مرجع کد و ابزار وب

ابزار ساخت کد پاپ آپ نیو تب

مهر 91 - ان شـــــــــــــــــــــــــــــاء الله
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

91/7/15
9:18 صبح

یلدا کوچولو سند مظلومیت کودکان روستائی

بدست عبدالله در دسته یلدا کوچولو سند مظلومیت کودکان روستائی

حاج آقا فراهانی مسئول گروه جهادی تبلیغی فدائیان عدالت تماس گرفت و گفت زمانی که در روستاهای سیستان و بلوچستان اردوی جهادی میرفتم با خانواده ای آشنا شدم که دختربچه اشان به نام یلدا از چهار ماهگی به دلیل تزریق واکسن اشتباهی دچار بیماری شده و ....

 

 

 

 

 

حاج آقا فراهانی مسئول گروه جهادی تبلیغی فدائیان عدالت تماس گرفت و گفت زمانی که در روستاهای سیستان و بلوچستان اردوی جهادی میرفتم با خانواده ای آشنا شدم که دختربچه اشان به نام یلدا از چهار ماهگی به دلیل تزریق واکسن اشتباهی دچار بیماری شده و الان که حدود چهار سال از آن ماجرا میگذرد با بیماری که دیگر امانش را بریده همچنان دست و پنجه نرم می کند و خلاصه توضیح مختصری داد و شماره والدینش را که هم اکنون در مسافرخانه ای در تهران ساکن اند و پیگیر مداوای وضعیت دخترشان.


با پدر یلدا تماسی گرفتم و وضعیت یلدا را از او جویا شدم که در ذیل می آید:

ما اهل روستای زبرینگ شهر نیک شهر سیستان بلوچستانیم، یلدا الان چهارساله است از چهارماهگی بدلیل تزریق واکسن اشتباهی بدنش شروع به عفونت کرد، ابتدا زیر بغل هایش آبسه کرد بعد از مدتی عمل کردند خوب شد، بعد در لگن، در پشت بدنش، در صورتش در سرش و دو تا چشمش در آمد، بطوریکه الان یکی از چشم هایش تخلیه شده است.

چند تا غده در بدنش در آمده که یکیشون در سرش بود، رفتیم بیمارستان مغز و اعصاب یکی از غده ها را برداشتند دوباره هم یکی دیگه در سرش در آمده، اونموقع کوچک بود ولی الان بزرگ است و دهان باز کرده است.

گفتند بعد از عمل چشم باید بیاورید دوباره در مرکزطبی کودکان بستری شود و دکتر دوباره عملش کند.

 

الان هم گفتند عکس ام آر آی بگیرید، امروز (شنبه) هم رفتیم بیمارستان امام حسین(ع) گفتند سه شنبه بعد ازظهر بیا، به همین دلیل رفتیم بیمارستان دیگری برای دوشنبه نوبت گرفتیم.

الان عمل چشم انجام شده و چشم تخلیه شده، فردا باید ببریمش بیمارستان فارابی برای عمل، چشم دیگرش هم آبسه کرده، سالم سالم نیست گوشت اضافی هم داره، اما کمه.

چند بار بردیم مشهد، چند بار کرمان، دو بار کاشان هر مرتبه هم 16 روز16روز بستری است، ایرانشهر که اصلا نمیدانیم چند بار بردیم، تهران سه بار اومدیم،امسال یکبار 38 روز مرکزطبی کودکان بودیم.

هزینه های درمان زیاد می شوند که از عهده من خارج است دفعه قبل که کرمان بودیم و 30 آمپول باید می خریدیم که هر کدام 300 هزار تومان قیمتش بود، 20 تا را یک خیر و 10 تای دیگر را خیر دیگری پرداخت. مابقی هزینه ها که دیگر بماند، من برای هزینه های درمان وام گرفتم، از دوستان و آشنایان پول گرفتم

 

-------------------

مسئولان هیچکدام کمک نکردند، ما یلدا را از دوسالگی بردیم تحت پوشش بهزیستی، و آنها در پرونده 70% معلولیت نوشته اند ولی تاکنون هیچ کمکی، حتی یک پانصد تومانی به ما نکرده اند.

ما بابت واکسن اشتباهی که به لیلا تزریق کردند هم هیچ شکایتی از کسی نکردیم.

