مرجع کد و ابزار وب

ابزار ساخت کد پاپ آپ نیو تب

عبدالله - ان شـــــــــــــــــــــــــــــاء الله

91/7/9
2:17 صبح

شهید زیبای لشکر 25 کربلا چه کسی بود

بدست عبدالله در دسته شهید زیبای لشکر 25 کربلا چه کسی بود

مادرش او را نذر امام رضا کرده بود
شهید زیبای لشکر 25 کربلا چه کسی بود + عکس

 برادر شهید نیکجو می‌گوید: دفعه آخری که احمد را دیدم گفت «من خواسته‌ای از خدا داشتم و فکر می‌کنم مستجاب شده. اگه شهید شدم منو با لباس بسیجی دفن کنید».

به گزارش فارس، شهید «احمد نیکجو» رزمنده‌ خوش سیمای لشکر ویژه 25 کربلا بود که در بیست و سوم دی 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. او رساله امام را حفظ بود و برای بچه‌ها تو سیدمحله قائمشهر کلاس احکام می‌گذاشت به طوری که بچه‌ها تا وقتی او را می‌دیدند، می‌گفتند: آیت‌الله احمد نیکجو آمد.

چرا شهید نمی‌شوم

پدر شهید می‌گوید: شب شهادت احمد، خواب دیدم در کربلا هستم، جمع زیادی را دیدم که کلاهخود بر سرشان هست و شال سبزی را هم به کمر بسته‌اند و همگی به من می‌گویند: احمد شهید شده!

احمد در عملیات ثامن الأئمه (شکست حصرآبادان) به همراه شهید بزرگوار محمدحسین باقرزاده شرکت کرده بود، در حین عملیات ترکشی به شکم احمد اصابت می‌کند و روده بزرگش پاره می‌شود. تا 6 ماه برای معالجه و درمان بستری بود. در طول این مدت همیشه می‌گفت: خدایا! چرا من دارم خوب می‌شوم؟ چرا من شهید نمی‌شوم؟

اگر شهید شدم با لباس بسیجی دفنم کنید

محمود نیکجو (برادر شهید) می‌گوید: به عنوان سرباز در کردستان خدمت می‌کردم. روزی احمد پیشم آمد. آخرین باری بود که می‌دیدمش. حال و هوای دیگری داشت. وقتی می‌خواست به جنوب برگردد تا ترمینال بدرقه‌اش کردم، در حال رفتن به من گفت: داداش! مراقب زن و بچه‌ام باش.

- این چه حرفیه؟ ان‌شاءالله زودتر بر می‌گردی.

- من خواسته‌ای از خدا داشتم و فکر می‌کنم مستجاب شده. اگه شهید شدم منو با لباس بسیجی دفنم کنید.

احمد نذر امام هشتم بود

خواهر شهید نیز روایت کرد: احمد نذر امام هشتم، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بود. مادرم چهار پسر بدنیا آورد ولی هیچ کدام زنده نماندند تا اینکه دست به دامن امام هشتم شد و امام رضا(ع)، احمد را به ما هدیه کرد. این بار احمد ماندنی شد؛ احمد به قدری زیبا بود که مثال زدنی نبود، موهای طلایی داشت، واقعاً زیبا بود، مادرم می‌ترسید بچه را بیرون بیاورد تا از چشم زخم در امان باشد. تا 7 سال مادرم به احترام امام رضا(ع) لباس مشکی به تن احمد می‌کرد و وقتی احمد را به سلمانی برای اصلاح می‌برد، موهای زیبا و طلایی سرش را جمع می‌کرد. بعد از این هفت سال، موهایی را که جمع کرده بود، وزن کرد و مساوی با وزن موها، پول، وزن کرد و به مشهد برد و به پاس تشکر، به درون ضریح حضرت رضا انداخت.

من خواهر بزرگتر احمد بودم، خیلی به او علاقه داشتم و به من نزدیک بود. اگر روزی نمی‌دیدمش، دیوانه می‌شدم. شب آخری که داشت به جبهه می‌رفت، گفت: آبجی! من دارم می‌رم. با او روبوسی کردم و گفتم:

احمدجان! خدا تازه 2ماهه که بهت بچه داده، کجا می‌خواهی بروی؟! بچه پدر می‌خواد؛ بچه خیلی عزیزه؛ تو چطور می‌خوای از این بچه دل بکنی؟! صبر کن محمدرضا بزرگتر بشه، بعد برو جبهه.

- نه! اگه رضا بزرگتر بشه، به من پایبند می‌شه و دیگه من تمی‌توانم رضا را ول کنم. الآن که رضا منو نمی‌شناسه، باید برم.

خواهر کوچکترم هم نشست جلوی احمد و شروع کرد به شانه کردن محاسن طلایی و زیبای احمد و هِی به احمد می‌گفت: داداش! تو رو خدا نرو!

 

انتظار نداشته باش در کنارت بمانم

همسر شهید می‌گوید: پدرم شهید شده بود، احمد آمد به خواستگاری من. شب خواستگاری به من گفت هدف من از ادواج اینست تا نصف دینم را کامل کنم، برای همین می‌خواهم ازدواج کنم وگرنه به عنوان یک همسر نباید چنین انتظاری داشته باشی که در کنار شما بمانم.

