اسلام سرسخت مخالف بودند وقتی مرحوم آیت الله کاشانی دید که این‌ها دارند خلاف می‌کنند، صحبت کرد، این‌ها کاری کردند یک سگی را نزدیک مجلس عینک بهش زدند. اسمش را آیت الله گذاشته بودند. این در زمان آن بود که این‌ها فخر می‌کنند به وجود او (مصدق)، آن هم مسلم نبود ... من عرض کردم این دیگر مخالف با شخص نیست. این سیلی خواهد خورد و طولی نکشید سیلی را خورد و اگر مانده بود سیلی را بر اسلام می‌زد.»[2]

به راستی مصدق چه کرد که حضرت امام خمینی(ره) در مورد او این گونه اظهار نظر می‌فرمایند؟ شخصیتی که دیدگاه‌های متفاوتی در مورد او بیان شده و بسیاری از آن‌ها او را تا حد یک اسطوره‌ی ملی توصیف کرده‌اند. اما اسناد موجود و مطالعه در کتب تاریخی موثق غیر از این را نشان می‌دهد که در فرصتی دیگر جای بحث دارد. حتی عده‌ای بر این باورند که ایده‌ی ملی شدن صنعت نفت ایران برای اولین بار توسط «حائری زاده» و دکتر «فاطمی» به صورت جدی مطرح شد و مصدق سوار بر موج ملی شدن نهضت نفت به قدرتی رسید که ظرفیت آن را نداشت.[3] در این مقال به دنبال بررسی تعامل مصدق با جریان مذهبی نهضت ملی شدن صنعت نفت به خصوص رهبران آن یعنی آیت الله کاشانی و فداییان اسلام هستیم. اما در مقدمه به اجمال در مورد فضای حاکم بر ایران آن دوره اشاره‌ای می‌کنیم.

پس از کودتای 1320 و روی کار آمدن پهلوی دوم، جریان‌های ملی و مذهبی در پی فضای باز سیاسی و آزادی نسبی به وجود آمده، فعالیت‌های خود را افزایش داده و فرصت را برای سازماندهی حرکت‌های مردمی مغتنم شمردند. روشنفکران و از فرنگ برگشته‌ها سعی داشتند با قلم خود جامعه را با دست‌آوردهای ملت‌ها و دولت‌های غربی در زمینه‌های سیاسی، اجتماعی و به خصوص حقوق مردم آشنا سازند.

از طرفی روحانیت سیاسی نیز که در زمان رضاخان با سرکوب و محدودیت مواجه شده بود جان تازه‌ای یافت و با لغو احکام تبعید و بازداشت‌ها، منبرها و مجالس موعظه و روضه خوانی دوباره رونق گرفت و این گونه دو نیروی ملی و مذهبی در کنار هم به مبارزه برضد استبداد و محو استعمار پرداختند. ماجرای نهضت مردمی ایران در جهت ملی کردن صنعت نفت و کوتاه کردن دست استعمار از ثروت‌های ملی این سرزمین از دوره‌های بسیار مهم در تاریخ ایران است. برخلاف آنچه ادعا شده، اسناد تاریخی گواه است که نقش رهبران مذهبی به مراتب بیش‌تر از رهبران ملی بوده و با توجه به اوضاع اجتماعی و بافت مذهبی ایران و هم‌چنین جایگاه مراجع و علما در میان عامه‌ی مردم، صدق این گفتار اجتناب ناپذیر است.

وابستگی رضاخان به بیگانه و تجاوز آن‌ها به ایران باعث بروز احساسات ضد استعماری در بین مردم به خصوص قشر مذهبی شده بود که روحانیت سیاسی با رهبری کاشانی توانست این شور را به یک جنبش ضد استعماری تبدیل کند.[4] کاشانی به عنوان سمبل روحانیت سیاسی در آن دوره توانست با بسیج اقشار مختلف جامعه به خصوص قشر مذهبی و بازاریان و دعوت مردم به تظاهرات و راهپیمایی برضد استبداد و استعمار با صدور اعلامیه‌ها این حرکت پراکنده را سازماندهی کند و هدف را که مبارزه با استعمار در تمام جهان اسلام بود، مشخص نماید.