 

 

 

 

----------------------

 

 

 

----------------------------

 

 

 

 

 

--------------------------

 

 

 

------------------------

 

 

 

 

---------------------------

 

 

 

---------------------------

 

 

هزینه های درمان یلدا بالاست و این خانواده مظلوم روستائی چشم انتظار حمایت ملت مسلمان ایران، امیدواریم عزیزان و خیرینی که توان پرداخت این هزینه ها را دارند یلدا و والدینش را تنها نگذارند.

عزیزان همچنین می توانند جهت ارتباط با شماره 09136222521 آقای بهاالدینی(پدر یلدا) و یا با شماره 09108051182 حاج آقای فراهانی مسئول گروه جهادی تبلیغی فدائیان عدالت تماس بگیرند.

و عزیزانی هم که قصد دارند مستقیم کمک نقدی خود را واریز نمایند به کارت شماره 6037691149788275 به نام چمل بهاالدینی مبلغ خود را واریز نمایند.

 

 

 

فقط عکس ها از خبرگزاری مهر استفاده شده است. / گزارش مهر را از اینجا بخوانید

 


91/7/11
2:34 صبح

نظر رهبرانقلاب درباره «ربنای شجریان»

بدست عبدالله در دسته

«آن «ربّنا»هایى که شجریان خوانده و در ماه رمضان قبل از اذان مغرب مى‌گذارند، یک کار هنرى است؛ یک کار حالى نیست؛ مناسب نیست که بعد از اذان، کسى بخواهد آن‌طور چیزى را بگذارد؛ نه، بعد از اذان، به نظرم مى‌رسد که همین صداى معمولىِ مسجدىِ ما بهتر و مناسبتر باشد.»

به گزارش تریبون مستضعفین، رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در 1370/12/13 در در دیدار اعضاى گروه ویژه و گروه معارف اسلامى صداى جمهورى اسلامى ایران‌ به نکات جالبی درباره موسیقی مذهبی و اذان و مناجات‌های صدا و سیما اشاره کردند و نکاتی گفتند که متاسفانه اکنون بعد از گذشت 20 سال هنوز به آنها توجه جدی نشده است.
 
ایشان در این سخنان «ربنا»ی شجریان را اثری هنری می‌خواند که فاقد حس و حال مناسب برای اذان ماه مبارک رمضان است و بهتر است با نمونه‌های مسجدی جایگزین شود: «آن «ربّنا»هایى که شجریان خوانده و در ماه رمضان قبل از اذان مغرب مى‌گذارند، یک کار هنرى است؛ یک کار حالى نیست؛ مناسب نیست که بعد از اذان، کسى بخواهد آن‌طور چیزى را بگذارد؛ نه، بعد از اذان، به نظرم مى‌رسد که همین صداى معمولىِ مسجدىِ ما بهتر و مناسب‌تر باشد.»
 
آیت الله خامنه‌ای در بخش دیگری از سخنان خود درباره لحن دعاخوانی و قرآن‌خوانی فرمودند: «اگر این دعاها را با سبک قرآن‌خوانىِ فارسى بخوانند – همین سبکى که در مسجدها مى‌خوانند – مطلوبتر است؛ آن آهنگ‌هاى کشیده خیلى مناسب نیست. البته همین دیروز یا پریروز بود که دیدیم بعد از اذان دعایى با لحن عربى خوانده شد که خوب و دلنشین بود؛ اما اگر بخواهند آن را بِکِشند، چیز مطلوبى نخواهد شد. البته استثناهایى هم وجود دارد.»
 