بعدالتحریر

بگذار ماه تا وسط آسمان بیاید

احمد برای به دنیا آمدن محمدرضا، مرخصی آمده بود، وقتی محمدرضا دوماهه شد تصمیم گرفت دوباره به جبهه برود. ساعت 12 شب بود، وضو گرفت و نماز خواند، کمی با محمدرضای دوماهه‌اش بازی کرد و او را نوازش کرد. به همسرش گفت: من دارم می‌رم و دیگه بر نمی‌گردم، این دفعه دیگه شهید می‌شم، جان تو و جان محمدرضای دوماهه‌ام.

رفت ولی این آخرین دیدار با خانواده‌اش نبود؛ بعد از نیم ساعت برگشت، دل کندن از این دو ماهه مانند خودش زیبا، سخت بود برایش؛ به همسرش گفت: می‌مانم تا ماه به وسط آسمان بیاید، بعد می‌روم.http://www.rajanews.com/detail.asp?id=139008


91/7/9
2:5 صبح

بازگشت شجریان از آغوش مجری «من و تو» به آغوش «مام میهن

بدست عبدالله در دسته بازگشت شجریان از آغوش مجری «من و تو» به آغوش «مام میهن

بازگشت شجریان از آغوش مجری «من و تو» به آغوش «مام میهن»/ آیا خانه موسیقی پا جای پای خانه سینما می‌گذارد؟

گروه فرهنگی: «کار، کار انگلیسی‌هاست.» این جمله معروف ر ا حالا می‌توان بغیر از مرور ماجراهای تاریخی، برای تحلیل برخی از اتفاقات جاری کشور هم بکار برد؛ مخصوصا که می بینی شبکه بی.بی.سی فارسی پشت خیلی از این اتفاقات مثل اسپند روی آتش بالا و پایین می پرد. بازگشت محمدرضا شجریان به تهران هم یکی از این اتفاقات است.

شجریان یکی از هنرمندانی بود که در ماجرای فتنه 88 در آتش فتنه می‌دمید و اظهارات ضد ایرانی او با استقبال شبکه های معاند روبرو می‌شد. او با خروج از ایران وقیحانه‌ترین توهین‌ها را به جمهوری اسلامی روا داشت و حتی پا را فراتر از مسائل سیاسی گذاشته و به دین اسلام نیز جسارت کرد:

«اینها هرگز با هنر کنار نمی‌آیند، هرگز و هرگز!!! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدن، باز هم نخواهند آمد...»

او در مدتی که خارج از ایران بسر می‌برد یکی از سوژه‌های مورد علاقه رسانه‌هایی مانند بی.بی.سی و وی.او.ای بود تا جایی که صادق صبا، مدیر نشان دار بی.بی.سی فارسی به شخصه یک هفته را با او در قونیه چرخید تا مستندی یک ساعته درباره وی بسازد. البته پیوند این خواننده با این مدیر مورد علاقه بهایی‌ها برکاتی هم داشت از جمله آنکه این شبکه معاند با اسلام اقدام به پخش آواز «ربنای» شجریان کند!


شجریان در این مدت اقدامات خلاف عرفی نیز انجام داد که جدای از ضد اخلاقی و ضد دینی بودن آنها حتی مغایر با شان یک هنرمند، با سابقه هنری او بود. عکس یادگاری انداختن با گوگوش و مجریان مبتذل شبکه‌هایی چون من و تو و یا حضور در محافلی آن چنانی یکی از این اقدامات بود که البته در کنار همه موارد بالا همواره با چاشنی ضدیت با جمهوری اسلامی همراه بود و آب به آسیاب ضد انقلاب می‌ریخت.

شجریان و تیم کنسرتش در کنار گوگوش

شجریان در آغوش سبا خویی مجری شبکه مبتذل "من و تو"

حال این خواننده هفتاد و سه ساله که در سه سال گذشته از هیچ اقدامی مانند مصاحبه، آواز خوانی، سخنرانی و... برای فتنه انگیزی و روشن نگه داشتن آتش فتنه دریغ نکرده، تلاش کرده تا بی سرو صدا به ایران بازگردد. بازگشتی همراه با جملاتی احساسی مانند «وطنم عشق من است» و «مردمان کشورم همه امید من هستند».

کارنامه اعتقادی و سیاسی این هنرمند سابقا ملی نیاز به مروری بیش از این ندارد، اما بازگشت پر حرف و حدیث او به کشور نیازمند دقت و تامل است.

جدای از صحنه گردانی شبکه سلطنتی انگلستان در مدت خارج نشینی شجریان که با توجه به سابقه این شبکه می تواند مهمترین دلیل برای داشتن نگاهی متفاوت به این بازگشت باشد، سخنان مدیرعامل خانه کم فروغ موسیقی نیز باید مورد توجه قرار گیرد.

حمیدرضا نوربخش در جلسه‌ای که برای تشریح برنامه‌های سیزدهمین جشن خانه موسیقی برگزار شده بود، در پاسخ به سوال خبرنگاری درباره اینکه آیا جشن امسال از محمدرضا شجریان تقدیر می‌کند یا خیر؟ پاسخ داد: «شجریان رئیس شورای عالی خانه موسیقی است و هم اکنون او به ایران بازگشته است و به زودی جلسه‌ای را با حضورش برگزار خواهیم کرد. اما باید ببینیم تا چه تصمیمی در این زمینه گرفته می‌شود.»