سخرانی‌ها، فتاوی و رهنمودهای مراجع و علما و هم‌چنین سازماندهی نیروهای مذهبی توسط کاشانی از طرفی و اقدام‌های کوبنده و میتینگ‌های «فداییان اسلام» و «مجمع مسلمانان مجاهد» از طرف دیگر، تأثیر شگرفی در جریان ملی شدن صنعت نفت داشت. به نظر نگارنده برای درک بهتر مطلب و بررسی تعامل مصدق با کاشانی و فداییان اسلام باید در مقدمه به بررسی تقابل این دو جریان فکری و شخصیت رهبران آن یعنی مصدق و آیت الله کاشانی پرداخت و انشاءاله در ادامه، تعامل‌های این شخصیت‌ها را به صورت موردی به نقد خواهیم گذاشت.

شخصیت مصدق

دکتر «محمد مصدق» در بهار سال 1261 شمسی در یک خانواده‌ی اشرافی و بانفوذ دیوانی در دوره‌ی قاجاریه، در محله‌ی سنگلج در تهران به دنیا آمد.[5]

طبقه‌ی اشراف از لحاظ نظری مسلمان بودند از این رو مصدق در فضایی رشد یافته بود که کم‌ترین پای‌بندی را به مبانی اصیل اسلامی داشته‌اند. مصدق به خاطر وابستگی به طبقه‌ی اشراف، هرگز یک مبارز و جهادگر واقعی نبوده است و نمی‌توانست قدرت واقعی مردم و نقش مذهب را در به جریان انداختن این سیل خروشان درک کند. او چون یک فرد مذهبی واقعی نبود، به قدرت مذهبی مردم و روحانیت بی اعتنایی کرد که همین منجر به شکست نهضت شد.[6]

مصدق‌ که برای ادامه‌ی تحصیلات خود به فرانسه و سوئیس رفته بود در بازگشت به ایران به والی‌گری (استانداری) فارس منصوب شد و تا کودتای سوم اسفند 1299 در این مقام ماند. حادثه‌ی مهم در این دوران، سرکوبی مبارزان تنگستان بود که با اشغال‌گران انگلیسی تحت عنوان پلیس جنوب در جهاد بودند که همین امر موجب مقبولیت وی نزد انگلیسی‌ها شد و در نهایت منجر به دستور ابقای مصدق در این جایگاه توسط سفارت انگلیس در زمان صدارت «سپهدار اعظم» شد.‍[7] با سقوط کابینه‌ی «سید ضیاء»، «قوام السلطنه» به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق را به وزارت مالیه (دارایی) انتخاب کرد. در خرداد ماه 1302 نیز دکتر مصدق در کابینه‌ی «مشیرالدوله» به سمت وزیر خارجه انتخاب شد.

تعامل بین مصدق و کاشانی در واقع تعامل بین دو گفتمان متفاوت است. یکی گفتمان ناب دینی بر پایه‌ی اصول اسلام و مذهب و دیگری تفکر غیردینی و لیبرالی بر مبنای سکولاریسم که جایگاهی برای رهبری دینی در سیاست قائل نیست. مصدق و جبهه‌ی ملی اعتقادی به نقش سیاسی اسلام نداشتند، از این رو مخالف حضور روحانیون در امور سیاسی بودند.

در دو مورد در تاریخ ایران شاهد هستیم علما به صورت صریح از دخالت در امور کشور منع شدند، یک بار در زمان رضاخان و بار دیگر در زمان دولت مصدق که خود با پشتوانه‌ی مراجع و علما به قدرت رسیده بود. فرماندار نظامی مصدق در خرداد1331 طی اعلامیه‌ای به وعاظ اعلام کرد که تحت هیچ عنوانی صریحاً و تلویحاً در امور سیاسی مداخله نکنند و تنها به کار ارشاد جامعه بپردازند.[8] به همین منظور شرحی مختصر از رابطه‌ی مصدق با مذهب برای شناسایی نوع رابطه‌ی این دو شخصیت بی مناسبت نیست.