ایشان در بخش دیگری از نظرات خود به اشکالاتی درباره اذان‌های پخش شده از صدا و سیما پرداختند و اذان گلدسته‌ای را به عنوان جایگزین اذان استودیویی طرح کردند: «یک نکته را هم در خصوص اذان‌هایى که از صدا و سیما پخش مى‌شود، متذکر مى‌شوم. شما به اذان غلوش اشاره کردید؛ اما عیب اذان غلوش این است که آهسته گفته شده است؛ اذان استودیویى است؛ مثل این‌که براى خودش حدیث نفس کرده است. اذان ابوزید هم همین‌طور است؛ او هم براى خودش گفته است؛ اینها براى دیگران اذان نگفته‌اند. ما در این‌جا به آقایان قرّاء مصرى گفتیم که اذان باید از دل کنده بشود؛ یعنى اذان گلدسته‌یى بگویند؛ اذان استودیویى به درد ما نمى‌خورد! اذان گلدسته‌یى، مثل همان اذانى است که شما گفته‌اید؛ یا اذان آقاى شریف که انصافاً از آن اذان‌هاى بسیار خوب و درجه‌ى یک است. البته این اذان آقاى شریف، نسخه‌ى بدل است؛ اصلش را یک عرب گفته است و من سالها پیش این اذان را شنیده‌ام. مرحوم عطاءاللَّه زاهد مى‌گفت که موسیقى متن فیلم محمّد رسول‌اللَّه را از اللَّه‌اکبر آن اذان گرفته‌اند. اذان طوخى و اذان مؤذن‌زاده هم خوب است؛ اذان پُرحرارت و پُرمغزى است. بناى ما بر این نبوده که در رادیو و تلویزیون، از اول تا آخر، همین چهار تا اذان را بگذاریم؛ نه، بنا بر این بوده است که اذان گفتن را نظمى بدهند؛ منتها براى این‌که خیلى شلوغ نشود، گفته شد که مرزى بگذارند. البته ممکن است گاهى بعضى از اذانها را هم بگذارند؛ اما توجه داشته باشید که اذان رسمى و دایمى رادیوى ایران که ما مى‌خواهیم در دنیا پخش بشود، باید – به قول شماها – یک اذان استاندارد باشد؛ یعنى بتوانیم آن را عرضه کنیم و بگوییم ما این‌طورى اذان مى‌گوییم.»

91/7/9
2:27 صبح

این هالیوود، این ایران؛ آیا به بازیگران ایرانی سخت می‎گذرد؟

بدست عبدالله در دسته

این هالیوود، این ایران؛ آیا به بازیگران ایرانی سخت می‎گذرد؟

گروه فرهنگی- بعد از آنکه مشخص گردید شش فیلم «پل چوبی»، «پذیرایی ساده»، «من همسرش هستم»، «من مادر هستم»، «برف روی کاج‎ها» و «بی‎خود و بی‎جهت» در لیست سیاه فیلم‎های حوزه هنری قرار گرفتند و در سینماهای تحت مالکیت حوزه هنری اکران نمی‎شوند، ابتدا کارگردانان و تهیه‎کنندگان این شش فیلم در جلسه‎ای به انتقاد از این اقدام حوزه پرداختند و سپس تعدادی از بازیگران این فیلم‎ها، بیانیه‎ای در اعتراض به عدم اکران این شش فیلم صادر کردند.

در این بیانیه آمده بود: «در خبرها آمده که شما در حوزه‎ی هنری قصد دارید تا شش فیلم از آثار سینمای ایران را تحریم کنید. ظاهراً قرار است از نمایش این شش فیلم در سینماهای حوزه هنری ممانعت کنید و گویا ادعا کرده‎اید که این فیلم‎ها ضد ارزشی و غیر اخلاقی هستند. ما بازیگران این شش فیلم هستیم و هویت حرفه‎ای خود را جدا از فیلم‏هایی که بازی کرده‎ایم، نمی‎دانیم. فیلم‎های ما پاره‎ای از وجود ماست و بی‎حرمتی شما به این فیلم‎ها، بی‏حرمتی به ما و به جایگاه بازیگر در سینمای ایران است. ما بازیگران این شش فیلم در کنار آثارمان ایستاده‎ایم و آماده‎ی شنیدن هر نقد مثبت و منفی درباره‎ی این آثار هستیم، ولی تهمت‎های شما را بر نمی‎تابیم و دخالت شما را در روند نمایش این آثار حرکتی غیر اخلاقی، غیرقانونی و خلاف عرف و ادب سینمای ایران می‌دانیم. ما چشم به انتظار نمایش فیلم‎های‎مان در اکران عمومی هستیم و قضاوت درباره‎ی ارزش‎های اخلاقی این فیلم‎ها و رفتار شما را به مردم کشورمان می‎سپاریم.»