بازگشت شجریان در ماه‌هایی که منتهی به انتخابات ریاست جمهوری است و در آستانه جشنی موسیقیایی که قرار است در اواخر مهرماه برگزار شود مسئله ساده ای نیست که به راحتی بتوان از کنارش گذشت. به نظر می رسد خانه نیمه تعطیل موسیقی که مدعی است محمدرضا شجریان ریاست شورای عالی آن را بر عهده دارد و در این سه سال و علی رغم مواضعش همچنان در این سمت باقی بوده است خیز بلندی را برای یک فتنه انگیزی جدید در عرصه فرهنگ برداشته است؛ ظرفیتی که با بسته شدن خانه سینما حال می‌تواند به این یکی خانه منتقل شود.

و در این میان تاسف برانگیز آن است که این دست مراکز که همواره ژست غیر دولتی بودن می‌گیرند با ارتزاق از پول بیت المال زنده‌اند و در همان زمانی که دارند در جهت منافع دشمنان نظام حرکت می‌کنند، همزمان از تخصیص نیافتن بودجه‌های دولتی یا کم بودن آنها فریاد گلایه سر می‌دهند! مانند همین مدیر عامل خانه موسیقی که در همان جلسه‌ای که از شجریان، بعنوان ریاست عالی شواری موسیقی نام می‌برد و از جلسه با او خبر می‌دهد، در همان زمان هم چنان که می‌نالد از حمایت شهرداری تهران هم خبر می دهد که: «بودجه از سوی شهرداری تعیین شده است و توسط معاونت فرهنگی اجتماعی در اختیار ما قرار داده شده است. قرار بر این بوده است که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز بودجه‌ای برای ما تعیین کند اما این اتفاق هنوز رخ نداده است.»

نگاهی به فعالیت‌های رسانه‌ای برخی نشریات اصلاح طلب هم می‌تواند موید وجود برنامه‌ریزی‌هایی جهت سوء استفاده از این بازگشت باشد، چنانکه یک روزنامه تازه تاسیس پیشنهاد داده بود تا روز تولد شجریان بعنوان روز ملی آواز  نامگذاری شود. این در حالی است که روزنامه اعتماد نیز تلاش کرده است تا از یک کمپین برای باقی ماندن شجریان در ایران خبر دهد. البته در این میان هم نباید از فعالیت‌های مشکوک برخی رسانه‌ها مانند سایت روزنامه ایران که با شعف و ذوق زدگی فراوان رپرتاژی پر و پیمان برای بازگشت شجریان رفته است ساده گذشت.

یک نمونه از عکس‌های رپرتاژی که سایت روزنامه ایران در استقبال از بازگشت شجریان منتشر کرده است

به هر حال حضور دوباره محمدرضا شجریان در ایران و تلاش برای احیا خانه نیمه تعطیل موسیقی،  باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد تا اینبار هم مراکزی که مستقیم و غیر مستقیم از جیب بیت المال هزینه می کنند، به محفلی برای ضربه زدن به نظام و تهیه خوراک تبلیغاتی برای دشمنان مردم تبدیل نشوند.


91/7/9
1:38 صبح

دریاقلی جان، ببخش که کمی دیر شد

بدست عبدالله در دسته

آنهایی که روزهای آغازین جنگ ایران را تحلیل می‌کنند همه اعتراف می‌کنند که اگر دریاقلی جانش را پای رکاب زدن مداوم از بهمنشیر تا آبادان نگذاشته بود، آن لشگر عراقی شاید تا شیراز هم می‌رسید / حالا باید بگوییم دریاقلی جان، ببخش که کمی دیر شد و 32 سال بعد از آن که جانت را گذاشتی پای رکاب یادمان افتاد تو را اسطوره فداکاری بکنیم، اما خب، می‌شود بیایی برای ما جای پطروس فداکار را پر کنی!
شهید دریاقلی سورانی

خوزنیوز/ محمود تیلا:
روز 21 شهریورماه لابه‌لای خبرهای خبرگزاری فارس به خبری درباره حذف درس پطروس فداکار و جایگزینی آن با درسی به نام «دریاقلی» برخوردم. برایم جالب بود ببینم جای آن درسی که برای ما پر از خاطره بود را چه چیزی پر خواهد کرد...

به گزارش خوزنیوز، داستان «دریاقلی سورانی» پس از سال‌ها تاخیر از سال جدید تحصیلی وارد کتاب‌های درسی پایه ششم ابتدایی شد. داستانی که پایه ششمی‌ها در درس چهارده خود آن را خواهند خواند. شخصیتی که اگر چه در دهه 60 و بحبوحه جنگ افراد کمی از فداکاری وی اطلاع پیدا کردند اما با گذر زمان داستان فداکاری او زبان به زبان چرخید و به یکی از اسطوره‌های دفاع مقدس تبدیل شد.

وی  جایگزین شخصیت‌های خیالی چون پطروس هلندی شد که سالها در کتاب‌ها وجود داشت اما از خلاف آمد عادت و به گفته حبیب احمدزاده یکی از نویسندگان دفاع مقدس: «هنوز در کشور هلند هم کسی پطروس را نمی‌شناسد، ولی همه ما او را می‌شناسیم؛ راستی چرا هیچ‌وقت از خودمان نپرسیدیم چرا پطروس فداکار جای انگشتش یک چوب در سوراخ سد نگذاشت؟»

دریاقلی جوانی از اهالی آبادان و شغل او اوراق ‌فروشی بود و در گوشه‌ای از «کوی ذوالفقاری» آبادان و در گورستانی از اتومبیل‌های فرسوده زندگی می‌کرد.

