مرجع کد و ابزار وب

ابزار ساخت کد پاپ آپ نیو تب

عبدالله - ان شـــــــــــــــــــــــــــــاء الله

91/1/25
5:38 عصر

بزرگترین خیانت شاه از زبان خسرو معتضد

بدست عبدالله در دسته بزرگترین خیانت شاه از زبان خسرو معتضد

معتضدجدا شدن بحرین از خاک ایران را یکی از خیانت‌های بزرگ شاه برشمرد و یادآور شد: شاه ‌‌بدون مطالعه و به خاطر یک قول احمقانه که به سفیر و وزیر خارجه انگلیس داده بود، بحرین را از دست داد‌ و جالب است که جدا شدن بحرین در مجلس ایران تصویب نشد و به صورت یک اعلامیه دولت بود که هویدا آمد و اعلام کرد.

به گزارش مشرق، خسرو معتضد پژوهشگر تاریخ ایران در گفت‌و‌گو با فارس ‌به گستاخی مسئولان امارات نسبت به سفر رئیس‌جمهور به جزیره ابوموسی اشاره کرد و با "بی‌جا" و "بی‌مورد" خواندن ادعاهای اماراتی‌ها اظهار داشت: سفر ریاست جمهوری به هر قسمت از کشور که خاک "لاینفک" ایران است، چه ارتباطی به یک کشور خارجی دارد؟ لذا اماراتی‌ها پا را از حد خودشان فراتر گذاشته‌اند.

* ‌دلایل و قرائنی برای مالکیت ‌امارات ‌بر ‌ابوموسی وجود ندارد

وی با اشاره به عدم وجود ‌هیچ‌گونه دلایل و قرائن مبنی بر مالکیت ‌امارات عربی بر ‌جزیره ابوموسی، یادآور شد: در زمان مظفرالدین شاه پرچمی ‌توسط شیخک‌های عربی در ابوموسی ‌نصب شد که ‌مظفر‌الدین شاه دستور قطعی ‌صادر کرد و ‌گمرکی‌های ایران نیز آن پرچم را از جزیره ابوموسی برداشتند که البته این موضوع ‌یک استخوان لای زخمی بود که انگلستان در دورانی که ما نیروی دریایی نداشتیم و مشکلات زیادی هم داشتیم و کشور زیر سیطره انگلستان و روسیه بود، این استخوان لای زخم را ایجاد کرد.

* ابوموسی در هیچ زمان ارتباطی به کشوری غیر از ایران نداشته است

این پژوهشگر تاریخ ایران ادامه داد: در هیچ زمان ابوموسی ارتباطی به کشوری غیر از ایران نداشته و اصلاً ‌آن موقع کشوری به نام امارات وجود نداشته است،

معتضد تأسیس ‌‌پاسگاه ژاندارمری در ابوموسی در سال 1329 به دستور ‌رزم‌آرا را یادآور شد و گفت: ‌انگلستان در زمانی که جنگ جهانی دوم شروع شد و نیروی دریای ایران موقتاً از بین رفت، یک مقدار در آنجا قدرت گرفت و ‌اجازه داد که این شیوخ "رأس‌الخیمه" و "ابوظبی" و "دبی" به ابوموسی رفت و آمد کنند که ‌در آن زمان چون دولتی در امارات وجود نداشت، دولت ایران نیز چندان مخالفتی با آنها نداشت.

"مثلاً در دوران قاجاریه بندرلنگه را به یکی از شیوخ جنوب خلیج فارس به صورت مقاطعه می‌سپردند، حتی تا زمان امیر‌کبیر که بساط اینها را جمع کرد، بندر‌عباس در مقاطعه امیر عمان بود، در واقع اینها(شیوخ خلیج فارس) را رعیت ایران می‌دانستند و یک کشور نبودند بلکه شیخ‌نشین‌هایی بودند که دولت ایران به علت اُنسی که به آب و هوای جنوب ایران داشتند، اجازه می‌داد‌ که اینها حتی مقاطعه بگیرند، یعنی مثلاً حاکم عمان به دولت ایران یک پولی را پیشنهاد می‌کرد و می‌گفت من سالی 10 هزار تومان به دولت ایران می‌دهم، ‌شما هم اجازه دهید من اینجا را اداره کنم و مالیات آن را بگیرم، یعنی اینها دولت نبودند بلکه شیوخ‌ و امرایی بودند که اتفاقاً نادرشاه با نیروی دریایی خود آنها را به تصرف درآوده بود، بنابراین این آمدن اینها چندان برای ایرانی‌ها اهمیتی نداشت."

* دولت ایران به شیوخ حاشیه خلیج فارس به عنوان یک دولت نگاه نمی‌کرد

وی با بیان اینکه "یادم می‌آید در دوران کودکی ما می‌نوشتند که شیوخ آن سوی خلیج فارس یعنی شیوخ قطر، دبی ابوظبی، برای شکار "پازن" و "بزکوهی" به جزیره هرمز می‌آمدند و دولت حتی اجازه می‌داد که به بندرعباس هم بیایند، یادآور شد: ‌دولت ایران به این شیوخ به عنوان یک دولت نگاه نمی‌کرد بلکه آنها به عنوان یک همسایه‌های محلی بودند، چه‌آنکه اکراد عراق سال‌های سال گوسفندان خود را برای چرا به خاک ایران می‌آوردند، یا مثلاً عشایر ما در آذربایجان رمه خود را به خاک روسیه تزاری می‌بردند و آنها نیز همین کار را می‌کردند و یک سری از ترکیه برای علف‌چر‌ به ایران می‌آمدند لذا دولت ایران این موضوعات را آنچنان مهم نمی‌دانست اما چند باری که فضولی کردند و در آنجا (ابوموسی) پرچم نصب کردند، مظفرالدین شاه دستور داد که "به اینها بگویید فضولی نکنند" و بعد رفتند و پرچم آنها را برداشتند، گمرک ایران نیز که در زمان مظفر‌الدین ‌شاه تاسیس شد، در تمام این نواحی نگهبان‌ گذاشته بود و هیچ مسئله‌‌ای وجود نداشت.

این پژوهشگر تاریخ ایران با یادآوری تأسیس ‌‌امارات متحده عربی در سال 1349 و "دست و پا زدن‌های" ‌انگلستان ‌و فشار این کشور به شاه برای جداسازی بحرین از خاک ایران تصریح کرد: ‌شاه ‌اشتباه کرد و به راحتی بحرین را از دست داد و خیلی بی‌مورد در هندوستان مصاحبه کرد و گفت "ما رفراندوم می‌کنیم" که رفراندوم نیز انجام نشد، یعنی هیچ‌گونه همه‌پرسی ‌صورت نگرفت و فقط ‌از 40 خانواده شیخ از جمله آل‌خلیفه پرسیدند و آنها هم گفتند می‌خواهیم مستقل باشیم.

* خیانت بزرگ شاه در ماجرای جداشدن بحرین از خاک ایران

وی جدا شدن بحرین از خاک ایران را یکی از خیانت‌های بزرگ شاه برشمرد و یادآور شد: شاه ‌‌بدون مطالعه و به خاطر یک قول احمقانه که به سفیر و وزیر خارجه انگلیس داده بود، بحرین را از دست داد‌ و جالب است که جدا شدن بحرین در مجلس ایران تصویب نشد و به صورت یک اعلامیه دولت بود که هویدا آمد و اعلام کرد.

* برخی اعراب در قالب یک کلونی در ابوموسی ماندند

معتضد با بیان اینکه انگلیسی‌ها هر‌ جا می‌روند، کاری می‌کنند‌ که آنجا مستقل شود، افزود: ‌در سال 1350، شیوخ شارجه، قطر، دبی و ... بعد از اینکه ‌در جشن‌های شاهنشاهی در تخت جمشید حضور یافتند، ‌قبول کردند که جزیره ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک را به ایران پس دهند که تنب کوچک از نظر استراتژیک برای ایران بسیار اهمیت دارد و بر تنگه هرگز مشرف است؛ آنها هم قبول کردند و هیچ مشکلی نداشتند، فقط صحبت بر این شد که کسانی که برای ‌امارات عربی و دبی هستند، می‌توانند مانند یک "کلونی" در ایران بمانند، مثل کلونی‌ افغان‌ها که در ایران زندگی ‌و کار می‌کنند و با خواهش و تمنا به ایران می‌آیند، یا مثلاً یک میلیون کرد عراقی به صورت یک کلونی به ایران پناهنده شدند و ایران هم از آنها پذیرایی کرد و وقتی که اوضاع عراق آرام شد، آنها هم برگشتند و رفتند، لذا دولت‌ ایران موافقت کرد که آنها(اعراب و شیوخ حاشیه خلیج فارس) در ابوموسی بمانند.

* تلاش اعراب حاشیه خلیج فارس برای افزایش جمعیت خود در ابوموسی

وی به تلاش اعراب و شیوخ حاشیه خلیج فارس برای افزایش جمعیت خود در جزیره ابوموسی اشاره و خاطرنشان کرد: ‌اختلافی که جمهوری اسلامی با اینها دارد و حق هم با جمهوری اسلامی است، این است که آنها می‌خواهند جمعیت خود را زیاد کنند و به همین دلیل با کشتی‌های زیاد، افراد خود را در این جزیره پیاده می‌کردند و می‌خواهند بگویند تعداد اعراب بسیار زیاد است، در حالی که همه اعراب در ‌گذشته رفتند و یک کلونی کوچکی باقی ماند؛ حالا اینها به بهانه‌ سفرهای سیاحتی و تجارتی به آنجا می‌آمدند و با عنوان اقامت موقت تعداد خود را زیاد می‌کردند که بگویند اینجا متعلق به ماست اما دولت ایران به هیچ عنوان به اینها نگفته بود که این جزیره متعلق به شماست، بلکه گفته بود ما با شما که از گذشته به اینها مهاجرت کرده‌اید، ‌کاری به شما نداریم، الان نیز آنها در یک قسمت جداگانه هستند و دولت کاری به آنها ندارد، قسمت ایران سر‌‌ جای خود است و آنها هم یک طرف دیگر هستند و اینجا خاک ایران است.

* ایران سفیر خود در امارات را فرابخواند

‌"الان که افاغنه در سیستان و خراسان زیاد هستند و بعضی‌ها پناهنده شده‌اند، آیا می‌توانند ادعا کنند که کشور متعلق به ماست؟". "آیا ‌ترک‌ها که آلمان را پرکرده‌اند، ‌می‌توانند بگویند چون شما به ما پناه دادید، آلمان متعلق به ماست؟" معتضد این دو پرسش را مطرح کرد و ادامه داد: باید نسبت به امارات عکس‌العمل نشان داد ‌و الان که آنها سفیر خود را احضار کردند، دولت ایران نیز باید بلافاصله سفیر خود را فرا‌بخواند.