همان طور که ذکر شد، طبقه‌ی اجتماعی‌ای که مصدق در آن پرورش یافته بود، تعریف دیگری از دین و مذهب داشتند و به همین دلیل اهمیت چندانی به اجرای احکام اسلامی نمی‌دادند. مصدق در طول مبارزه‌های سیاسی خود بارها به علت عدم رعایت فرایض دینی از طرف مخالفان و موافقان مورد انتقاد واقع شد. به نحوی که با وجود اقرار او به مسلمان بودنش در میان یکی از نطق‌هایش در مجلس[9] هیچ کس از نماز و روزه‌ی مصدق روایتی نقل نکرده است. حتی «شوشتری» نماینده‌ی مجلس در جایی خطاب به او می‌گوید: «شما در مدت تحصن در دربار حتی یک بار هم نماز نخواندید.»[10]

مصدق در ماه رمضان در مجلس آب نوشید و مورد اعتراض «سید ضیاء» قرار گرفت؛ هر چند بیماری را توجیه این حرکت خود قرار داد. نکته‌ی جالب توجه اظهارنظر عجیب مصدق به عنوان یک رهبر مردمی در یک مملکت اسلامی پیرامون موضوع کشف حجاب است. او در این باره می‌گوید: «قبل از این که زنان در ایران کشف حجاب کنند من و خانواده‌ام در اروپا کشف حجاب کردیم ... با کشف حجاب مخالف بودم زیرا معتقدم باید به واسطه‌ی تکامل اهل مملکت باشد.» این اظهار نظر عجیب مصدق در رابطه با یک واجب دینی خود نشانگر عدم اعتقاد قلبی او نسبت به مبانی اسلام است.[11]

مصدق بعد از این که با جلب نظر مثبت علما و مذهبیون به نخست وزیری می‌رسد، تا جایی به مذهب پشت می‌کند که بهاییان را همسان با مسلمانان می‌داند، وی در این رابطه خطاب به آقای «فلسفی» که نامه‌ی «آیت الله بروجردی» را برای مصدق جهت اعتراض به آزار مردم توسط بهاییان برده بود با تمسخر گفته بود: «از نظر من مسلمان و بهایی فرقی ندارند.»[12] مصدق اعتقادی به اجرای احکام اسلامی نداشت تا آنجا که در دولت او که با حمایت مراجع و علما به قدرت رسیده بود، قانون منع مسکرات به بهانه‌ی کسب سود اقتصادی برای دولت اجرا نشد که این امر اعتراض علما و مردم مسلمان را در پی داشت.[13]

این گونه بی اعتنایی به جایگاه مرجعیتی که در تمام این دوران‌ مورد احترام عامه‌ی مردم و حتی پادشاهان بوده است، جای تأمل دارد. مرجعیتی که در طول مبارزه‌های مصدق به پشتوانه‌ی مردم و کاشانی بارها با صدور اعلامیه و فتاوی خود مسیر حرکت نهضت را هموار کرده بودند، شایسته‌ی این برخورد نبودند. «آیت الله بروجردی، آیت الله خوانساری، سید محمود روحانی قمی، آیت الله بهاءالدین محلاتی و ...» که همگی این‌ها در نامه‌ها و فتاویشان ملی شدن صنعت نفت و رهبری کاشانی و حرکت ملی به رهبری مصدق را مورد تأیید قرار داده بودند، همه از مراجع بزرگ زمان خود به شمار می‌آمدند.

تنها جایی هم که مصدق با استفاده از اسلام سعی دارد خود را معتقد و متعهد به دین شریف نشان دهد، زمانی است که برای عرض وفاداری و چاکری به مقام شاه در پشت جلد قرآنی نقش می‌کند که به اعلی‌حضرت وفادار بماند که البته توطئه‌ی 9 اسفند 1331 نشان داد که به این پیمان هم پای‌بند نماند.[14]

در نهایت بی اعتنایی مصدق به اسلام و جایگاه رهبران اسلامی در ایرانی که بافت غالب آن را قشر مسلمان و مذهبی تشکیل می‌دانند، باعث گردید تا او مهم‌ترین سرمایه‌ی خود که مردم و علما بودند را از دست بدهد و محکوم به شکست شود. هرچند تجربه‌ی مشروطیت و نقش علما و قشر مذهبی می‌توانست چراغی روشن در راهی باشد که مصدق در آن گام نهاده بود اما باز هم دشمن با ایجاد شکاف بین دو نیروی ملی و مذهبی توانست به مقصود خود برسد.