در ماه‌های آغاز جنگ، آبادان در محاصره نیروهای دشمن بود. انگار تقدیر این بود که درست در آن زمان که لشگری از تانک‌ها و سربازان عراقی غافلگیرانه از رودخانه بهمن‌شیر گذشته و وارد آبادان شده بود، تنها دریاقلی متوجه حضور آنان شود و در آن شب پاییزی آبان ماه 1359 روی زین دوچرخه قراضه‌اش بنشیند و تا نفس دارد رکاب بزند؛ از میان چشمی دوربین‌های دیده‌بانان عراقی و قناسه به دست‌های ارتش عراق که تیرشان به خطا نمی‌رفت بگذرد و باز رکاب بزند تا این خبر را به مدافعان شهر برساند.

رسیدن دریاقلی همان و بنا شدن سد محکم نیروهای ایرانی برابر لشگر عراق همان؛ سدی از مقاومت که باعث شد دشمن به آن سوی بهمنشیر رانده شود.

آنهایی که روزهای آغازین جنگ ایران را تحلیل می‌کنند همه اعتراف می‌کنند که اگر دریاقلی جانش را پای رکاب زدن مداوم از بهمنشیر تا آبادان نگذاشته بود، آن لشگر عراقی شاید تا شیراز هم می‌رسید. می‌دانند که اگر او نبود آبادان با تلفاتی سنگین سقوط می‌کرد و باز پس گرفتنش نیازمند نبردهایی خونین‌تر و پرهزینه‌تر از فتح خرمشهر بود.

حالا باید بگوییم دریاقلی جان، ببخش که کمی دیر شد و 32 سال بعد از آن که جانت را گذاشتی پای رکاب یادمان افتاد تو را اسطوره فداکاری بکنیم، اما خب، می‌شود بیایی برای ما جای پطروس فداکار را پر کنی!

تا به حال داستان‌های زیادی در مورد این رویداد مهم تاریخی نوشته شده و چندین مستند و یک فیلم سینمایی هم از آن ساخته شده است. اما هنوز به رغم این تلاش‌ها این داستان وارد کتاب‌های درسی نشده بود.

محمدرضا ترکی محقق و استاد دانشگاه تهران که نوشته وی در مورد دریاقلی در متن کتاب درسی درج شده در مورد تاخیر در ورود این داستان به کتاب‌های درسی می‌گوید: "این شخصیت نقش بسیار جدی و مهمی در جنگ داشته ولی متاسفانه گمنام مانده است. متاسفانه از این مشکلات در کشور ما بسیار هستند و خیلی از مسائلی که اولویت دارند خیلی از وقت‌ها مغفول می‌مانند. متاسفانه این شهید تا چند سال پیش حتی یک قبر درست و حسابی هم نداشت. اینکه ما در کتاب‌های درسی خود در مورد این شهید چیزی بنویسیم کمترین کاری بوده که می‌توانستیم انجام بدهیم. من از چند سال پیش، پیشنهاد این کار را به وزیر فرهنگ و ارشاد دادم و حتی نامه‌ نگاری‌هایی را نیز انجام دادم اما از آنجا که داستان‌هایی که تاکنون در مورد وی نوشته شده بودند برای کتاب‌های درسی مناسب نبود، از این رو متن جدیدی را نوشتم..."

گاف تصویری درس «دریاقلی» در کتاب ششم ابتدایی!

گاف تصویری درس «دریاقلی» در کتاب ششم ابتدایی!


بهرحال جدا از این کار زیبا و ارزشمند وزارت آموزش و پرورش، متاسفانه گاف بزرگی در طراحی این داستان در متن کتاب درسی رخ داده که در نوع خود جالب توجه است! طراح محترم گویا فراموش کرده و یا کاملاً بی اطلاع بوده که جزیره آبادان فاقد هر نوع کوه و ارتفاعات قابل ذکری است و دریاقلی را در میان کوهها به تصویر کشیده که در حال رکاب زدن است و تانک های دشمن در ذوالفقاری را نیز در میان کوههای بلند نشان داده در حالی که ذوالفقاری "کوی" است به معنای محله و برزن و نه "کوه" ! و پوشش کنار رودخانه بهمنشیر نیز نخلستان است...

البته اینگونه گاف ها بی سابقه نیست و سال گذشته نیز وزارت آموزش و پرورش کتاب درسی «جغرافیای استان‌ها» را چاپ کرده که در آن زندگینامه «ایرج افشار سیستانی» پژوهشگر که هنوز در قید حیات است آمده، اما در این کتاب اعلام شده که وی در سال 1389، فوت کرده است!



شعری از محمدرضا ترکی که درباره دریاقلی سورانی سروده است :دریاقلی! رکاب بزن، یا علی بگو
چشم انتظار همت تو دین و میهن است

ای مرد اهل درد، بنازم به غیرتت
این خانه‌ها هنوز پر از کودک و زن است

فردا ـ اگر درنگ کنی ـ کوچه‌های شهر
میدان جنگ تن به تن و تانک با تن است

از راه اگر بمانی و روشن شود هوا
تکلیف شهر خاطره‌های تو  روشن است!