* امارات زیر علم آمریکا و انگلیس سینه می‌زند

این پژوهشگر تاریخ ایران با بیان اینکه امارات الان از ایران دلخور است، چون دولت ایران سفارشاتی که از دبی به ایران می‌آید را نمی‌پذیرد و از کشور اصلی یعنی چین می‌پذیرد، اظهار داشت: ‌اماراتی‌ها ‌‌زیر علم آمریکا و انگلیس سینه می‌زنند و شنیدم که یک کشتی فرانسوی جنگی نیز در ساحل دبی لنگر انداخته است.

* باید امارات را ادب کرد/ تقدیر از سفر احمد‌نژاد به ابوموسی

معتضد افزود: نباید با آنها محاربه و مخاصمه داشت، اما باید ‌آنها را ادب کرد و بهترین ادب‌کردن نیز همین کاری بود که رئیس جمهور انجام داد که من این کار رئیس جمهور که به این جزایر سفر کرد را بسیار تأیید می‌کنم چرا‌که آنجا خاک ایران است و من از این کار رئیس جمهور خیلی خوشحالم و ایشان باید به یک یک این جزایر سفر کند تا ببیند ‌چه جواهراتی در خلیج فارس داریم.

* اعتراض ‌امارات ‌کاملاً بی‌جاست/ اعتراف‌نامه شیوخ عرب درباره ابوموسی

وی اعتراض ‌امارات به سفر رئیس جمهور به جزیره ابوموسی را "کاملاً بی‌جا" دانست و گفت: در کتابی ‌که آقای دکتر اقتداری تهیه کرده و مطالب این کتاب در زمان مظفر‌الدین شاه توسط "سدیدالسطنه کبابی" که سیاست‌مدار بوده و از مورخین بندر‌عباس بوده، آماده شده است، نوشته شده که ‌بسیاری از شیوخی که به جزیره ابوموسی آمدند، یک اعتراف‌نامه نوشتند و اعلام کردند که "ما برای علف‌چر‌ و گوسفند‌چرانی می‌آییم و رعیت دولت ایران هستیم و مهمان دولت ایران هستیم و بسیار از دولت ایران تشکر می‌کنیم که اجازه داده ما در اینجا بمانیم و گوسفندان خود را چرا دهیم"، لذا نمی‌شود که ‌هر کس که می‌آید ‌گوسفند خود را چرا دهد، بعد تقاضای مالکیت کند.

* ایران باید در روابط با امارات تجدید‌نظر کند

این پژوهشگر تاریخ ایران جزایر سه‌گانه ابوموسی، تنب‌ بزرگ و تنب کوچک را "جزو لاینفک" خاک ایران عنوان کرد و با بیان اینکه ‌هیچ‌گونه مذاکره‌ای ‌درباره این جزایر لازم نیست، تأکید کرد: مذاکره در این زمینه مانند این است که انسان درباره زن و بچه خود مذاکره کند، لذا اعتراض امارات به رفتن رئیس جمهور به یک بخش از خاک ایران، به منزله فضولی و خلاف عرف دیپلماتیک است و ایران باید در روابط با امارات تجدید‌نظر کند.


91/1/25
5:36 عصر

چرا شهید آوینی به خاتمی نامه نوشت؟ + متن نامه

بدست عبدالله در دسته چرا شهید آوینی به خاتمی نامه نوشت؟، متن نامه

تحلیل نامه آوینی به خاتمی به روایت پناهیان؛
اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی‌بینند و بالطبع، هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمی‌کنند.

به گزارش مشرق، در اردیبهشت سال 1370 سید محمد خاتمی به عنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران صورت گرفت، دربار? مسائل فرهنگی و هنریِ کشور به ابراز نظر پرداخت. پس از آن سخنرانی، «شهید سید مرتضی آوینی» با انتشار نامه‌ای، سخنان او را نقد کرد. حجت الاسلام والمسلمین پناهیان، در گفتگو با رادیو معارف دربار? این نامه مطالبی را بیان کرده‌اند که در ادامه فرازهایی از آن را می‌خوانید:

استقلال رأی و صراحت لهج? شهید آوینی در نقد سخنان آقای خاتمی، جای تأمل دارد

.  استقلال رأی، صراحت لهجه و اقدام انقلابیِ شهید آوینی در نوشتن این نقدنامه جای تأمل دارد. شهید آوینی در این نامه با زیرکیِ خاصی به نقد سخنان دو پهلوی آقای خاتمی، اقدام کردند. خیلی‌ها هستند که منظور و هدف خود را صریحاً بیان نمی‌کنند یا اگر یک مقدار صراحت داشته باشند، این‌قدر مواظبت می‌کنند که کلام‌شان به‌صورت بسیار واضحی نیش‌دار نباشد. لذا این قبیل افراد معمولاً مورد نقد قرار نمی‌گیرند و شما در صحبت‌های آقای خاتمی که وزیر فرهنگ و ارشاد آن زمان بودند، این مسأله را می‌بینید. با این وجود، شهید آوینی نکته‌سنجانه و هوشمندانه بر آن نقاط انحرافی‌ که حدس می‌زدند در این سخنان وجود داشته، تأکید کردند و با صراحت به نقد این نظریات پرداختند.

.  شهید آوینی در بخشی از نام?، تصریح می‌کنند اکثر کسانی که در عرص? فرهنگ جامع? ما حضور دارند و به مطبوعات و برخی رسانه‌ها مثل صداوسیما دسترسی دارند، همین‌طور می‌اندیشند که آقای خاتمی آن زمان تصوّر می‌کردند. خلاص? آن اندیشه هم چیزی نیست جز نگاه مثبت به تمدّن غرب و یک مقدار غرب‌زدگی در فکر و فرهنگ، همراه با اعتراف به برخی از ارزش‌های انقلاب. البته این عدّه قائل به جمعِ ارزش‌های تمدن غرب و ارزش‌های انقلاب بودند، ولی در جمع کردن معمولاً کفّ? ارزش‌های غرب غلبه پیدا می‌کرد.

تحمل اینکه وزیر ارشاد کشور این‌قدر مرعوب اندیشه‌های غرب باشد، برای آوینی سخت بود

·  شهید آوینی به عنوان یک عنصر انقلابیِ فکور و فهیم، نمی‌توانستند تحمل کنند شخصیتی مثل وزیر ارشاد کشور، این‌قدر برای فکر غربی حساب باز کند و این‌قدر مرعوب اندیشه‌های غلط غرب شود. ایشان دردمندانه از تعداد زیادی از روشنفکرانی که در عرص? فرهنگ مشغول فعالیت هستند، گِله می‌کنند که چرا خیلی بیش از آن چیزی که باید و شاید، به غرب احترام می‌گذارند و مرعوب غرب هستند.

·  کسانی که دچار غرب‌زدگی می‌شوند، معمولاً تصور می‌کنند تفکّر دینی از جذابیت کمتری برخوردار است، ولی تفکّر غربی جذابیتش بیشتر است. شهید آوینی می‌فرمایند: «حیات دینی کاملاً منطبق بر فطرت بشر است و ما هرگز نباید به این توهم دچار شویم که تفکّر ما در برابر تفکّر متعارف غربی، از جاذبیت کمتری برخوردار است.» توجّه شهید آوینی به موضوع فطرت و گرایش‌های فطری، یکی از توجّهاتی است که در اکثر آثار ایشان و در همان مستندهای دفاع مقدس نیز کاملاً دیده می‌شود و بسیار نجات‌دهنده است. فطرت، موضوعی است که بسیار خوب در مقابل غریزه می‌تواند قد علم کند و انسان را از عرصه‌های هلاکت نجات دهد.

از نظر آوینی، آزادیِ مورد نظر غرب، مطلوب «انسان‌های بدوی» است نه «انسان مؤمن متعالی»

·  آقای خاتمی در کلام خود، آزادی مورد توجه در غرب را به عنوان یکی از مبانیِ نظام تمدّنی غرب ذکر می‌کنند و به آن بها می‌دهند و از اینکه ما در جامع? خودمان باید بیش از این به آزادی بها دهیم بحث می‌کنند و می‌گویند: «نظام ارزشی، فکری و سیاسی غرب با تمایلات و طبع اولی? بشر سازگار است»!

·  شهید آوینی در پاسخ این کلام می‌گویند: به اعتقاد ما لفظ «بدوّیت» به جای لفظ «طبع اولیه بشر» بیشتر مناسب این مقام است. انسان هر چه بیشتر از بدوّیت به سوی تعالی روحانی که غایت خلقت اوست پیش رود از تمایلات و طبع اولیه خویش بیشتر فاصله خواهد گرفت، بنابر این آزادی به آن صورتی که در دنیای امروز تفسیر می‌شود هرگز مطلوب انسان مؤمن متعالی نیست، بلکه مطلوب انسان‌های بدوی است.

·  اینکه ما چه نیازی را در میان نیازهای انسان، نیازِ ابتدایی و سطحی تلقی کنیم و کدام نیاز را نیازِ عمیق و متعالی تلقی کنیم و به کدام نیاز بیشتر توجّه کنیم، این یکی از نکات برجست? علمی است که در نقد شهید آوینی وجود دارد. ایشان ضمن بیان این نکته می‌گوید: «تمدّن غرب از آن لحاظ که بشر را از دین و دین‌داری دور کرده، او را بیش از پیش به سوی بدویَت و جهالت ادوار جاهلیت رانده است...»
نباید عُرف «گروهی خاص و پرهیایو» را عُرف تمام جامعه بدانیم

·  شهید آوینی در جمع‌بندی نام? خود می‌نویسد: «دوستان ما در یک امر دیگر نیز دچار اشتباه شدند و آن این است که عُرف خاص و عام را با یکدیگر خلط کردند. و این جماعت معدود و محدود اهل هیاهو را بَدل از مردم گرفته‌اند، این همان اشتباهی است که به نحو دیگری دوستان ما در تلویزیون نیز به آن گرفتار آمده‌اند.»

·  البته به لطف خدا امروز می‌بینیم که نیروهای انقلابی نیز در عرصه‌های رسانه و در عرصه‌های مختلف روشنفکریِ انقلابی حاضر شده‌اند و وضع ما با زمان شهید آوینی متفاوت شده است. اما این دردمندیِ شهید آوینی قابل تقدیر است و نکته‌سنجانه به این مطلب می‌پردازند که ما نباید عرف گروهی خاص و پرهیایو را عُرف تمام جامعه بدانیم و بر اساس این نتیجه‌گیری، برای یک گروه معدودی که سر و صدایشان بیشتر از همه است برنامه‌سازی کنیم و عمومِ جامعه که با ایمان‌شان دارند زندگی می‌کنند و دوست دارند زندگی‌شان با اتّکاء به دین اداره شود، را به فراموشی بسپاریم.

اینکه نسل‌ سوم، ارزش‌های انقلاب را نمی‌فهمند، یک شعار قلابی است

·  شهید آوینی در این نامه «شعار قلابی نسل سوم در برابر نسل مضمحل دوم» را نقد می‌کنند. چون در آن زمان خیلی بحث بود که نسل سوم انقلاب در راه است و این نسل سوم ارزش‌های نسل‌های قبلی را درک نمی‌کند و بسیاری از این حرف‌ها، که واقعاً تجربه و گذر زمان نشان داد که این شعار چقدر قلابی و توخالی بوده است.