شخصیت کاشانی

«سید ابوالقاسم کاشانی»، در سال 1260 شمسی در تهران متولد شد. پدرش «آیت الله حاج سید مصطفى کاشانى» از علما و مراجع بزرگ شیعه در عصر خویش بود. او از جوانى داراى افکار آزادی‌خواهانه و ستم ستیز بود و از این رو در منطقه‌اى به وسعت جهان اسلام با استعمار و استبداد وارد مبارزه شد. بعد از گرفتن حکم اجتهاد در 25 سالگی به خاطر مخالفتش با اشغال بین النهرین توسط انگلیسی‌ها در بین علما و مردم شهرت یافت.

در خلال جنگ جهانی به هنگام یورش سربازان انگلیسی به عراق، رهبری انقلاب عراق را به عهده گرفت و از «آیت الله شیرازى» فتواى جهاد گرفت و 18 ماه به دفاع مشغول شد. او در نهضت مشروطه در کنار «آخوند خراسانی» نهضت را یاری می‌کرد. پس از شکست انقلاب عراق، او به تقاضاى عده‌اى از مردم عراق و سران عشایر براى در امان ماندن در سى ام بهمن 1299 وارد تهران شد. بعد از اشغال ایران در جنگ دوم جهانی، انگلیسی‌ها که از او ترس داشتند و به خوبی از جایگاه و قدرت او آگاه شده بودند، مدتی او را بازداشت کردند و در سال 1327 به بهانه‌ی ترور شاه وی را به لبنان تبعید کردند.

کاشانی در موفقیت و همگانی شدن نهضت نقش عمده‌ای ایفا کرد. موضع‌گیری کاشانی در مورد ملی شدن صنعت نفت نظر روحانیون به نام را به نفع آن برانگیخت. هم‌چنین کاشانی، نقش فراوانی در به کنار زدن نخست وزیر، «رزم آرا» داشت. او ارتباطاتی تنگاتنگ با فداییان اسلام و نواب صفوی داشت و آن‌ها را با نهضت همراه کرد.

یکی از خصوصیات بارز کاشانی بعد فراملی بودنش، مبارزه‌ی او با استبداد و استعمار بود. رهبری انقلاب عراق و دفاع از فلسطین گواه این موضوع است. کاشانی در دی ماه 1326 زمانی که دولت اسراییل در فلسطین تأسیس شد، برای نخستین بار مردم را بر ضد آن عمل دعوت به تظاهرات کرد و طی بیانیه‌ای از برادران مسلمان ایرانی خواست جهت تجدید قوای اعراب اعانه جمع‌آوری کنند.

بر خلاف مصدق که روحیه‌ای غیر مبارزاتی در لحظات بحرانی داشت و در زمان بازداشتش در زندان رضاخانی دو بار دست به خودکشی زده بود[15] کاشانی با روحیه‌ی جهادی و ایمانی که داشت حتی در زندان نیز با بازجوهای انگلیسی مبارزه می‌کرد و در اظهار نظری شجاعانه خطاب به بازجوی انگلیسی می‌گوید: «اگر زنده ماندم و از زندان آزاد شدم، کاری می‌کنم که این ملت مسلمان یک قطره نفت به انگلیس ندهد.»[16]

کاشانی بعد از بازگشت به ایران اعلامیه‌ای صادر کرد که توسط مصدق که دوباره در کسوت نمایندگی مجلس شانزدهم حاضر شده بود در صحن مجلس قرائت شد. طرح شعار «نفت ایران متعلق به ملت ایران» در این اعلامیه بود که جرقه‌ای، برای شعله ور شدن نهضتی به نام ملی شدن صنعت نفت بود.[17]

مصدق و جبهه ملی اعتقادی به نقش سیاسی اسلام نداشتند لذا مخالف حضور روحانیون در امور سیاسی بودند. در دو مورد در تاریخ ایران شاهدیم علما به صورت صریح از دخالت در امور کشور منع شدند، یکبار در زمان رضا خان و بار دیگر در زمان دولت مصدق که خود با پشتوانه ی مراجع و علما به قدرت رسیده بود.