دریاقلی! رکاب بزن گرچه سهم تو
از این دیار، ترکش و یک مشت آهن است

هی مرد ِ مرد از نفس افتاده‌ای مگر؟!
همپای مرگ، کار تو امشب دویدن است

چون موجها به دامن ساحل نمی‌خزی
دریایی و طریقت  دریا تپیدن استhttp://www.khouznews.ir/fa/news/21889/%D8%AF%D8%B1%D9%8A%D8%A7%D9%82%D9%84%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%83%D9%87-%D9%83%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D9%8A%D8%B1-%D8%B4%D8%AF


91/7/6
8:5 صبح

شباهتهایی که «بچه هاشمی رفسنجانی» با «بچههای مردم» دارد

بدست عبدالله در دسته شباهتهایی که «بچه هاشمی رفسنجانی» با «بچه‌های مردم» دارد

اکبر هاشمی رفسنجانی در واکنش به دستگیری مهدی هاشمی گفته است که فرزندان او فرقی با بچه‌های مردم نداشته و باید بدون تبعیض با آنها برخورد شود، حال آنکه مرور سابقه فعالیتهای مهدی هاشمی چند پرده از این وجوه تشابه را برملا می‌کند.

به گزارش رجانیوز یکی از حاشیه‌های جالب بازداشت مهدی هاشمی که همه منتظر آن بودند (و البته هنوز هم هستند!) واکنش پدر او به این اتفاقا است. البته در همین چند روز نیمچه واکنش از قول محسن هاشمی منتشر شده است. آنجا که ئی از قول پدر می گوید: «ایشان می‌گویند، بچه‌های من مثل بچه‌های بقیه افراد هستند و فرقی بین بچه های من با بچه مردم نیست. نظر ایشان این است که نباید تبعیضی صورت بگیرد و باید بدون تبعیض با فرزندان ایشان برخورد شود.»

این ادعا که از سوی بزرگترین پسر هاشمی رفسنجانی منتشر شده است با نگاهی به سوابق مهدی هاشمی شدیدا تایید می‌گردد تا آنجا که بر همگان ثابت می‌شود که هیچ فرقی بین «بچه آقای هاشمی» با «بچه‌های مردم» وجود نداشته است.

شباهت اول: اخذ دکترا با کارشناسی ارشد معادل!

مدرک تحصیلی این آقازاده یکی از نشانه های برابری و فرق نداشتن او با بقیه مردم است! مهدی هاشمی در حالی در مکاتباتش، خود را دکتر مهدی هاشمی معرفی می‌کرده است که مدرک کارشناسی ارشدش "مدرک معادل" بوده و آن را پس از گذراندن یک دوره آموزشی بین دانشگاه صنعتی شریف و سازمان بهینه سازی مصرف سوخت کشور اخذ کرده است آنهم در شرایطی که خود رئیس سازمان بهینه سازی مصرف سوخت کشور یعنی یکی از طرفهای این قرارداد بوده است!

 

http://3.bp.blogspot.com/-i-Dg8lKPT6Y/Tf0SgIvmPPI/AAAAAAAACcw/UCB1ea9K6vg/s1600/1-%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C+%D9%87%D8%A7%D8%B4%D9%85%DB%8C.jpg

 

نکته قابل توجه اینکه وی پس از اخذ این مدرک کارشناسی ارشد معادل، مدرک دکتری خود را نیز از دانشگاه آزاد اخذ کرده است. در پرونده ای که به شماره 115920 و به شماره داوطلبی 100006 دانشگاه آزاد برای دوره دکترای او تشکیل شده وی با استفاده از سهمیه رزمندگان در آزمون شرکت کرده و علی رغم صراحت در مردود شدن از نظر علمی، برای پذیرش در رشته دکترای مهندسی انرژی دعوت به مصاحبه می شود! اما این همه شباهت‌های این آقازاده با بچه‌های مردم نیست.

شباهت دوم: 21 ماه و 22 روز کسر خدمت!

دریافت کارت پایان خدمت مهدی هاشمی نیز عجیب و یگانه است. با آن که آقای اکبر هاشمی رفسنجانی بارها از حضور مهدی هاشمی در جبهه ها و مجروحیت او سخن گفته، اما وی صرفاً از مورخ 14/05/1365 الی 14/07/1365 و نیز 10/08/1365 الی 18/11/1365 کلاً 5 ماه در جبهه حضور داشته است. با این حال برای مهدی هاشمی کارت پایان خدمتی صادر شده که در توضیحات صدور این کارت که عکس آن با لباس شخصی است! دوران خدمت نامبرده از تاریخ 04/10/1366 تا 12/12/1366 درج گردیده و آمده است: نامبرده 21 ماه و 22 روز گواهی کسر خدمت دارد!

شباهت سوم: کشتی تفریحی شخصی برای مدیرعامل 24 ساله

درحالی که بیکاری فارغ التحصیلان دانشگاهی یکی از دغدغه‌های خانواده‌ها است مهدی هاشمی مانند «بچه‌های مردم» توانسته است در سن 24 سالگی رییس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت مهندسی و یاخت تاسیسات دریایی ایران شود!

او در این زمان یعنی سال 72 در نامه‌ای به فرماندهی منطقه هوایی مهرآباد درخواست تحویل گرفتن شناوری را جهت ترخیص داشته است که متعلق به وی بوده و نامبرده نماینده خود را برای تحویل گرفتن این شناور مجلل معرفی می کند. مهدی هاشمی در نامه مذکور تاکید دارد که این شناور متعلق به شخص اوست.