·  امروز شما شاهد اردوهای راهیان نور هستید و ارتباط عمیقی که جوان‌ها ما با ارزش‌های انقلاب برقرار می‌کنند را به وضوح می‌بینید که شاید به این جوان‌ها باید گفت نسل چهارم و پنجم انقلاب. امروز به این حرف ارزشمند شهید آوینی پی می‌برید که این شعار یک شعار قلابی است که نسل سوم انقلاب در مقابل نسل اول و دوم انقلاب ایستاده‌اند. نکته مهم این است که این حرف‌ها آن زمان فضا را پُر کرده بود و امثال شهید آوینی تک صدایی می‌کردند و از تک صداهایی بودند که در مقابل آن پُر گویی‌ها مقاومت می‌کردند و بصیرانه به راه خودشان شک نمی‌کردند.

اشار? تیزبینان? شهید آوینی به اضمحلال تمدن پوسید? غرب

·  نکته پایانی ایشان این است که می‌فرمایند: «اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی‌بینند و بالطبع، هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمی‌کنند.»

·  این اوج نامه شهید آوینی است که آینده را پیش‌بینی کردند و نگاهشان مثل نگاه امام و نگاه مقام معظم رهبری است که در طول این سی سال همیشه از اضمحلال تمدن پوسید? غرب و خبر از احیای معنویت در سراسر جهان خبر داده‌اند.

·  شهید آوینی به خوبی به این نکته توجه می‌کنند که اُفق حرکت انقلاب و شرایط جهانی آماده است برای اینکه معنویت را احیا کند، اما کسانی که مرعوب غرب بودند نمی‌توانستند چنین مسئله‌ای را ببینند، شما حتی در انتخابات ریاست جمهوری 88 دیدید که برخی از کاندیداها صریحاً می‌گفتند چهار سال است دارد به ما خرافات گفته می‌شود... بعد یک نمونه از آن خرافات را بیان می‌کنند و می‌گویند: «چهار سال است دارند به ما می‌گویند که تمدن غرب در حال فروپاشی است»! به این ترتیب معلوم می‌شود که آنها این حرف را که تمدن پوسید? غرب رو به اضمحلال است را خرافات می‌دانند.

به گزارش مشرق، متن نامه تاریخی شهید آوینی، خطاب به سید محمد خاتمی که در سال 1370 و در زمان ریاست خاتمی بر وزارت ارشاد، پس از سخنرانی او در دانشگاه تهران، نگاشته شده است به شرح زیر است:

متن این نامه به این شرح است:

وزیر فرهنگ و ارشاد در نشستی که به دعوت انجمن اسلامی دانشگاه تهران انجام گرفته بود سخنانی ایراد کرد که سخت قابل تأمل است.

قبل از هر چیز آنچه که تحسین ما را برانگیخت صراحت لهجه و صداقتی بود که در گفتار ایشان وجود داشت. در روزگارانی که همه به مصلحت اندیشی و حزم و احتیاط و ملاحظه کاری گراییده اند، این صراحت بسیار پربُهاست و به اعتقاد ما، اگر دیگران نیز بتوانند با پرهیز از ریا و عُجب و دورویی و سیاست بازی، با همین صراحت نظرات خود را ابراز دارند، فضایی سالم برای تضارب آرا و دستیابی به حق ایجاد خواهد شد. تصورات ما از یکدیگر هنگامی درست است که ما دور از حیله بازی و نقاب سازی منویات خود را بیان کنیم و مصلحت اندیشی های ریاکارانه ما را از ابراز اعتقادات خویش منع نکند.

وزیرارشاد اسلامی در این سخنان آن همه صداقت دارد که در جایی می گوید: "ما معتقد نیستیم که هر چه در جمهوری اسلامی می شود خوب است. گاهی اشتباه می کنیم. اول فکر می کنیم خوب است، بعد می بینیم بد است و با آن برخورد می کنیم. "

... واین صداقت شرط پذیرش حق است. مناظره و مباحثه فکری هنگامی به حق خواهد رسید که طرفین برای خود امکان اشتباه قائل شوند و خود راحقّ مطلق نینگارند. مقدماتی که وزیر محترم ارشاد برای سخنان خویش چیده است نیز بسیار داهیانه و تحسین برانگیز است و ما به خود اجازه می دهیم که بر قسمت هایی از سخنان ایشان تأکید ورزیم و در حاشیه آنها به بحث بپردازیم. ایشان در همان آغاز در جهت  "شناخت عالمانه واقعیت ها" می گوید: "انقلاب ما با آنچه در دنیا می گذرد در بنیاد فکری و اهداف در تضاد است و اصولاً هر انقلابی با وضع موجود به مخالفت بر می خیزد."

و اما در عـین حال، ایشان از غـــرب و یا به قول ایشان "جهان رقیب ما" غفلت نکرده اند و گفته اند:

"ما نباید از یاد ببریم که جهان رقیب ما از یک نظام نظری و سیاسی جا افتاده و پرسابقه برخوردار است. دنیای امروز – غرب فکری – دارای اندیشه است، قرن هاست که شکل گرفته است، مبانی آن فرموله شده است، از جهات مختلف توسط صدها دانشمند بیان شده است، تجربیات مختلفی را پشت سر گذاشته است، خود را با واقعیت محک زده است و اصلاح کرده است و نحله های فکری مختلف سمبل آن است.

مسئله مهم این است که این نظام ارزشی، فکری و سیاسی با تمایلات اولیه بشر سازگار است؛ خود به خود طبع اولیه مدافع و خواستار این نظام است. مبانی نظام امروز بر آزادی است؛ بخصوص با شکست تفکر سوسیالیستی این آزادی بیشتر مورد خواست است. آزادی از دیدگاه آنها یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است."

سازگاری نظام فکری، سیاسی و ارزشی غرب با تمایلات اولیه بشر حقیقی است که هرگز نباید مورد غفلت قرار گیرد و همان طور که حجت الاسلام خاتمی فرموده اند، طبع اولیه بشر خود به خود خواستار این نظام است. به اعتقاد ما لفظ  "بدویت" بیش تر مناسب این مقام است، تا آنجا که امروزه صورت مصطلح یافته. انسان هر چه بیشتر از بدویت به سوی تعالی روحانی که غایت خلقت اوست پیش رود، از تمایلات طبع اولیه خویش بیشتر فاصله خواهد گرفت و بنابراین، این "آزادی" به آن صورتی که در دنیای امروز تفسیر می شود هرگز مطلوب انسان مؤمن متعالی نیست. این آزادی، که در ادامه این گفتار وزیر ارشاد آن رامعنا کرده است، مطلوب انسان های بدوی است و بدویت به این معنا در مقابل تمدن قرار ندارد. بشر امروز بدویت را مثابه متضادی برای مفهوم تمدن می شناسد و لذا از این سخنان سخت در حیرت فرو خواهد شد. و اما بدویت – آن سان که مورد نظر ماست – نه در متضادّ تمدن بلکه متضاد تعالی روحانی است. تعالی روحانی غایت دین و وحی است و بنابراین، تمدن غرب از آن لحاظ که بشر را ازدین و دینداری دور کرده، او را بیش از پیش به سوی بدویت و جهالت ادوار جاهلیت رانده است.

اما این روزگار، از سویی دیگر، روزگار استحاله ظاهر و باطن تمدن های متفاوت باستانی در باطن تمدن غرب است. در همه جای کره زمین حیات افراد بشر صورت واحدی دارد و ارتباطات بین المللی، خواه نا خواه، تفکر غرب را از طریق یک شبکه واحد در سراسر دنیا پراکنده است. تفکر غرب و ارزش های آن برای مردم سراسر کره زمین به صورت امر متعارفی در آمده است و اصلاً فرصت و قدرت آنکه خود را از سیطره این امر متعارف خارج کنند و آن را مورد ارزیابی قرار دهند ندارند. در داخل کشور ما نیز بسیارند کسانی که مسیطَر این امر متعارف هستند و از همان نظر گاهی که عرف جامعه غربی و غرب زده است، به ما و اعمال و سیاست های ما می نگرند؛ و متأسفانه نشریات و رسانه های ما بیش تر در دست اینهاست.

چه باید کرد؟ مسلّماً در شرایطی اینچنین که همه سیاست های نظام اسلامی با عرف بدویت و جاهلیت جامعه غرب سنجیده می شود هرگز نمی توان غایات الهی اسلام و صورت مطلوب آن را یکباره، بدون در نظر داشتن خواست همه اقشار جامعه، بر آن حاکمیت بخشید. این همان علتی است که در آغاز پیروزی انقلاب، آنان را که امیال خود را منافی با دین و دینداری می یافتند از کشور تاراند. نکته ای که آقای خاتمی ما را به آن تذکر داده اند این است که این امیال در نظام ارزشی تفکر غرب، که اکنون بر سراسر دنیا سیطره یافته، چیزی خلاف عرف نیست.

در غرب نوشیدن مایع تندی که عقل را زائل می کند و اختیار را از کف انسان باز می گیرد عملی خلاف عرف نیست؛ قمار، زنا، همجنس بازی، جلوه فروشی، عُجب، کبر، تسلیم در برابر عادات، بندگی غیر، بندگی نفس... و حتی خود کشی امری خلاف عرف نیست. آنها حتی وسایلی ساخته اند که با آن می توان در کمال سهولت و در عین احساس لذت از شرّ زندگی خلاص شد! در آنجا – و به تبع آن در جوامع غرب زده – نوشتن و خواندن کتاب هایی که در آن انواع و اقسام این امور متعارف (!) انجام می شود مجاز و حتی ممدوح است، و اصلاً بشر دغدغه ای جز این ندارد که اوقات فراغت خود را مستغرَق در لذات گوناگون سپری کند و در ساعات کار نیز فقط برای تأمین حوایج اوقات فراغت خویش مثل سگ جان بکند. در آنجا این پارادوکس که به نظر ما ابلهانه می آید امری کاملاً متعارف است. در غرب – و به تبع آن در جوامع غرب زده – ساختن فیلم هایی که در آن خلاف عرف عمل نمی شود کاملاً مجاز است، یعنی مثلاً یک زن شوهردار به مردی دیگر دل می بازد و این کار سه نوبت تکرار می شود و حتی در نوبت سوم نیز به کامیابی نمی انجامد.

آقای خاتمی گفته است: "آزادی از دیدگاه آنان یعنی رهایی از همه موانع برای انجام دادن هر آنچه که انسان – طبع اولیه انسان – تمایل به آن دارد و حدود این آزادی، آزادی دیگران است." و در برابر این مفهوم آزادی، تصویری از دشواری حیات دینی ترسیم می کند و می گوید: "نظامی که ما عرضه می کنیم از طریق جهاد و ریاضت کسب می شود.  کسب تقوا کار بسیار مشکلی است. هدف زندگی غربی ها رفاه مادی و رسیدن به آزادی است. همچنین دشمن ما نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند است و هر کس این مبانی را نپذیرد با او به ستیز بر می خیزد، از امکانات غول آسای تکنولوژی یا ظرفیت تکنیک ها در جهت القای افکار خود سود می جوید. این در شرایطی است که مثل گذشته در دنیا مرز وجود ندارد و هیچ قدرتی نمی تواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد  کند."