نکته‌ی مهم دیگر توجه کاشانی به شهرهای بزرگ و بعد فراملی نهضت و اطلاع رسانی در سطح جهانی است. به عنوان نمونه مصاحبه با خبرنگاران خارجی که به اذعان بسیاری از آن‌ها کاشانی رهبری اصلی این نهضت را به عهده دارد. شب تصویب طرح ملی شدن نفت در مجلس 17/12/1329 رادیو لندن با حمله به کاشانی وی را مسبب اصلی این حوادث دانست.[18] حتی خود مصدق در تلگرامی به کاشانی این موضوع را تأیید می‌کند که نقش او در این حرکت نقش اول است: «تأییدات و اقدامات شجاعانه‌ی حضرت‌عالی همیشه اساس موفقیت ملت ایران در این مبارزه‌ی تاریخی بوده است.»[19]

مصدق و کاشانی هیچ گاه نمی‌توانستند رهبر مشترک یک نهضت باشند زیرا در مبانی و هدف با یک‌دیگر اختلاف نظر جدی داشتند. کاشانی با توجه به آموزه‌های دینی و ایمان قلبی و عملی ماهیتاً یک مبارز بود و در هیچ موردی حاضر به مصالحه و اغماض نبود در حالی که مصدق مبارزی غیر مذهبی و فرصت طلب و تحت عقاید لیبرالی و غربی بود که معمولاً در فرصت‌های غیر بحرانی در سایه‌ی حمایت دیگران ژست یک مبارز ملی را به خود می‌گرفت و هر وقت شرایط بحرانی یا مطابق میلش نبود یا قش می‌کرد و پتو به سر می‌کشید یا در احمد آباد کنج عزلت می‌گزید.

هدف کاشانی مبارزه با استبداد و استعمار در سرتا سر جهان بود که توجه او به موضوع اشغال فلسطین و فکر تشکیل کنگره‌ی وحدت اسلامی[20] شاهدی بر این ادعاست، هرچند به نظر در انتخاب ابزار و روش لازم می‌توانست، بهتر عمل کند تا نتیجه‌ی مطلوب حاصل گردد. اما هدف مصدق محدودتر بود و تنها درصدد حل اختلاف با انگلیس برای منافع ایران بود و حتی در راه وصول این هدف گاهی چنان محافظه کارانه عمل می‌کرد که گویی امر بر وی مشتبه شده است. تنها هدف مشترک این دو رهبر از میان بردن نفوذ انگلستان در ایران بود.

از آنچه گذشت به وضوح می‌توان دریافت که هرچند کاشانی و مصدق در یک هدف ملی و کوتاه مدت با وجود دشمن مشترک در روش‌ها با هم به تفاهم رسیده بودند، اما ابعاد فکری و اعتقادی آن‌ها از جهات گوناگون با یک‌دیگر در تضاد است و برای عده‌ای از ابتدا مشخص بود که بعد از رفع موانع اصلی نهضت و به قولی در هنگام صلح که باید جزییات را اصلاح کرد به مشکل خواهند خورد، به عنوان مثال در بحث اختیارات، انتصابات و ... که همین طور هم شد.



پی‌نوشت‌ها:

1. روزنامه‌ی اطلاعات، 30/9/1329

2. صحیفه‌ی نور، ج15، ص15

3. کتاب سیاه، حسین مکی، ج 1، ص73

4. انقلاب اسلامی، روح الله حسینیان، ج 2، ص 47

5. مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، محمد علی کاتوزیان، ص 4

6. انقلاب اسلامی، روح الله حسینیان، ج 2، ص 170

7. همان، ص145

8. همان، ص 279

9. مصدق و نطق‌های تاریخی او، حسین مکی، ص 47 «در حضور همه‌ی آقایان بنده شهادتینم را می‌گویم، اشهد ان لا اله الا الله...»

10. زندگینامه‌ی مصدق السلطنه، بهمن اسماعیلی، ص26

11. سالنامه‌ی دنیا، سال هشتم، ص 91

12. خاطرات و مبارزات، آیت الله فلسفی، ص133

13. روحانیت و اسرار فاش نشده از نهضت ملی شدن نفت، انتشارات دارالفکر، ص29

14. انقلاب اسلامی، روح الله حسینیان، ج 2، ص265

15. سالنامه‌ی دنیا، سال هشتم، 1331، ص88 «... در عرض راه و در زندان دو بار اقدام به خودکشی نمودم.»