مدیرعاملی و ریاست بر یک شرکت بزرگ ملی و داشتن یک کشتی مجلل تفریحی یکی دیگر از وجه تشابهات این آقازاده با «بچه‌های مردم» است! 

 



 

شباهت چهارم: پرداخت هزینه آرایشگاه و گوسفند نذری از بیت المال!

اما این آقازاده چنان وجوه تشابه خود و مردم عادی را زیاد می دانسته که اصولا فرقی بین جیب خود و مردم قائل نبوده است. برای مثال او در زمانی که رییس دفتر هیئت امنای دانشگاه آزاد بوده است چنین هزینه‌هایی را از حساب دانشگاه آزاد پرداخت کرده است:

«موبایل‌های شخصی خود و همسرش فرشته هاشمی، تلفن منزل،‌آرایشگر شخصی، معلم خصوصی همسر وی، گوسفند نذری عید قربان، ویزای خانوادگی دبی، قبض برق منزل، خرید از فروشگاه فرودگاه مهرآباد و حضور خانواده وی در کافی شاپ فرودگاه، بیمه نامه خودروی همسر مهدی هاشمی، هزینه‌های تمیز کردن شیشه‌های منزل مهدی هاشمی و...»

واقعا اگر کسی خودش را جزئی از مردم عادی نداند چطور میتواند چنین هزینه‌های شخصی را از جیب مردم پرداخت کند؟!

شباهت پنجم: مردم‌داری حضرت آقازاده!

اما همه می‌دانند که مردم ایران به مردم داری معروف هستند. طبیعتا مهدی هاشمی هم که با بچه مردم فرقی ندارد طبیعتا این خصلت را داراست. او در این راه و البته با عنایت به آنچه در بند قبل گفته شد، وقتی در پستی قرار می گرفته است اقدام به نان رسانی می نموده و به هیچ اهل تک خوری نبوده است. برای مثال او در زمان مسئولیت در دانشگاه آزاد اقدام به عقد قراردادهای صوری با چهره‌های سیاسی کرده است. مانند قرارداد مشاوره که با آقای محمد عطریانفر از تاریخ 13 آذر سال 87 تا 12 آذر سال 88 بسته شده و از این راه ماهیانه 800 هزار تومان به این فرد پرداخت می‌شده است.

شباهت ششم: سود روزانه 250 هزار دلاری با پسر صدام!

اما مردم ایران علاوه بر مردم داری، به دشمنی و عناد با دیکتار معدوم عراق که خون صدها هزار ایرانی را به گردن دارد نیز معروف هستند. مهدی هاشمی از این نظر نیز با مردم عادی شبیه است. او علاوه بر رفاقت با پسران دیکتاتور معدوم لیبی،‌معمر قذافی، با پسران صدام نیز ارتباط داشته است تا آنجا که یکی از روزنامه های خارجی سالها قبل گزارشی را منتشر کرد که براساس آن مهدی هاشمی و فرزندان دیکتاتور معدوم عراق، صدام به شراکت در تجارت می پرداختند. گفتنی است بعد از سالها هنوز مهدی هاشمی هیچ واکنشی نسبت به این گزارش نداشته است.

شباهت هفتم: دسترسی و نگهداری به اسناد به کلی سری!

اما یکی از وجوه تشابه مهدی هاشمی با مردم عادی فعالیت او در  زمان انتخابات سال 88 است که البته گفته‌های زیادی در این رابطه منتشر شده است. مانند دسترسی او به اسناد محرمانه، به کلی سری و فوق محرمانه از نهادهایی چون وزارت اطلاعات، ستاد کل نیروهای مسلح، قوه قضاییه و... که در  دفتر هیئت امنای دانشگاه آزاد نگهداری می شده است و با دستگیری براتعلی سرلک، رییس دفتر مهدی هاشمی، نکات زیادی پیرامون این اسناد افشا شده است.

یک روز پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم، مهدی هاشمی به سرلک دستور داده بود تا با خارج کردن این اسناد آنها را نابود کند که البته بخشی از آنها بازیابی شده است.

شباهت نهم، دهم، یازدهم و...: دقیقا مثل بچه مردم!

درباره وجوه این تشابه حالاحالاها می توان صحبت کرد که البته مراجعه به بخشی از اعترافات مجرمان انتخابات سال 88 میتواند  بخشی از این وجوه را تبیین کند. اما در پایان بد نیست با مرور بر برخی  سمت‌هایی که این آقازاده داشته است بخشی از این وجود باز شود:

1.    مدیرعامل شرکت بهینه سازی مصرف سوخت

2.    رییس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت ساخت تجهیزات دریایی

3.    عضو اصلی هیئت مدیره شرکت سنجش از دور

4.    مدیرعامل شرکت مهندسی و توسعه نفت

5.    سهامدار شرکتهای نورد فولاد خراسان و مجتمع فولاد خراسان

6.    عضو هیئت مدیره مجتمع کشتی سازی خلیج فارس

7.    و...

اینها تنها گوشه‌ای از تشابهات «بچه آقای هاشمی» با «بچه‌های مردم» بود. باقی‌اش مانند قضیه استات اویل، کرسنت، ارتباط با سفارت عربستان، اختلاس بیش از ده میلیاردی از سازمان بهینه سازی مصرف سوخت در سال 82 تا 84،  اختلاس 52 میلیونی از شرکت مهندسی ساخت تاسیسات دریایی به گزارش سازمان بازرسی، سایت جمهوریت و... بماند.