پیش از آنکه به ادامه بحث بپردازم باید بگویم که حتی اگر ما به اندازه غربی ها هم نسبت به مبانی فکری خود غیرتمند بودیم، اگر چه شرایط امروز ما به مراتب بهتر از این می بود که اکنون هست، اما باز هم طرح این بحث ها ضرور می نمود چرا که ما تا جواب این سؤال ها را پیدا نکنیم و با یکدیگر به اتفاق نظر نرسیم، هرگز نخواهیم توانست شیوه مقابله درستی برای مبارزه با غرب بیابیم.

گفتار وزیر محترم ارشاد کاملاً درست است؛ در این جهان بی مرز هیچ قدرتی نمی تواند بین ذهن افراد و واقعیت فاصله ایجاد کند. اما مگر ما فقط از همین طریق است که می توانیم به غایات دینی خویش دست یابیم؟ برای آنکه مردم به دینداری رو کنند حتماً باید در ذهن خویش از واقعیت فاصله بگیرند؟ این واقعیت خلاف فطرت بشر است و اگر ما حجاب ها را یک سو نهیم، خواهیم دید که دعوت مردم به دینداری دعوتی است همسو با جذبه ی فطرت... اگر چه طبع بدوی بشر از آن اِعراض دارد. گویا وزیر محترم ارشاد اصل را براین قرار داده اند که اسلام فقط با دور کردن مردم از این واقعیت – یعنی عرف حیات غربی و غرب زده – محقق می شود و حال که نمی توان از این واقعیت فاصله گرفت، پس ما اعتراض و انتقاد را هم کنار بگذاریم و همان طور که در برابر نشان دادن کُشتی و بکس و... تسلیم شدیم، همه آنچه را که دشمن می خواهد بر ما تحمیل کند بپذیریم.

در اینجا حداقل سه اشتباه روی داده است که من خود را ناچار از ذکر آنها می بینم، هر چند این احتمال نیز وجود دارد که مراد وزیر محترم ارشاد همان مطلبی نبوده است که بنده از سخنان ایشان ادارک کرده ام:

- حیات دینی کاملاً منطبق بر فطرت بشر است و ما هرگز نباید به این توّهم دچار شویم که تفکر ما در برابر تفکر متعارف غربی از جاذبیت کم تری برخوردار است. البته همان طور که عرض کردم طبع اولیه بشر به عالم حس نزدیک تر است و بنابراین، به متعلّقات حواس ظاهری خویش بیش تر تمایل دارد. با این حال، جاذبیت حیات معنوی اگر چه وسعت کم تری دارد، اما از عمق و ماندگاری بیش تری برخوردار است.

- دوستان ما در یک امر دیگر نیز دچار اشتباه شده اند و آن این است که عرف خاص و عام را با یکدیگر خلط کرده اند و این جماعت معدود و محدود اهل هیاهو را بدل از « مردم » گرفته اند. این همان اشتباهی است که به نحوی دیگر دوستان ما در تلویزیون نیز به آن گرفتار آمده اند.  "عرف خاصّ" جامعه ما همان است که حیات خویش را در ارتباط با غرب یافته و اصلاً تصور دیگری از زندگی، تاریخ، جامعه و یا انسان ندارد.

 روشنفکران به این عرف خاص تعلق دارند و البته باید اذعان داشت که نشریات کشور ما و رسانه های دیگر بیش تر در اختیار اینان است، چرا که تجربه تاریخی تشکل و تحزب، ژورنالیسم و غیره را از سر گذرانده اند و اکنون از ذخایر این تجربیات بهره می برند.

اما تجربیات این یک دهه بعد از پیروزی انقلاب نشان داده است که این عرف خاص جز کفی بر رودخانه بیش نیست و تحولات تاریخی جامعه ما از جای دیگری رهبری می شود که مدخلیت روشنفکران در جریان آن، جز در برهه کوتاهی از مشروطیت، واقعیت نیافته است.

عرف روشنفکری  "عرف عامّ" جامعه ما نیست. عرف عامّ جامعه ما منشأ گرفته از شریعت اسلام است و از غرب جز تأثراتی ظاهری نمی پذیرد و بنابراین، حتی بعد از پنجاه سال حکومت پهلوی، مردم باز هم قدرت یافتند که انقلاب اسلامی را به ثمر برسانند. هنوز هم چیزی تغییر نکرده است. امکان حضور مردم در تحولات این دهه دوم بعد از پیروزی انقلاب کم تر شده و اگر چه این معضلی بسیار بزرگ است، اما حضور بالقوه مردم هنوز هم در هر موقعیت دیگری که فطرت الناس در رابطه با ولایت تشخیص دهد می تواند به فعلیت برسد. عرف عام همچون رودخانه ای در عمق جریان دارد، اما عرف خاص کفی است که می جوشد و سطح و ظاهر را پوشانده است و اجازه نمی دهد که باطن آن یعنی رودخانه را ببینیم. هیاهوها نباید ما را به اشتباه بیندازد که هر چه هست و هر که هست هم اینانند که در هفته نامه ها و ماهنامه ها و فصلنامه ها قلم می زنند.

- اشتباه دیگر دوستان ما که ریشه در مرعوبیت آنها در برابر غرب دارد آن است که آنها افق حرکت انقلاب و شرایط آماده جهانی را در این عصر احیای معنویت و اضمحلال غرب نمی بینند و بالتَبع هرگز برای وصول به این غایت تلاش نمی کنند. دگراندیشان و روشنفکران سکولار باید آزاد باشند، اما رشد و بالندگی نسل انقلاب نیز مواظبت می خواهد. دولت جمهوری اسلامی حقیقتاً به شعار آزادی مطبوعات، نویسندگان و هنرمندان پایبندی اعتقادی دارد، اما دوستان خویش را از یاد برده است و اکنون مجموع سیاست های نظام اسلامی کار را به آنجا کشانده که نسل انقلاب در هنر و ادبیات احساس عدم امنیت و بیهودگی می کند.

دوستان ما توجه ندارند که واقعیت متعارف در جهت وصول به غایات ما دچار تحولاتی بنیادین شده است و اکنون تاریخ کره زمین آمادگی پذیرش یک انقلاب جهانی را دارد. رادیوهای خارجی، ویدئو و حتی ماهواره نباید ما را بترسانند. مبارزه از این پس سخت تر خواهد شد و به جای فرار از آن – و یا فرار دادن مردم از آن – و پناه آوردن به شعار قلابی "نسل سوم" (1) در برابر نسل مضمحل دوم، که هر دو و بلکه هر سه مرعوب غرب و مُنهمِک (2) در آن هستند، باید روی به مبارزه آورد، با این اطمینان قلبی که ما مبشّر همان تفکر نجات بخشی هستیم که جهان امروز به آن نیازمند است و در انتظار آن بوده. نسل سوم هنر و ادبیات غرب زده با نسل دوم آن نه در تفکر و نه در قوالب تفاوت چندانی ندارد و آنچه که باید منظر امید انقلاب اسلامی را پُر کند نسلی است انقلابی و شریعتمدار که روی به هنر و ادبیات آورده است.

و البته ما نیز به این مشکل بزرگ توجه داریم که اسلام قرن ها از صحنه حیات اجتماعی مردم دور بوده است و اکنون تا جواب های مناسبی برای تدبیر و تقدیر مناسبات و معاملات امروز بیابد، سال ها طول خواهد کشید. وزیر ارشاد نیز نوشته است: "مشکل دیگر ما این است که اسلام قرن ها از صحنه زندگی دور بوده است. ما در امور متعالی مثل عرفان و حکمت در اوج تعالی هستیم ولی در آن مواردی که به نظم اجتماعی و روابط بین انسان ها برمی گردد، دچار خلأ هستیم. این خلأ، خلأ تئوریک است. اسلام اصیل همواره به عنوان مبارز حضور داشته و خواهان تغییر شرایط بوده ولی در زمینه موارد اثباتی کار زیادی انجام نشده است. در این موارد با فقه سرو کار داریم. فقه نظم عملی رفتار فردی و جمعی را مشخص می کند. فقه مصطلح ما در این زمینه ها دچار نقص است. فقه ما باید تحول پیدا کند تا با نیازهای ما متناسب شود... "

و البته همان طور که وزیر محترم ارشاد در جملات بعد گفته است، حضرت امام خمینی (س) نیز به این نقص در فقه مصطلح اذعان داشتند و خود در تمام زندگی در جهت جبران آن تلاش کردند. و بعد افزوده است: "هر کس که این مشکلات را نادیده بگیرد و مشکل دیگر را اصل کند جامعه را از حل مشکلات باز می دارد."

باید توجه داشت اشکالی که بر فقه مصطلح وارد است هرگز همان اشکالی نیست که بعضی از روشنفکران بر آن نأکید می ورزند. اشکال فقه یک نقص ذاتی نیست و هر کس چنین بیندیشد اسلام را از توان تشکیل حکومت تهی می کند و تلاش هایش همه در جهت جدایی دین از سایر شئون و حیثیات وجود بشر قرار می گیرد. این اشکال از آنجا منشأ گرفته که اسلام هرگز در قرون جدید تجربه حاکمیت سیاسی نداشته و اکنون که این ضرورت به طور کامل چهره نموده است، لاجرم از یک سو ابواب جدیدی برای جوابگویی به این مسائل مستحدثه در فقه گشوده خواهد شد و از سوی دیگر، تفکری که در آفتاب و سایه دین پرورش یافته است به مقابله با تفکراتی روی خواهد آورد که با اصل دین مخالفت می ورزند.