16. تاریخ سیاسی معاصر ایران، سید جلال الدین مدنی، ج1، ص193

17. مجموعه‌ای از مکتوبات و سخنرانی‌های آیت الله کاشانی، محمد دهنوی، ج1، ص171

18. محمد ناصر صولت قشقایی، مجله‌ی خواندنی‌ها، ش 17، ص128

19. روزنامه‌ی باختر امروز، 7/8/1330

20. انقلاب اسلامی، روح الله حسینیان، ج 2، ص275

منابع:

1. انقلاب اسلامی، روح الله حسینیان، ج2، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1387

2. مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران، محمدعلی همایون کاتوزیان، نشرمرکز،1372

3. صحیفه‌ی نور، امام خمینی، مرکز نشر آثار حضرت امام خمینی

4. زندگینامه‌ی مصدق السلطنه، بهمن اسماعیلی

5. مجموعه‌ای از مکتوبات و سخنرانی‌های آیت الله کاشانی، محمد دهنوی، ج1، چاپ پخش 1363

6. مصدق و نطق‌های تاریخی او، حسین مکی، نشر جاوید، 1358

7. کتاب سیاه، حسین مکی، نشر ناشر، 1362



منبع: برهان


91/1/1
2:15 عصر

سلام بر بهار جانها و نشاط دلها/ پیام بهار برای منتظران

بدست عبدالله در دسته سلام بر بهار جان‌ها و نشاط دل‌ها/ پیام بهار برای منتظران

حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ کاظم صدیقی امام جمعه موقت تهران و استاد اخلاق به‌مناسبت فرا رسیدن ایام نوروز و تجدید بهار، در نوشته‌ای بهار حقیقی عالم و عید واقعی بشریت را که وجود مقدس مولای‌مان امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است، یادآوری و از ایشان استمداد کرد.

رجانیوز، متن این نوشته خواندنی را منتشر می‌کند:

یکی از سنت‌هایی که خداوند در قرآن بیان فرموده، این است «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(1)، بدانید خداوند زمین را پس از مرگش احیا می‌کند، زمین مرده را زنده می‌کند، طبیعت افسرده را شاداب می‌کند و جهان یخ زده را شکوفا می‌کند. 

این سنت الهی است که همه ساله می‌بینیم، زمستان گذرا است، شب زائل می‌شود، پایان شب سیه سفید می‌شود، فضای عالم نور می‌گیرد، بشر در نور با امید به سوی زندگی حرکت می‌کند. 
 
با پایان زمستان برای عالم طبیعت برنامه زندگی آغاز می‌شود، جنب و جوش راه می‌افتد، همه موجودات به تکاپو می‌افتند، موقع وصال می‌رسد، بلبل‌های هجران کشیده، گل می‌بینند و وصال معشوق خود را می‌یابند. یأس‌ها، فسردگی‌ها و انجمادها جای خود را به نشاط، طراوت، امید، پویایی و بالندگی می‌دهد.
 
یک هماهنگی، یک انسجام، یک حرکت عمومی، یک تحول و انقلاب جدیدی در عالم پیش می‌آید که نام آن را بهاران می‌گذاریم.
 
خداوند متعال خدای امید است و امید را ازآثار و لوازم ایمان می‌شمارد و یأس و ناامیدی را کفرمعرفی می‌کند. «یَا بَنِیَّ اذْهَبُواْ فَتَحَسَّسُواْ مِن یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلاَ تَیْأَسُواْ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لاَ یَیْأَسُ مِن رَّوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ»(2) این آیه شریفه حکایت گفتار یعقوب هجران کشیده است، پدری سراب دیده است، به فرزندان خود خطاب می‌کند که ننشینید وقت نشستن گذشت از خود بیرون بیایید، در اطراف عالم بگردید، یوسف‌تان را تحسس کنید، یوسف شما حضوردارد، وجود دارد. بگردید به او می‌رسید، راه بروید تا به مقصد برسید. امیدوار، منتظر حرکت می‌کند، آمادگی نشان می‌دهد که اگر حرکت وآمادگی بود اگر عطش بود آب وجود دارد.
 
فرزندان من از یوسف من تحسس کنید، با چشم سرتان حسش کنید، وجود دارد.
 
این حکایت برای ما منتظران درس است. ای همه گرفتاران، ای ستمدیدگان، ای هجران کشیدگان، ای به خاک سیاه نشستگان و ای حق باختگان، همه شما به پا خیزید و در مسیر وصال حرکت کنید. یوسف‌تان را تحسس کنید، شما هم گمشده‌ای دارید، شما هم یوسفی دارید که خود باعث شدید در چاه غیبت قرار گیرد. حرکت جمعی کنید و به او برسید که اگر رسیدید آن گاه بهاران زندگی بشراست.
 