حکم ماموریت مهدی هاشمی به واحد آکسفورد دانشگاه آزاد با حق ماموریت ماهیانه 2530 پوند شباهت دیگر او به مردم عادی را نشان می دهد

دستخط مهدی هاشمی حاوی بخشی از برنامه‌های او درباره آشوب در انتخابات

88

rajanews.com


91/7/6
8:5 صبح

حمایت مسلماننماها از فیلم موهن/دولتهای حاشیه خلیج فارس/وهابیت سع

بدست عبدالله در دسته

 


مسلمان‌نمایانی که از فیلم موهن حمایت کردند

جام نیوز به نقل از مشرق:

جهان اسلام این روزها در التهاب جنایت بزرگی است که بار دیگر از سوی برخی معاندان دین رحمت و عطوفت و پیامبر عظیم‌الشأن آن انجام شده و اهانتی نفرت‌انگیز به ساحت مقدس پیامبر اسلام(ص) در شبکه‌های مختلف اینترنتی منتشر شده است. تیغ تیز آزادی بیان غربی که هرگز تاب انتقاد از عملکرد رژیم صهیونیستی و یا حتی مطرح‌کردن یک پرسش منطقی در باب هولوکاست را تاب ندارد، به‌راحتی بزرگترین نماد وحدت یک و نیم میلیارد مسلمان را مورد هتک حرمت قرار داده و اسلام و مسلمانان را در داغی بزرگ قرار داد.

 

این روزها در چهارگوشه جهان سخن از شور مردمی است که بیداری اسلامی خود را به خشم انقلابی‌شان پیونده زده‌اند تا با تمام توان به آمریکا بفهمانند که توهین بی‌سر و پاهای سیاسی در سایه امن استکبار بی‌پاسخ نخواهد ماند. این روزها علاوه بر کشورهای اسلامی، مردم آمریکا و اروپایی‌ها و حتی آسیایی‌های جنوب شرقی نیز تظاهرات ضد آمریکایی را می‌دهند، چرا که آنها به‌خوبی می‌دانند توهین به یک پیامبر الهی به معنای توهین به سلسله عظیم پیامبران است و کسانی که امروز پیامبر اسلام را هدف قرار داده‌اند، در سایه سکوت ملت‌ها به‌راحتی پیامبران ادیان دیگر را نیز در هجمه گستاخی خود قرار خواهند داد.

 

البته در این میان به‌ظاهرمسلمانانی نیز بودند که کفه وابستگی‌شان به آمریکا و ترس‌شان از چشم‌غُره اربابان غربی بر وزنه غیرت دینی‌شان در حمایت از  نمادهای اسلامی سنگینی کرد و نه‌تنها در برابر هتک حرمت آشکار به پیامبر سکوت کردند، بلکه به دستور اربابان خود سعی کردند این موج عظیم مردمی را نیز متوقف کنند.


دولت‌های حاشیه خلیج فارس
دولت‌های حاشیه خلیج فارس نیز که هر از چند گاهی قراردادهای نجومی‌شان برای خرید تسلیحات از آمریکا در رسانه‌های جهان می‌پیچد، سلاح های خود را به سوی ملت‌های‌شان نشانه رفتند تا مانع از هر اقدام آنها در اعتراض نسبت به اقدام شنیع کارگردان آمریکایی از تهیه این فیلم شوند، این رژیم‌ها با ایجاد فضای پلیسی در  کشور سعی کردند هم خواسته‌های آمریکا را در حفاظت از سفارت‌خانه‌هایش برآورده کنند وهم جلوی کشیده‌شدن این تظاهرات به اعتراضات علیه رژیم های مستبدشان را بگیرند.

"عبدالباری عطوان" سردبیر روزنامه "القدس‌العربی" هم در گفت‌وگو با شبکه تلویزیونی المیادین لبنان، با بیان اینکه بر خلاف مسلمانان همه‌جای دنیا هیچ تجمع و تحرکی در کشورهای صادرکننده نفت حاشیه خلیج فارس مقابل سفارتخانه‌های آمریکا انجام نشد، گفت: آیا پیامبر اسلام(ص)، پیامبر این دسته از شیوخ ثروتمند نیست؟ و تنها متعلق به فقرای مسلمین است؟ چرا رژیم‌های وهابی و شیوخ منطقه خلیج فارس، اجازه ابراز خشم به مسلمانان کشورشان نمی‌دهند؟ چرا از تجمع مقابل سفارت آمریکا در ریاض و ابوظبی و دوحه خبری نیست؟


وهابیت سعودی
کاخ‌نشینان وهابی و مفتیان مواجب‌بگیر آنها که رانندگی را برای زنان گناهی نابخشودنی می‌دانند و به آنها حتی اجازه ابراز نظر سیاسی در انتخابات و داشتن شناسنامه نیز نمی‌دهند و اینها را گناهی بزرگ و بر خلاف شریعت موهوم خود می‌دانند، این بار حکمت و درایت را در آن می‌بینند تا برای واکنش به این جنایت بزرگ کظم غیظ! کنند و تصمیمی با درایت و سیاست! در این راستا اتخاذ کنند. آنها که از کرسی متزلزل خود در بلاد حرمین واهمه داشتند؛ طبق معمول فقط به تبلیغ روش سیاسی خود نپرداختند، بلکه به قلع و قمع مشرب‌های دیگر پرداخته و هرگونه تلاش مسلمانان برای ابراز خشم انقلابی خود را حرام دانستند.