نباید توقع داشت که مقابله با همه موانع و مشکلات – و مثلاً مقابله با نحله های فلسفی معارض با دین – به دست فقه مصطلح و یا فقها انجام شود. نطفه علم کلام در یک چنین مقابله ای تاریخی بسته شده است، و اگر در نسبت فقه – به معنای مصطلح – با علم کلام بیندیشیم، خواهیم دید که معنای فقه و فقیه از معنای مصطلح خویش وسعت بیش تری خواهد یافت و به معنای تحت اللفظی فقه (3) نزدیک تر خواهد شد. فقه در این معنای وسیع تر، علم کلام و حتی همین علم کلام جدید را که حضرت آیت ا... مطهری (ره) بنیانگذار آن هستند در بر خواهد گرفت. ساده انگاری است اگر بخواهیم معرضه فکری این شیخ شهید را با نحله های فلسفی غرب در دفاع از ساحت دین و دینداری، از آن لحاظ که خارج از حوزه مفهومی فقه مصطلح قرار دارد، بی ارتباط با این بحث بدانیم. اسلام پاسخگوی تمام مسائل بشر است و میان امروز و دیروز در این معنا تفاوتی حاصل نمی آید. همواره در حوزه عرف خاص، این پاسخگویی با تفقه در دین – به معنای وسیع کلمه که علم کلام و بخشی از تاریخ فلسفه دوره اسلامی را نیز شامل می شود – میسور و محقق گشته است و در حوزه عرف عام با تفقه به معنای مصطلح. ما که اسلام را پاسخگوی همه مسائل بشر می دانیم مقصودمان آن نیست که پاسخگویی فقط از طریق فقه مصطلح انجام می گردد. حکمت احکام فقهی نیز نه آنچنان است که حتماً از طریق فقه مصطلح قابل استنباط باشد. حکمت معنایی اعمّ از فلسفه دارد و می تواند محصول تفکر عقلی باشد، وقتی در نسبت با حضور دینی تحقق یابد. عقل می تواند در اتقطاع از وحی و در خدمت اهوای بشر و یا در نسبت با وحی، صورت های مختلفی از تحقق و تعین پیدا کند. عقل نظری و عقل عملی نیز دو وجه مختلف از امر واحد هستند و عقل یک بار در مقام نظر و بار دیگر در مقام عمل تحقق می یابد؛ و عمل صورتی متنزل از نظر است.

بنابراین، خلاف آنچه وزیر محترم ارشاد فرموده اند، خلأ مبتلابهِ مادر نظم اجتماعی و روابط بین انسان ها، خلأ تئوریک نیست. اسلام در مقام نظر هیچ نقصی ندارد و نقص – هر چه هست – از آنجاست که تمدن امروز محصول فلسفه ای منقطع از وحی است. از یک سو تمدن غرب محصول تفکری عقلی است که در ذیل فلسفه یونان تحقق یافته است و از سوی دیگر، از لحاظ تاریخی این نخستین بار است که مواجهه ای نظری و عملی میان تفکر دینی ما و تمدن فلسفی غرب روی می دهد و تا این مواجهه اتفاق نمی افتاد، حکمت نظری دین امکان نمی یافت که در صورتی عملی تنزل یابد و پاسخگوی مسائل روز باشد.

کسانی که کتاب "بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی" را از متفکر شهید، استاد مطهری (ره) دیده اند می توانند در آن مصداق روشنی برای این امر بیابند که چگونه حکمت نظری دین می تواند به معنای تحت اللفظی تفقه نزدیک شود. فی المثل، استاد شهید در این کتاب، سرمایه داری ماشینی را به مثابه موضوعی جدید در فقاهت و اجتهاد دیده اند و نوشته اند: "صرف توسعه و تغییر کمّی ماهیّت شیء را عوض نمی کند مادام که منجّر به تغییر کیفی نشود. به عقیده ما مشخّصه اصلی سرمایه داری که آن را موضوع جدیدی از لحاظ فقه و اجتهاد قرار می دهد دخالت ماشین است، ماشینیزم صرفاً توسعه آلت و ابزار تولید نیست، که انسان ابزار بهتری برای کاری که باید بکند پیدا کرده است، بلکه تکنیک و صنعت جدید علاوه بر بهتر کردن ابزارها، ماشین را جانشین انسان کرده است، ماشین مظهر فکر و اراده و نیروی انسان بما هُوَ انسان است... ماشین جانشین انسان است نه آلت و ابزار انسان، یک انسان مصنوعی است." (4)

صاحب نظران می دانند که همین مبنایی که شهید مطهری اتخاذ کرده اند می تواند جوابگوی بخش عظیمی از سؤالات جوامع امروز در مواجهه با ماشین باشد و لذا، دغدغه عدم تناسب آهنگ انقلاب با زمان – که به نظر می آید دغدغه اصلی وزیر ارشاد و بسیاری دیگر از مسئولان نظام اسلامی است- نباید آنها را به این سمت براند که تنها راه حفظ انقلاب را در دور شدن مردم از واقعیات ببینند و از سر رعب و دستپاچگی، تلاش اصلی خود را در این جهت قرار دهند که اسلام را حامی ارزش ها و دستاوردهای تمدن امروز نشان دهند و با صراحت بگویم، به جای اعتماد به نسل هنرمندی که از انقلاب جوشیده اند و در جریان انقلاب پرورش یافته اند، در مواجهه با روشنفکران ضدّ دین به اختراع نسلی دیگر – هر چند من درآوردی و بی ریشه – بپردازند که در ضدیت با دین و انقلاب هیچ چیز از آن دو نسل دیگر کم ندارند.

تحجر و تجدد دو پرتگاه جهنمی هستند که در این سوی و آن سویِ صراط عدل دهان باز کرده اند: زاهدان متنسّک و عالمان متهتّک؛ آنان فلسفه و عرفان و شعر و موسیقی را تفکیرمی کنند و اینان فقه را از پاسخگویی به مسائل روز عاجز می دانند، و صراط عدل از میانه این دو پرتگاه و از بطن آن می گذرد. وزیر محترم ارشاداسلامی فقط به تحجر و عوام زدگی تاخته اند و از غرب زدگی و تجدد سخنی به میان نیاورده اند. ایشان پس از ذکر این حقیقت که: "انقلاب ما آرمان هایی داشت که در شعارهایش متبلور بود. یک دین حقیقی به همان میزان ماندگار است که قابل تحقق باشد. آرمان به خودی خود وجود ندارد بلکه ما را به سمت اهداف می راند. زندگی ما نظم می خواهد. اگر آهنگ انقلاب متناسب با زمان نباشد دچار مشکل می شویم." فرموده اند: "شاید آسان ترین راه را انسان های سطحی مطرح می کنند، یعنی اینکه رقیب ما، اندیشه مخالف ما، نباید اجازه حرف زدن داشته باشد و باید جلویش گرفته شود. اما واقعاً این راه حل مشکل ما را حل می کند؟ ملاک سلیقه کی باید باشد؟... استراتژی فرهنگی یک نظام نمی تواند بر منع قرار گیرد. در طول تاریخ اسلام این گونه نبوده است. اندیشمندان اسلامی به استقبال اندیشه های دیگران می رفتند و لحظه به لحظه فرهنگ اسلامی را غنی تر می کردند".

بسیاری به صورت نادرست می پندارند که تنها مجاری انتقال افکار کانال های رسمی است و نباید هیچ اندیشه مخالفی در قالب کتاب یا فیلم اجازه انتشار داشته باشد و این فکر شوخی است. امواج رادیویی امروز و امواج تصویری فردا این انتقال را امکانپذیر می سازد.

شکی نیست که استراتژی فرهنگی یک نظام نمی تواند بر منع قرار گیرد و میزان آن را نیز خود وزیر ارشاد در سخنان خویش معین فرموده اند: "در لیبرال ترین حکومت ها در جایی که علیه نظام توطئه می شود منع وجود دارد و درک این توطئه بر اساس سلایق شخصی نیست و قانونمندی خاص خود را دارد."

اما مسلّماً جای این سؤال وجود دارد که "آیا استراتژی فرهنگی نظام نمی تواند بر تقویت تلاش هایی ارتکاز یابد که در تفکر و غایات با او همسو و هماهنگ هستند؟ "

مگر کسی از وزارت ارشاد خواسته است که استراتژی فرهنگی خود را بر منع قرار دهد؟ دوستان ما باید به یاد داشته باشند که اکنون حجاب سکوت و صبر هنگامی شکسته شده که آتمسفر فرهنگی در عرف خاص آنچنان مسموم و نا امن است که هیچ مؤمنی احساس امنیت نمی کند. من با صراحت به مسئولان فرهنگی و هنری کشور اعلام می دارم که این دغدغه که فرزندان ما امروز و فردا در فضای کدام فرهنگ رشد خواهند یافت ما را به سختی به وحشت می اندازد.

از داهیانه ترین سخنانی که وزیر ارشاد در این گفت و گو به زبان آورده اند این است که: "ما معتقدیم که باید با تبادل اندیشه در افراد مدافع نظام مصونیت به وجود بیاوریم. لازمه این کار این است که جامعه با آرای مخالفین مواجه شود ولی این مواجهه باید کنترل شده باشد."

اما واقعاً همین استراتژی است که به منصّه عمل در آمده است؟ آیا واقعاً دوستان ما در وزارت ارشاد آتمسفر فرهنگی جامعه را کنترل دارند؟ آیا لازمه این مصونیت اجتماعی آن نیست که در کنار مواجهه جامعه با آرای مخالفین، تلاش های دوستانه مؤید انقلاب و دینداری نیز تقویت شود؟ آیا لازمه مصونیت یافتن مدافعان انقلاب در مواجهه با آرای مخالفین آن است که ما آتمسفر فرهنگی جامعه را آن گونه که نسل های جدید فرصت هدایت را از دست بدهند؟

ما نیز با تحجر مخالفیم، اما در عین حال می دانیم که تنها مرتجعین و متحجرین نیستند که به نظام فرهنگی و هنری کشور اعتراض دارند. اگر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می خواهد که حصارهای جهل و خرافه و تحجر را بشکند و جامعه را از تفریط باز دارد، باید با تجددِ افراطی نیز مبارزه کند تا مردم را از چاله ای به چاه نیفکند... و البته باز هم صد هزار بار شکر که عرف عام از این کشاکش فارغ است و راه خویش را فطرتاً در نسبت با شریعت می یابد. دشمنان ما می گویند: "مشکل امروز ما غرب زدگی نیست، عوام زدگی است."


91/1/25
5:1 عصر

نخست وزیری که نتوانست امریکاییها را بیرون کند اما به وعده وفا کر

بدست عبدالله در دسته نخست وزیری که نتوانست امریکایی‌ها را بیرون کند اما به وعده وفا ک

یوکیو هاتویاما کیست که در ابتدای هفته جاری به ایران آمد؛
نخست وزیری که نتوانست امریکایی‌ها را بیرون کند اما به وعده وفا کرد

یوکیو هاتویاما در ابتدای هفته جاری به تهران آمد و با مقام‌های کشورمان از جمله رئیس‌جمهور و وزیر امور خارجه دیدار کرد که حدود دو سال از استعفای او می‌گذرد؛ استعفایی که در پی ناتوانی او در عملی کردن یکی از آرزوهای 60 ساله مردم ژاپن انجام شد.

به گزارش رجانیوز، از زمان جنگ جهانی دوم، نظامیان امریکایی به هر کشوری وارد شده‌اند، دیگر از آن خارج نشده‌اند و پایگاه‌های نظامی آن‌ها هنوز که هنوز است و نزدیک به 70 سال از جنگ‌های جهانی می‌گذرد، در ژاپن، کره جنوبی، آلمان و... حفظ شده است، به‌طوری که یکی از اتفاق‌هایی که ناظران بین‌المللی به‌عنوان "پیروزی بزرگ" برای دولت عراق در سال گذشته میلادی یاد کردند که تحت حمایت‌های ایران نیز این اتفاق شکل گرفت، خروج نظامیان امریکایی از عراق و بسته شدن پرونده پایگاه‌های نظامی امریکا در این کشور به‌عنوان یک اقدام بی‌سابقه پس از جنگ جهانی بود.