«السلام علیک یا رَبِیعِ الْأَنَامِ» سلام بر تو ای آقا، ای مولا، ای سید، ای بهاران مردمان. می‌بینی که در دنیا چهره‌های افسرده به سوی تو حرکت کردند. ایران آغاز این بهار را تجربه کرد اما هنوز هم منتظر است و در راه و از پای نمی‌نشیند.
 
«السلام علیک یا نَضْرَة الْأَیَّامِ» سلام بر تو ای بهاران، سلام برتو ای طراوت عالم، ای نشاط دل‌ها، ای حیات، ای زندگی، ای چشمه جوشان، ای آقا.
 
ربیع به معنی بهار و انام به معنی مردم است، ربیع الانام به معنی بهاران مردمان است. بهار جامعه بشری با ظهور امام زمان (عج) است.
 
«و نضرة الایام» نضره به معنای طراوت و شادابی است. روزگار یخ زده و زمستان دیده، با طلوع جمال عدالت و مهربانی امام عصر ارواحنا فداه شاداب می‌شود. 
 
سلام برتو ای کسی که روزگار با تو شاداب می‌شود و جامعه بشری با وجود تو بهار را تجربه می‌کند و به آرزوی خود که امید آن را داشت می‌رسد.
 
به امید آن روز «اللهم عجل له الفرج و سهل له المخرج و جعلنا من انصاره و اعوانه و المنتظرین لاوامره» قرآن کریم امام زمان (عج) را نور زمین معرفی می‌کند: «وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا» (3)، همان گونه که خورشید عالم را روشن می‌کند و اشخاصی در پرتو خورشید راه می‌روند اما یادشان نیست یک مرتبه با پیش آمدن اتفاقی شوکه می‌شوند و نگاه می‌کنند می‌بینند آفتاب بالای سرشان است. 
 
وجود مبارک امام عصرارواحنا فداه دست خدا بر بالای سر همه ما است. او را «کهف الحصین و غیاث المضطر المستکین» می‌دانیم. او دژ هرکسی است که احساس خطر می‌کند و پناه هر کسی است که احساس بی پناهی می‌کند. 
 
ما در تمام فشارها و گرفتاری‌ها که دشمن به ما چنگ و دندان نشان می‌دهد یک تنبه کوچک که پیدا کنیم می‌بینیم که تنها نیستیم. اگر عالم را توفان بگیرد، خداوند کشتی نجاتی برای ما قرار داده که به آن متمسک می‌شویم و از این امواج سهمگین به سرعت به سوی ساحل نجات می‌رویم این مهم را مقام معظم رهبری که نایب امام زمان (عج) است با همه وجود می‌یابد که ما امام زمانی داریم که دست خدا است، قدرت الله است، «اذن الله الواعیه و عین الله الناظره» گوش و چشم بینای خداوند است. لذا هرجا ما صدایش بزنیم امام زمان (عج) پیش ما است و فوری جواب می‌دهد. 
 
کسی که در رأس عدالتخواهان و تشنگان وصال یعنی مردم عاشق ایران قرار گرفته و عشقش تیزتر و به حضرت نزدیکتر است، دراین توفان‌های سهمگین می‌داند که راه نجات استقرار در آن کشتی است لذا دست به دامن او می‌زند و به عالم هم اعلام می‌کند که ما بی پناه نیستیم و صدا می‌زنند و جواب می‌گیرند. 
 
مردم به تأسی از چنین رهبر نورانی همیشه می‌گویند: «یا صاحب الزمان الغوث و الامان»

91/1/1
2:14 عصر

پیروزی معارضین بحرینی در ژنو: جلاد بحرینی در شورای حقوق بشر!

بدست عبدالله در دسته پیروزی معارضین بحرینی در ژنو: جلاد بحرینی در شورای حقوق بشر!

پیروزی معارضین بحرینی در ژنو: جلاد بحرینی در شورای حقوق بشر!

در حاشیه برگزاری 19 دوره شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو هیئتی از طرف دولت بحرین شامل سمیره رجب عضو مجلس شورا و انور عبدالرحمن سردبیر روزنامه اخبار الخلیج نیز حاضر شدند تا از دولت بحرین دفاع کنند.