جالب آنکه در میان اسامی بازیگران امضاکننده‎ی بیانیه، نام افرادی چون «باران کوثری» و «نیکی کریمی» هم به چشم می‎خورد؛ بازیگرانی که اقدامات عجیب و غریب اخیر آنها مانند ایجاد مزاحمت برای بازیگر جوان فیلم «قلاده‎های طلا» و یا روبوسی با یک بازیگر مرد در انظار عمومی موجبات اعتراض بسیاری را فراهم آورده است. اما در میان ناباوری، در حالی که افکار عمومی انتظار داشتند تا این دو بازیگر در مورد اقدامات غیرمتعارف و زننده‌ی اخیر خود پاسخ قانع کننده‌ای داشته باشند، این بازیگران در اقدامی طلبکارانه و البته جالب، با امضای این بیانیه، حرکت قانونی حوزه‎ی هنری در عدم اکران فیلم‎های غیراخلاقی و خیانت زده‎ -آن هم تنها در سینماهای تحت مالکیت خود- را اقدامی «غیر قانونی» و «خلاف عرف و ادب» نامیده و قضاوت درباره‎ی رفتار حوزه‎ی هنری را به مردم واگذار کردند!

البته این اولین باری نیست که بازیگران ایرانی بلافاصله بعد از انجام یک اقدام خلاق قانون و یک توهین آشکار به ارزش‏های اسلامی- انقلابی مردم، از حکومت طلب‎کار می‎شوند و فریاد «وامظلوما سینما» سر می‎دهند. به طور مثال «پگاه آهنگرانی» -از بازیگران فعال در فتنه‎ی 88- که چندی پیش به جرم همکاری با رسانه‎ی دشمن قسم‎خورده‏ی ملت ایران -بی‎بی‎سی فارسی- و فروش مستندش به این شبکه بازداشت شده و خیلی زود تمام سرحلقه‏های ارتباط مستندسازان با شبکه‎ی بی‎بی‎سی را لو داده و باعث دستگیری آنها شده بود، بعد از تحمل تنها 17 روز حبس در اوین، از زندان آزاد شد و بلافاصله یادداشت‎نویسی در یکی از روزنامه‎های اصلی جریان اصلاحات را با چاشنی انتقاد تند از حکومت در دستور کار خود قرار داد!

بدین ترتیب، او نشان داد نه تنها از همکاری با شکبه‎ی سلطنتی انگلیس پشیمان نیست که از حکومت به دلایل عدیده‎ای، طلبکار هم هست! همان حکومتی که با وجود سابقه‎ی همکاری ننگ‎آور «آهنگرانی» با بی‎بی‎سی فارسی و فعالیت‎های او در فتنه‎ی 88، حتی یک روز هم مانع فعالیت سینمایی او بعد از بازداشت 17 روزه‎اش نشد!

اما ظاهراً این سبک نجابت‌های حکومتی با تکرار در این سال‌ها به یک روال و مورد عادی تبدیل شده است و بسیاری فراموش کرده‌ند که این رسم همه‎ی حکومت‎ها در برخورد با بازیگران و هنرمندان متخلف نیست؛ چنانچه در هالیوودی که کعبه‎ی آمال بخشی از هنرمندان ایرانی محسوب می‎شود، نه تنها تسامح که بالعکس برخوردهای به شدت تنبیهی در چنین مواردی اعمال می‎شود. برای اثبات این ادعا می‎توان نمونه‎های شگفت‎آوری از این برخوردهای سلبی و غیرانسانی با بازیگران را ذکر کرد و در ادامه قضاوت را به خوانندگان سپرد:

 

 1-«ونسا ردگریو» (Vanessa Redgrave):

او تا سال 1978 و دریافت جایزه‎ی اسکار، در فیلم‌های شاخص بسیاری از جمله «آگراندیسمان» (1966)، «مورگان»  (1966)، «ایزادورا» (1968)، «مری، ملکه اسکاتلند» (1971)، «جنایت در قطار سریع‌السیر شرق» (1974) و «جولیا» (1977) نقش‎آفرینی کرده بود. اما هنگامی که در نطق معروفش بعد از دریافت جایزه‎ی اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل در سال 1978، به توطئه‌های صهیونیستی علیه مردم فلسطین حمله کرد، به شدت مورد انتقاد قرار گرفت. او که از قبل به عنوان یکی از حامیان پرشور «یاسر عرفات» و «جبهه‎ی آزادی‌بخش فلسطین» شناخته می‏شد، در نطقش، از آکادمی به خاطر تقدیر از او با وجود «تهدیدهای گروه کوچکی از شرورهای صهیونیست» تشکر کرد و به خاطر همین سخنان رسماً توبیخ شد. البته توبیخی نه از جنس توبیخ‎های معمول سینمای ایران!