نخست وزیر سابق ژاپن نیز که ابتدای هفته جاری مهمان ایران بود و حضور و اظهاراتش در تهران نیز سر و صدای محافل نزدیک به امریکا را در دولت ژاپن و رسانه‌های غربی در آورد، سال 2009 با این وعده روی کار آمد که در ظرف شش ماه از زمان در دست گرفتن قدرت در ژاپن، پایگاه نظامی امریکا را از ایالت اوکیناوا خارج خواهد کرد اما با پایان یافتن این زمان و ناتوانی در اخراج نظامیان امریکایی به وعده‌اش عمل کرد و استعفا داد تا ژاپنی‌هایی که در اثر این وعده در نظرسنجی‌ها به‌شدت به او اظهار علاقه کرده بودند، در پایان مهلت در آرزوی خروج نظامیان امریکایی بمانند.

با این حال، به نظر می‌رسد نخست وزیر ناکام ژاپن که زخم خورده امریکایی‌ها هم هست، تمایل دارد رویکردهای غیر امریکایی خود را به نحوی همچنان به رخ بکشد. روزنامه امریکایی وال استریت ژورنال با یادآوری سفر هاتویاما به ایران و انتقاد او از رفتارهای آژانس بین المللی انرژی اتمی (که اتفاقاً یوکیا آمانو یک ژاپنی دیگر اکه البته کاملاً وابسته به امریکا است و حتی مدیرکلی‌اش در آژانس را دربست مدیون دولت ایالات متحده است)، نوشت: «وزیر امور خارجه ایران در دیدار با نخست وزیر سابق ژاپن که بنا به گزارش خبرگزاری رسمی آن کشور در سفری شخصی به تهران سفر کرده، از آقای یوکیو هاتویاما خواست تا به وی اعتماد نماید. آقای صالحی به نخست وزیر سابق ژاپن اطمینان داد که تهران تصمیمی برای گسترش تسلیحات اتمی ندارد.

می توان گفت به جز آقای یوکیو هاتویاما کمتر سیاستمداری وجود دارد که تا این اندازه مفهوم این عبارت (اعتماد) را بداند چراکه در سال 2009 میلادی وی نیز در سمت نخست وزیر درخواست مشابهی را از باراک اوباما رئیس جمهور امریکا داشت. این موضوع در زمان خود بسیار جنجالی شد. گفتنی است نخست وزیر سابق ژاپن به علت تحقق نیافتن وعده‌هایش در زمینه خروج نظامیان امریکایی از ژاپن و انتقال پایگاه فوتنما از ایالت اوکیناوا از سمت خود استعفا کرد.

قبل از سفر این مقام ژاپنی به ایران، مقامات دولتی آن کشور احتمال هر گونه میانجی‌گری از سوی آقای یوکیو هاتویاما در ارتباط با پرونده هسته ای ایران را رد و تصریح کردند که این دیدار وی صرفا در مقام یک قانون‌گذار صورت می‌گیرد. اما به نظر می‌رسد که این مشاور ارشد سیاست خارجی حزب حاکم ژاپن که این روزها برای دولت کنونی نیز درد سر ساز شده است، پیش‌تر از آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای برخورد دوگانه با ایران انتقاد کرده بود.

قضیه درخواست یوکیو هاتویاما از اوباما برای اعتماد کردن به وی به نوامبر 2009 باز می‌گردد. در آن زمان، نخست وزیر ژاپن در دیدار با رئیس جمهور امریکا در توکیو به وی اطمینان داد که از هیچ تلاشی برای حل مشکل مربوط به انتقال پایگاه نظامی امریکا فروگذار نکرده است. دو کشور پیش از آن توافق کرده بودند تا پایگاه امریکا به مکان دیگری در همان جزیره انتقال یابد اما یوکیو هاتویاما خواستار خروج آن از ایالت اوکیناوا بود و نهایتا با این شعار توانست قدرت را در همان سال به‌دست بیاورد.

یک روز پس از این دیدار، یوکیو هاتویاما در مصاحبه با خبرگزاری‌های ژاپنی اظهار داشت که توافق‌های دوجانبه ایالات متحده و ژاپن لزوما مانع از انتقال پایگاه امریکا نمی‌شود و بدین ترتیب اوباما را در بهت و حیرت گذاشت. وی افزود: شاید آقای اوباما تصور کند که توافقات دوجانبه میان طرفین نهایی شده است، اما اگر چنین بود پس چرا مذاکرات بین دو کشور هنوز ادامه دارد.

سرانجام هاتویاما از مواضع خود عقب نشینی کرد و قبل از ترک قدرت بر لزوم پیروی از توافق‌های میان دو کشور تاکید کرد. با توجه به کناره گیری نخست وزیر سابق ژاپن از صحنه سیاست، وی دست از محافظه کاری برداشته و علنا مقامات بلند پایه و همچنین سیاست‌های حزب را به باد انتقاد می‌گیرد.

بنا به گزارش خبرگزاری رسمی ژاپن به نقل از دفتر ریاست جمهوری ایران، هاتویاما در دیدار با محمود احمدی‌نژاد  رئیس جمهور ایران از مواضع آژانس بین‌المللی انرژی اتمی انتقاد کرده است. این اظهارات نخست وزیر سابق ژاپن از سوی دفترش هنوز تائید نشده است اما "اسامو فوجیمورا" سخنگوی ارشد دولت ژاپن در نشست مطبوعاتی هفتگی خود اظهار داشت: فارغ از اینکه سفر آقای هاتویاما به تهران جنبه شخصی دارد، قبلا دولت ژاپن به وی در مورد سفر به آن کشور در مقطع کنونی هشدار داده بود. فوجیمورا در خصوص انتقاد هاتویاما از سیاست‌های آژانس انرژی اتمی موضع سکوت اختیار کرد و گفت: ژاپن همواره نقش آژانس را تعیین کننده می‌داند.»


91/1/19
10:9 عصر

ناگفته هایی از زندگی اولین شهید هستهای

بدست عبدالله در دسته ناگفته هایی از زندگی اولین شهید هسته‌ای

به گزارش مشرق، منصوره کرمی، همسر شهید علیمحمدی در گفت‌وگو با خبرگزاری دانشجو، بخشی از خاطرات این استاد شهید را بازگو کرد.

 
 نحوه آشنایی

 

برادرم در ستاد انقلاب فرهنگی و عضو گروه شیمی و دکتر علیمحمدی دوست صمیمی ایشان و عضو گروه فیزیک بود. وقتی علیمحمدی فهمیده بود که برادر من خواهر دارد اجازه گرفت و برای خواستگاری آمدند. فاصله عقد و عروسی ما تقریبا 18 روز شد؛ چرا که ایشان خیلی عجله داشت و می‌گفت از برادرتان خجالت می‌کشم.

 

از برادرت خجالت می کشم!

 

بعد از بله‌برون به دعوت خانواده ایشان به منزل‌شان رفتیم و در حین بازدید از طبقه‌ای که قرار بود بعد از ازدواج منزل ما باشد، ایشان دفترچه پس‌انداز بانکی خود را به من نشان داد و گفت من 50 هزار تومان بیشتر پول ندارم و برنامه‌ام این است که این مقدار را نیز خرج نکنم چرا که دوست ندارم در مواقع لزوم و نیاز دستم جلوی کسی دراز باشد و ایشان این روند میانه را همواره در زندگی ادامه می‌داد.

 

زیست شناسی!

 

از خصوصیات دکتر پافشاری ایشان بر روی مسائلی بود که نمی‌دانستند و تا آنجا که می‌شد روی کشف مسائل مختلف تاکید می‌کردند. یادم هست یک سال دانشگاه تهران رشته میکروبیولوژی یا شبیه آن را تاسیس کرده بود و به دکتر گفته بودند که فیزیک آنها را درس دهد. ایشان به من گفتند در بچه‌های فامیل کسی را سراغ نداری که رشته‌اش تجربی باشد، گفتم برای چه، گفتند می‌خواهم زیست بخوانم. من تعجب کردم و پرسیدم فیزیک به زیست چه ربطی دارد؟ ایشان گفتند رشته دانشجویان تجربی بوده و من باید بدانم آنها چه خوانده‌اند تا بتوانم درس‌ها را بهتر تدریس کنم. پس از این قضیه توانستیم از فامیل کتاب‌های زیست را تا دوره پیش دانشگاهی تهیه کنیم و دکتر همه را مطالعه کرد و بخش‌هایی را که نمی‌دانست از دوستان پزشکش می‌پرسید.

 

استادان کلافه!


یکی از دوستان دکتر در دوره لیسانس می‌گفت مسعود جزو دانشجویانی بود که استاد را خیلی اذیت می‌کرد و تا درس را کامل نمی‌فهمید از کلاس بیرون نمی‌آمد.

 

من اهل این حرف ها نیستم


دکتر بی‌نهایت نجیب و خجالتی بود و من اعتماد کامل به ایشان داشتم. یکبار از ایشان برای یک برنامه رادیویی دعوت شد و گفته بودند بچه‌هایی که مشکل فیزیک دارند تماس بگیرند و از دکتر بپرسند. در میان کسانی که تماس گرفته بودند خانمی بود که عنوان کرد خیلی به فیزیک علاقه دارم و سوالاتی از دکتر پرسیده بود که دکتر بعدها به من گفت که فهمیدم این خانم چیزی از فیزیک نمی‌داند.

 

بعد از برنامه مسئولان رادیو به دکتر گفته بودند خانمی اصرار دارد که حتما با شما صحبت کند. بعد از صحبت کردن با دکتر آن زن گفته بود می‌خواهم بیایم و شما را ببینم، دکتر گفته بود من دانشکده هستم بیایید آنجا، اما آن خانم گفته بود نه جای دیگری قرار بگذاریم و دکتر به من گفت که بعد از این حرف وی را پشت تلفن دعوا کرده و گفته من اهل این حرف‌ها نیستم.

 

غیبت نه!


روی راستگویی خیلی پافشاری می‌کردند و بسیار صداقت داشتند مثلا اگر از موضوعی خوششان نمی‌آمد سریعا ابراز می‌کردند و همیشه توصیه‌شان به من این بود که اگر از موضوعی ناراحت می‌شوی به طرف مقابلت بگو چرا که ناراحتی در دلت نمی‌ماند و جلوی غیبت و کینه گرفته می‌شود.


وقتی طولانی مدت با تلفن صحبت می‌کردم و ایشان در خانه بودند بعد از تلفن به من تذکر می‌دادند که صحبت‌هایت را کوتاه کن تا به غیبت نرسد و اگر من قبول نمی‌کردم می‌گفتند آخر مرا جهنمی می‌کنی!