به گزارش رجانیوز به نقل از سایت مرآة البحرین، در کنار این دو عامل رژیم آل خلیفه که در طول یک سال گذشته بارها تلاش کرده‌اند علیه انقلبیون بحرین در رسانه‌ها و مجامع دروغ‌پردازی کنند، سرگرد عیسی سلطان السلیطی نیز حضور داشت و ساکت و آرام به ارزیابی و شناخت معارضین بحرینی حاضر در جلسه می پرداخت.

با این حال، در خلال جلسه، یکی از انقلابیون حاضر در نشست، السلیطی را شناسایی و به عبدالحمید دشتی دبیرکل کنفرانس کمک به مردم بحرین معرفی کرد و یادآور شد که وی یکی از جلادان درجه یک رژیم بحرین به‌شمار می‌رود و قبلا خود وی را شکنجه کرده و رهبران سیاسی بحرین را نیز در زندان شکنجه و آنها را به دادگاه برده است.

دشتی دبیرکل کنفرانس کمک به مردم بحرین نیز در این لحظه فرصت را مغتنم شمرد و در نوشته‌ی کوتاهی، السلیطی را به سعید شهابی رهبر جنبش احرار بحرین که در حال سخنرانی بود، معرفی کرد.

شهابی هم با دریافت این خبر در مقابل همه حاضران، السلیطی را که از ابتدای جلسه کاملاً ساکت بود، افشا کرد و گفت: «ما در حالی مساله حقوق بشر در بحرین را مورد بحث قرار می دهیم که هم اکنون در بین ما یکی از شکنجه گران بزرگ وجود دارد که خود جای تعجب دارد». وی با انگشت اشاره‌اش، سرگرد سلیطی را نشان داد و در حالی که شکنجه‌گر رژیم آل خلیفه به‌شدت غافل‌گیر شده بود، شهابی افزود: «حضور چنین افرادی در این نشست، بی توجهی و اهانت به سازمان ملل به‌شمار می رود، چنین افرادی نباید در این نشست‌ها حضور داشته باشند، چراکه جای واقعی این افراد در جایگاه متهمان است».

سخنان شهابی سلیطی و تیم اعزامی از رژیم بحرین را آشفته کرد، به طوری که انور عبدالرحمن  سردبیر روزنامه اخبار الخلیج وابسته به آل خلیفه سعی کرد از سنگینی این شوک که فضای نشست را فرا گرفته بود، بکاهد. وی گفت: «حتی اگر وی جلاد باشد، اینجا در محل سازمان ملل تو را شلاق نخواهد زد!». وقاحت هیئت بحرینی از حد معمول گذشته بود که تریبون در اختیار دشتی وکیل معروف و دبیرکل کنفرانس کمک به مردم بحرین قرار گرفت و او نیز مانند سعید شهابی، سلیطی را مخاطب قرار داد و گفت: «اگر به حقوق بشر اعتقاد داری، بلند شو و به همه اعلام کن؟!». وقتی که وی پاسخی نداد، دشتی افزود: «این کسی که در برابر شما نشسته، متهم به جنایات ضد بشری است».

در این لحظه، هیئت دولت بحرین چاره ای نداشت جز اینکه با عقب نشینی و با حالت سرشکسته سالن را ترک کند.  در حالیکه انور عبد الرحمن با خود سخن می گفت، بی توجه به سخنان دشتی با اعضای هیئت گفت‌وگو می کرد. اما قبل از اینکه هیئت اعزامی رژیم بحرین به‌طور کامل از سالن خارج شود، دشتی به اعضای این هیئت گفت: «تمام شد، شما آخرین پیام خود را دادید و ماموریت خود را انجام دادید، اکنون وقت گرفتن دستمزد نقدی شماست. مطمئن باشید که جلاد سلیطی پس از اطمینان از حضور شما در این جلسه، دستمزد شما را از خون ملت بحرین پرداخت خواهد کرد». هیئت دولت بحرین بدون اظهارنظر از سالن خارج شدند.


91/1/1
2:13 عصر

عیدتان مبارک

بدست عبدالله در دسته عیدتان مبارک

عیدتان مبارک

عید بر همه عزیزان مبارک


<      1   2   3   4   5