در این راستا شبکه "العربیه" چماق رسانه‌ای وهابیت سعودی نیز در طنزی تلخ مدعی شد که «فیلم توهین‌آمیز اصلاً وجود ندارد.»! العربیه بدون اشاره به محتوای شنیع این فیلم نوشت: مدت زمان تبلیغ این فیلم در شبکه‌های اجتماعی اینترنتی کمتر از 15 دقیقه است، در حالی‌که بازیگری آن ضعیف و در صحنه‌های آن از حقه‌های سینمایی ابتدایی استفاده شده است.


گروهک "ارتش آزاد سوریه"
جنگجویان ارتش آزاد که با فتوای شیوخ و مفتی‌های وهابی خود از تمام نقاط جهان برای جهاد مقدس! و رفع شر بشار اسد و نه برای دلارهای نفتی سعودی و قطری! به سوریه آمده‌اند و این روزها بانگ الله‌اکبرشان در هنگام بریدن سر مردم سوریه، فضای رسانه‌ای را آکنده است نیز در این میان ترجیح دادند به جای وارد شدن در این موضوع حساس به جهاد مقدس خود ادامه دهند! آنها که ابراز وجود در این عرصه را عاملی برای امکان قطع کمک‌های غرب برای خود می‌دانستند، خود را به ندانستن و نشنیدن زدند و به رغم ادعای دین‌مداری و شریعت‌محوری، نه‌تنها اظهار نظر و موضع‌گیری علیه این فیلم موهن نکردند بلکه علیه مسلمانانی که از انتشار آن به خشم آمده‌اند موضع گرفتند.

«عارف الحمود» معاون فرمانده ستاد کل ارتش آزاد سوریه در گفت‌وگویی با روزنامه "الشرق‌الاوسط" چاپ لندن، با انتقاد از مردم مصر و لیبی در حمله به سفارتخانه‌های آمریکا در این دو کشور و اشغال آنها گفت: "ما اقداماتی را که  منجر به زیر سؤال‌رفتن انقلاب‌های ملت‌ها و بهار عربی می‌شود، محکوم می‌کنیم!"

 

حکومت اسرائیلی‌مسلک قطر
در سایه این اتفاق زشت که البته برخی روسیاهان به‌ظاهرمسلمان را رسوا کرد، اسلام قشری‌نگری که "یوسف القرضاوی" رئیس اتحادیه علمایش پرچم موساد را با خود حمل می‌کند، نشان داد که دیگر پیروی ندارد و حتی سکوت رئیس اتحادیه مسلمانان نیز نتوانست مردم را در ابراز خشمی که در پیش گرفته‌اند، دچار تردید کند. بدتر از همه عکس یادگاری آقای قرضاوی با کارگردان فیلم موهن بود که نشان داد قطر به عنوان محل اقامت این شیخ مصری نیز به عنوان یک کشور اسلامی در تأمین مالی فیلم موهن به پیامبر اسلام نقش داشته است.

 

قرضاوی که هر هفته سر و کله‌اش در برنامه‌های استفتاهای دینی شبکه الجزیره پیدا می‌شود و مفتی قطر به شمار می‌آید، همچنین پس از وقوع تظاهرات در کشورهای مختلف علیه آمریکا و رژیم صهیونیستی، علیه تظاهرکنندگان موضع گرفت و گفت: تظاهرات خشمگینانه مقابل سفارتخانه‌ها کار درستی نیست بلکه باید با روش‌های متمدنانه درباره این مسأله موضع گرفت!


دولت سکولار ترکیه
احیاگر امپراتوری عثمانی در ترکیه که رؤیای پرچمداری جهان اسلام را در سر می پروراند نیز در این عرصه از دیگر هم‌کیشان خود عقب نماند. رجب طیب اردوغان، نخست‌وزیر ترکیه البته با لحنی زیرکانه و سیاستمدارانه سعی کرد ساخت این فیلم موهن را محکوم کند اما در ادامه خشم انقلابی مردم مردم را همسنگ و شریک توطئه‌ای دانست که ساخت این فیلم موهن را به دنبال داشته است! او که البته راهکار واقعی مورد نظرش برای ابراز خشم مسلمانان را ارائه نداد، تظاهرات ضدآمریکایی را که به نظر وی "خشونت" تلقی می‌شد، جزئی از فتنه فیلم موهن خواند تا هم موضع سستش در جهان اسلام، عریان نباشد و هم به سفارش خصوصی باراک اوباما برای ساکت‌کردن مسلمانان عمل کرده باشد.

بدین ترتیب اقدام منفور غرب و صهیونیسم جهانی در مورد هتک حرمت به پیامبر اعظم(ص) گرچه دل میلیون‌ها مسلمان را به درد آورد، اما به سنگ محکی تبدیل شد که کسانی که از اسلام به عنوان سپری برای کسب منافع خود استفاده می‌کنند، را رسوا کند.

http://www.jamnews.ir/Fa/Forms/Details/MediumNewsDetail.aspx?NewsId=114790


<   <<   31   32   33   34   35   >>   >