 

جای من خوب است


من از ایشان خواب‌های مختلفی دیدم. یکبار دیدم که ما در خانه با لباس مشکی نشسته‌ایم و عزادار ایشانیم. دکتر آمدند داخل خانه و وارد حال شدند. در آن جمع کسی جز من ایشان را ندید، با خوشحالی از جا پریدم که بروم سراغ ایشان اما قبل از آنکه من برسم ایشان به سمت حیاط رفتند، بلند فریاد زدم کجا، تو نبودی و حالا هم که آمدی داری می‌روی گفت آمده‌ام فقط یک چیز به تو بگویم و بروم و آن این است که خیالت از من راحت باشد، جای من خوب است و اینقدر برای من بی‌تابی نکن و بعد از آن خواب آرامش بسیاری پیدا کردم.


بار دیگر در خواب دیدم که من در شرایط بدی هستم (چیزی شبیه به زلزله) و همه چیز در حال ویران شدن است در آن موقع پدرم که ایشان سال 80 فوت کرده‌اند را در خواب دیدم که آمدند و گفتند مسعود خان مرا فرستاده که شما را از اینجا ببرم. پدرم دست من، مادر و بچه‌ها را گرفت که ببرد و گفت جایی که مسعود برایتان در نظر گرفته می‌رویم. من گریه می‌کردم و باورم نمی‌شد و می‌گفتم که خیلی بدبخت شده‌ام. یکی از دوستان همسرم که در قید حیات هستند و همراه پدرم بودند به من گفتند حاج آقا راست می‌گویند و مسعود ما را فرستاده تا شما را به جای امنی ببریم و اگر باور نمی‌کنید شماره ایشان را بگیرید و با وی صحبت کنید. من در خواب با مسعود تماس گرفتم و ایشان پشت گوشی به من گفتند تو چرا اینقدر ناآرامی می‌کنی، من هوای شما را دارم و خیالت راحت باشد.

 

جهت قبله 180 درجه متفاوت است


من شدیدا به همسرم تکیه داشتم و در مسائل اساسی زندگی به ایشان معتقد بودم. یادم هست زمانی که برای حج واجب در مکه بودیم مسئول هتل به ما جهتی را برای قبله نشان داد و چون در روز اول شرایط خواندن نماز جماعت را نداشتیم در اتاق نماز را فرادا خواندیم (در حج واجب خانم‌ها و آقایان از هم جدا بودند). عصر که من همسرم را دیدم از من پرسید شما نمازت را به کدام طرف خوانده‌ای و وقتی من جهت را نشان دادم گفتند اشتباه است و جهت قبله 180 درجه متفاوت است و از من خواستند نمازم را قضا کنم و به هم اتاقی‌هایم نیز بگویم. زمانی که به سایر هم اتاقی‌هایم گفتم یکی از خانم‌ها نیز گفت بر اساس شناختی که من از دکتر دارم ایشان درست می‌گویند و خوب در طول سفر هر دفعه که ما نماز می‌خواندیم همه ما را چپ چپ نگاه می‌کردند.

 

نزدیک انجام اعمال اصلی حج که شد دکتر رفت و به حاج‌آقا گفت من هر چه گفتم شما قبول نکردید بروید مسجد نزدیک هتل و قبله را ببینید که حاج آقا بعد از رفتن به مسجد آمدند و گفتند سمت قبله اشتباه است و دکتر درست گفته و از بقیه خواستند که نماز حدود 20 روز گذشته را قضا کنند.

 

موبایلم را پنهان کن


قبل از شهادت ایشان برای دکتر اتفاقات مختلفی افتاد که نشان می داد ایشان در معرض خطر است. بطور مثال؛ مرداد سال 87 که عمره رفته بودیم دختر خواهرم و دختر خودم نیز همراه ما بودند. یک بار که زیر چراغ مهتابی سبز که معمولا ایرانی ها آنجا قرار می‌گذارند قرار گذاشتیم، وقتی مسعود آمد به من با احتیاط گفت مرد عربی تمام مدت با دوربین از ایشان فیلمبرداری می‌کرده و از من خواست که مراقب خود و دخترها باشم و موبایلشان را نیز به من دادند که پنهان کنم. وقتی برگشتیم ایران از ایشان پرسیدم قضیه را خبر داده‌اید؟ گفتند بله. اما بعدا شنیدیم که آنها فکر کرده بودند دکتر خیالاتی شده است.


تهدیدات منافقین

 

شهریور سال 88 یک روز صبح بعد از رفتن دکتر، آقایی به من زنگ زد و خیلی گرم و صمیمانه صحبت کرد طوری که من فکر کردم از دوستان دکتر هستند و به من گفتند که از دفتر دکتر رهبر تماس می‌گیرند، ایشان با دکتر کار فوری دارند و هر چه تماس می‌گیرند ایشان از دفتر جواب نمی‌دهند و لطفا شماره موبایل‌شان را بدهید. اتفاقا آن روز من از دکتر نپرسیده بودم که کجا می‌روند و شماره موبایل را دادم. عصر که دکتر آمدند از ایشان پرسیدم که آیا دکتر رهبر با شما تماس گرفته‌اند؟ ایشان گفتند که من از صبح دفتر دکتر رهبر بودم و من قضیه صبح را تعریف کردم و ایشان به من گفتند که کار منافقین بوده.


کسی بالای سرم ایستاده و می‌خواهد مرا بکشد

 

ماه رمضان آن سال سریالی از تلویزیون پخش می‌کرد که در تیتراژ آن فردی هر صبح با این حال از خواب بیدار می‌شد که فرد دیگری اسلحه‌ای را به طرفش گرفته و می‌خواهد شلیک کند. در یکی از افطارها که ما منتظر شروع فیلم بودیم دخترم گفت که این وضعیت بسیار وحشتناک است و دکتر برای نخستین بار اتفاقی گفت باور می کنید من تاکنون چند بار چنین خوابی را دیده‌ام که کسی بالای سرم ایستاده و می‌خواهد مرا بکشد.


روی پای خودت بایست

 

دکتر معتقد بود من باید بتوانم تمام کارهای مورد نیازم را در خارج از خانه انجام بدهم. نمونه آن در سال 72 بود که یک روز با وجود بنایی در خانه و تنها بودن دختر کوچکم مرا مجبور کرد که با وی بیرون بروم. از ایشان پرسیدم که کجا می‌رویم؟گفت می‌خواهم تمام حساب‌هایم را مشترک کنم. من به ایشان گفتم چه عجله‌ای است؟ ایشان گفت که بعضی از کارها هست که من نمی رسم انجام دهم و شما باید پیگیری کنید و من گفتم به هیچ عنوان اهل انجام کارهای بانکی نیستم. اما ایشان به من اجبار کرد و الان که می‌توانم برخی از کارها را انجام دهم دعایش می‌کنم که مرا از دیگران بی نیاز کرده است.


با وجود آنکه من در خانه بودم ایشان مرا مقید می‌کرد که مطالب مختلف و کارهای متفاوت را بیاموزم. برای نمونه مثلا هر گاه که ایشان پای رایانه می‌نشست مرا مجبور می‌کرد که کارهایی را که می‌خواهد انجام بدهم و معتقد بود اگر زنان ایرانی از کارهای «خاله‌زنکی» دست بردارند به طور مطلوب پیشرفت خواهند کرد. حتی ایشان خود برای من دفترچه کنکور گرفت و مرا مجبور کرد که لیسانس بگیرم.

 

همیار خانه


خیلی مراعات مرا در خانه می‌کرد. زمانی که پدرم فوت کرد، من دچار افسردگی شدید شده بودم و نزدیک به یک سال تمام در خانه هیچ کاری نمی‌کردم اما ایشان کمی زودتر خانه می‌آمد و به برخی امورات رسیدگی می‌کرد و مرا بیرون می‌برد، آن سال سفرهای متعددی با ایشان رفتیم. در موقع امتحانات دانشگاه نیز مهمانی‌ها را تعطیل می‌کرد و در پختن غذا و نگهداری از بچه‌ها خیلی مرا کمک می‌کرد.

 

وقتی کاری را شروع می‌کنید باید تا انتها پای آن بایستید

 

در پروژه سزامی، ایران چند نماینده دارد که البته نمایندگان اصلی شهیدان علی‌محمدی و شهریاری بودند. سال آخر قبل از شهادت همسرم، شهید شهریاری بر اساس احتمالات مختلف از جمله ترور که برای ایشان وجود داشت به جلسه گروه نرفت و همسر من و چند نفر دیگر راهی اردن شدند. شب قبل از حرکت مسعود رنگش پریده و نگران بود. به او گفتم همه برای سفر خارج ذوق می‌کنند اما تو قیافه‌ات گرفته است و کاش من جای تو بودم. ایشان گفتند به خدا راضی بودم که نروم و می‌ترسم که باز نگردم  اردن همسایه اسرائیل است و برای آنها هیچ کاری در اردن نیست که نتوانند انجام دهند. من از ایشان خواستم که نروند اما گفتند وقتی کاری را شروع می‌کنید باید تا انتها پای آن بایستید. ایشان رفتند و من از دکتر خواسته بودم وقتی رسیدند تماس بگیرند اما زمانی که به اردن رسیده بودند تمام موبایل ها قطع شده بود. یکی از دوستانشان به نحوی با شرکتش تماس گرفته و گفته بود شماره هتل را به خانواده اعضای گروه بدهند و زمانی که من زنگ زدم و با ایشان صحبت کردم خیالم راحت شد.

 

رابطه با شهریاری و عباسی


ما با خانواده شهید شهریاری و دکتر عباسی رابطه گرم و صمیمانه داشتیم و حتی روز سیزدهم فروردین را نیز با یکدیگر بیرون می‌رفتیم. البته بعد از شهادت دکتر همچنان این رابطه برقرار است.

 

تا چند وقت پس از شهادت مسعود بنا به دلایل امنیتی کسی به خانه ما نمی آمد.حتی شهید شهریاری مجبور شد منزلش را عوض کند. به نحوی ناراحتی دخترم از این تنها ماندن به شهید شهریاری رسیده بود. ایشان در دانشگاه از دوستانشان پرسیده بودند که آیا کسی به خانه شهید علیمحمدی رفته؟ گفته بودند نه و ایشان با ناراحتی گفته بود اگر من نیز شهید شوم خانواده ام را تنها می گذارید؟!

 

شهادت دکتر شهریاری

 

زمانی که خبر شهادت دکتر شهریاری را شنیدم حال من مانند روزی بود که خبر شهادت مسعود را به من دادند. روز تشییع پیکر شهید شهریاری هر کدام از مسئولان را که می‌دیدیم با آنها دعوا می‌کردم که فکر می‌کنید امثال مجید و مسعود آسان به دست آمده‌اند که راحت می‌نشینید تا هر 10 ماه یکبار یکی از این سرمایه‌ها را ترور کنند. واقعا فکر می‌کنم حداقل بیست سال طول بکشد تا چنین افرادی جایگزین شوند که توانمندی و تعهد داشته و حاضر باشند جانشان را در این راه بگذارند.

 

امنیت دانشمندان

 

یکی از موضوعاتی را که دوست داشتم خدمت حضرت آقا عرض کنم و نشد مسئله امنیت دانشمندان کشور است. اگر چه آنها راه خود را انتخاب کرده‌اند اما خانواده‌هایشان هر روز می میرند و زنده می‌شوند و این به لحاظ روحی بسیار صدمه‌زننده است که هر روز صبح در حالی با همسرت خداحافظی کنی که نمی‌دانی آیا بار دیگر وی را خواهی دید یا نه. مثلا در قضیه همسرم اگر به آن چند دفعه‌ای که احساس خطر کرده بود توجه می شد شاید این اتفاق رخ نمی‌داد. من به آقایان گفتم که اگر برای شهید علی‌محمدی محافظ می‌گذاشتید این اتفاق نمی‌افتاد و آنها گفتند دکتر قبول نمی‌کرد و خوب من گفتم می‌توانستید دورادور مراقب ایشان باشید.


به من گفتند که آن موتور حاوی بمب را نزدیک به بیست روز آورده و برده‌اند و مسلما اگر خانه تحت نظر بود به این قضیه شک می‌کردند. گفتند که اگر منزل شما ریموت کنترل داشت این اتفاق نمی افتاد و من گفتم آیا همسر من یک میلیون تومان نمی ارزید که این وسیله را بیاورید و نصب کنید؟


91/1/19
10:0 عصر

زنانی که به فکر ارضای شخصی خود هستند

بدست عبدالله در دسته زنانی که به فکر ارضای شخصی خود هستند

به گزارش مشرق، عصر امروز نوشت: در این روزها موضوع کشف حجاب مینا لاکانی بازیگر سیما در شبکه صدای امریکا خبری بود که توجه بسیاری از اهالی سینما را به خود معطوف کرد.
همین موضوع جرقه ای شد تا در گزارشی به بررسی احوال برخی از زنانی که در قالب بازیگر، خبرنگار و فعال سیاسی در کشور جمهوری اسلامی ایران نامی برای خود دست و پا کردند و امروزه در آن سوی مرزها با کنار گذاشتن حجاب، اظهار نظرات مغرضانه، همکاری با شبکه های ضد ایرانی و . . . قصد ضربه زدن به ایران اسلامی را دارند، بپردازیم.

مینا لاکانی:
مینا لاکانی متولد1351 تهران، بازیگر تئاتر و سینمای ایران بود که در سال 1373 برای بازی در فیلم دیدار، برنده جایزه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن جشنواره فیلم فجر شد. وی کار خود را با تئاتر آغاز کرد اما آغاز فعالیت سینمایی او حضور در فیلم «پرواز را به خاطر بسپار» صورت گرفت.
از دیگر کارهای سینمایی او می ‌توان به جان سخت، دیدار، روز فرشته، زن شرقی و فیلم های تلویزیونی بگو که رویا نیست اشاره کرد. همچنین وی در سریال های تاوان، آخرین گناه، روزهای اعتراض و ترانه? مادری نیز حضور داشته است.
لاکانی چند روز پیش با شرکت در برنامه شباهنگ صدای آمریکا بدون حجاب حاضر شد و در مصاحبه با این شبکه خود را مبرا از حزب بازی خواند ولی مدعی شد به خاطر همبستگی با مردم، از ایران خارج شده است. لاکانی در این مصاحبه عدم حضورش در صدا وسیما را نه ضعف بازیگری و نامناسب بودن برای نقش، بلکه سیاسی خوانده است.


فریبا داوودی مهاجر
فریبا داوودی مهاجر کارشناس و مشاور دفتر مشارکت زنان اصلاحات، خبرنگار روزنامه های اصلاح طلب، مشاور رئیس جمهور در مرکز مطالعات و تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری (دولت خاتمی), مشاور وزیر علوم و مشاور وزیر ارشاد اسلامی دوران اصلاحات) بوده است.
وی پس از فرار به خارج و پناه بردن به دامن آمریکایی ها طی مصاحبه ای با یکی از شبکه های لس آنجلسی وقتی مجری از او سوال پرسید که چرا شما فقط جلوی دوربین روسری سر می کنید؟ گفت: من بنا بر مصلحت و شرایط قبلا در ایران حجاب داشتم ولی اعتقادی به آن ندارم. خبرنگار از او خواست تا روسری اش را بردارد داودی هم مقابل دوربین تلویزیون حجابش را برداشت. وی این عمل را اعتراض به وضع موجود ایران می داند و از زنان ایرانی هم می خواهد که تجربه او را تکرار کنند.



فرناز قاضی زاده

فرناز قاضی‎زاده روزنامه نگار ایرانی و مجری شبکه تلویزیونی بی‎بی‎سی فارسی، متولد12 آذر 1353 در تهران است. قاضی‎زاده سال‎ها در روزنامه‎های ایرانی فعالیت کرد. او از سال 1375 کارش را در هفته‎نامه «خانه» آغاز کرد. بعد از آن در سال 1377 به روزنامه ایرانیان سپس به روزنامه زن رفت.
قاضی‎زاده همچنین سابقه فعالیت در روزنامه نشاط، جامعه روز، آفتاب امروز، هم میهن (به مدیر مسئولی غلامحسین کرباسچی) و «یاس‎نو» را دارد.
قاضی‎زاده در سال 1379 حتی در صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز به‎عنوان مجری در یک برنامه علمی به نام کاوش فعالیت می‎کرد. فرناز قاضی‎زاده در سال 1382، به‎همراه خانواده‎اش ایران را ترک کرده و به هلند و بعد از آن به انگلستان رفت. در سال 2005 میلادی، قاضی‎زاده به‎همراه مسعود بهنود، نوشابه امیری، هوشنگ اسدی و حسین باستانی روزنامه اینترنتی روزآنلاین را راه‎اندازی کردند. در فوریه 2005 به‎عنوان تهیه‎کننده رادیو، به استخدام بی‎بی‎سی‎فارسی درآمد. در بی‎بی‎سی، قاضی‎زاده علاوه‎بر تهیه گزارش، به‎عنوان مجری برنامه‎های رادیویی کار کرد تا این‎که در سال 2009 به‎عنوان مجری تلویزیون فارسی بی‎بی‎سی کار خود را آغاز کرد.


گلشیفته فراهانی
رهاورد (گلشیفته) فراهانی 19 تیر 1362 در تهران و در خانواده ای هنرمند متولد شد. پدرش بهزاد فراهانی بازیگر سینما و تئاتر کشور و مادرش فهیمه رحیم نیا فارغ التحصیل رشته هنرهای تجسمی است.
وی بازی خود را بازی در فیلم درخت گلابی در سال 1376 آغاز کرد. از دیگر فیلم های معروف او می توان به بوتیک، اشک سرما، ماهی ها عاشق می شوند، به نام پدر، گیس بریده، میم مثل مادر، سنتوری، همیشه پای یک زن در میان است، دیوار و درباره الی اشاره کرد.
گلشیفته فراهانی با خروجش از کشور حجابش را کنار گذاشت و سپس طی مصاحبه ای اعلام کرد که از حجاب متنفر است. فراهانی با بازی در فیلم های غیر اخلاقی هالیوود علاوه بر این که تمام راه های برگشت به ایران را به روی خودش بست باعث شد تا بسیاری از سینمادوستان کشور از وی به خوبی یاد نکنند.



شادی صدر
شادی صدر متولد 1353 وکیل و روزنامه‌نگار فمینیست ایرانی و فعال حقوق زنان به شمار می آید. او در حدود پانزده سالگی با ماهنامه سروش نوجوان وارد حوزه? روزنامه‌نگاری شد، سپس با ماهنامه همشهری همکاری کرد. در دانشگاه رشته حقوق را انتخاب کرد و دبیر سرویس حقوقی روزنامه زن شد.
صدر به عنوان یکی از مخالفان جمهوری اسلامی مدتی است به آمریکا مهاجرت کرده و به دلیل سخنان ضدایرانی خود به بهانه دفاع از حقوق زنان جوایز متعددی را از نهادهای وابسته به آمریکا و رژیم صهیونیستی دریافت کرده است، در جدید‌ترین اقدام خود دست به تاسیس یک سازمان جدید زده است.
«شادی صدر» که پای ثابت سخنرانی‌های ضداسلامی و ضدایرانی در کشورهای مختلف اروپایی و آمریکا است، پس از ناکامی در اجرای طرح «کمپین علیه حجاب» مدتی را سکوت کرده بود، با استفاده از یک بودجه هنگفت که منبع آن مشخص نیست، سازمانی را تحت عنوان عدالت برای ایران تاسیس کرده و به دنبال اجرای برنامه‌های ضدایرانی است.



مسیح علی نژاد
معصومه علی‎نژاد قمی، معروف به مسیح علی‎نژاد در سال 1355 در بابل متولد شد. او روزنامه‎نگاری را از سال 1378 با روزنامه همبستگی آغاز کرد و بعد از آن با ایلنا همکاری کرد. از او در روزنامه‎های شرق، بهار، وقایع اتفاقیه، هم‎میهن و اعتماد ملی نیز نوشته‎هایی منتشر شده است.
علی‎نژاد به‎همراه عناصر افراطی و نفوذی مدعی اصلاح‎طلبی پس از فرار به آمریکا، معرکه‎گیر تجمعات 20-30 نفره ضد انقلاب در شهرهای واشنگتن، نیویورک و بوستون شد. در این تجمعات عناصری نظیر محسن سازگارا، فاطمه حقیقت‎جو، علی افشاری، علی‎اکبر موسوی خوئینی، محمد تهوری، احمد باطبی، مسیح علی‎نژاد و... حضور پیدا می‎کنند و ضمن معرکه‎گیری تلاش می‎کنند تا خود را نزد طرف آمریکایی، فعال و به درد بخور! نشان دهند. این طیف همچنین پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم و به‎ویژه در روزهای منتهی به 18 تیر، از سوی رسانه‎های بدنام غربی (صدای آمریکا، رادیو فردا، بی‎بی‎سی، گویانیوز، روز نت، رادیو زمانه و...) به عرصه فعالیت فراخوانده شدند تا به تحریک بی‎هزینه برای آشوبگری بپردازند. خبرنگار فراری نشریات زنجیره‎ای اصلاح‎طلب، اکنون در لندن اقامت دارد و با سایت جرس همکاری می‎کند.
به نظر می رسد چنین افرادی که سال ها تحت قوانین اسلامی و شرایط مساوی حقوق بشر در ایران فعالیت می کردند هرگز به عنوان یک ایرانی مسلمان دغدغه اعتلای ایران و اسلام را در سر نمی پروراندند و بیشتر به فکر ارضای امیال های شخصی خود بوده اند و از موضع گیری آنان پس از خروج از کشور نیز چنین بر می آید که مخالفتشان با جمهوری اسلامی نه یک مخالفت اصولی و دارای مبانی منطقی بلکه بیشتر مخالفتی از جنس غریزه های جنسی است. مخالفتهایی که تماما در یک کلام خلاصه می شود: چرا جمهوری اسلامی نمی گذارد ما لخت باشیم و در خیابانهای تهران خود را نمایش بدهیم؟

 


<   <<   51   52   53   54   55   >>   >