در اولین اقدام، «ردگریو» به قدری مورد انتقاد رسانه‌ها و کمپانی‌های هالیوودی قرار گرفت که کاملاً منزوی شد. آن هم در شرایطی که بنابر قاعده‌ی معمول باید بعد از دریافت اسکار، بهترین روزهای کاری‌اش را در هالیوود می‌گذراند. سرانجام هم همین انزوا، او را وادار کرد تا خیلی زود ابراز پشیمانی کند. اما همانطور که توهین او به رژیم صهیونیستی به طور علنی و در مراسم پربیننده‎ی اسکار صورت گرفته بود، این بازیگر را مجبور کردند تا توبه‌اش را به صورت تصویری و در یک فیلم تلویزیونی « Playing for Time» علنی کند.

بدین ترتیب، «ونسا ردگریو» خوش چهره که به تنفر از رژیم صهیونیستی شهره بود، برای رهایی از زیر بار فشار شدید رسانه‌ها و کمپانی‌ها، در این فیلم تلویزیونی نقش یک زن اسیر یهودی در چنگال آلمان نازی را با ستاره‌ی داوودی بر سینه و با موهای تاس و چهره‌ای زشت بازی کرد تا همه‌ی مردم متوجه شوند که تاوان توهین به رژیم صهیونیستی جیست.

 «ردگریو» بعدها هم هیچ فیلم مهم دیگری بازی نکرد و اکنون به ندرت به دلیل فعالیت‌های فمینیستی و البته هم‌جنس‌خواهانه‌اش مورد توجه رسانه‌ها قرار می‌گیرد.

2- «بتی دیویس» (Bette Davis)

ماجرای عجیب و تأسف‌بار این بازیگر شهیر هالیوودی، نه ریشه در مسائل سیاسی که یک دلیل کاملاً صنفی داشت. «بتی دیویس» که از اولین ستاره‌های «نازیبا»ی هالیوودی محسوب می‌شد، در زندگی حرفه‌ای‌اش یکی از باشهامت‌ترین زنان هالیوود بود؛ چرا که به خاطر نداشتن چهره‌ی زیبا، حاضر نمی‌شد تا در هر فیلمی و هر نقشی بازی کند و این درست خلاف چیزی بود که کمپانی معروف «برادران وارنر» به موجب قراردادی که با وی بسته بود، از او می‌خواست. سرانجام «دیویس» برای آنکه از این برده‌داری مدرن رهایی یابد و در هر فیلم بی‌مایه و مبتذلی بازی نکند، در سال 1936 و یک سال بعد از دریافت اولین اسکارش، در اعتراض به حاکمیت بی‌چون و چرای کمپانی‌های فیلمسازی در هالیوود، به انگلستان مهاجرت نمود.

اما مهاجرت او از هالیوود، افاقه نکرد و کمپانی برادران وارنر که عادت کرده بود با بازیگران مثل برده رفتار کند، با فرستادن وکیل و انجام اقدامات حقوقی، این بازیگر زن را که قصد داشت تا بر سیستم کمپانی سالاری هالیوود بشورد، بعد از دادگاهی کردن بازداشت کرده و به هالیوود بازگرداند! «دیویس» در حالی که در قله‌ی بازیگری هالیوود قرار داشت، بعد از بازگشت مجددش به آمریکا تا چند سال حق بازی در هیچ فیلمی را نداشت؛ تا اینکه او سرانجام از کمپانی عذرخواهی نمود. اما او بعد از این عذرخواهی هم، به بازیگری سرکش معروف شد و تا مدت‌ها از ایفای نقش‌های مثبت محروم گردید و به ایفای نقش‌ زنان اغواگر و خلاف‌کار (فم‌فاتاله) در فیلم‌های نوآر تن داد. تا جایی که معروف بود که نقش‌هایی که «دیویس» ایفا می‌کند، معمولاً به دلیل بدآموزی با مشکلاتی در اداره‌ی سانسور امریکا روبرو می‌شود.

او تا پایان عمر بازیگری‌اش به ایفای نقش‌های منفی مشهور و البته همچنان با قوانین هالیوودی درگیر بود. تا جایی که در دوران مک‌کارتیسم و بازجویی از هنرمندان برای مشخص شدن رابطه‌ی آنان با کمونیست‌ها، «بتی دیویس» یکی از اولین کسانی بود که مجبور شد تا تست «Red Queez» را بگذراند. در اواخر دهه‌ی 1950 ستاره‌ی اقبال این هنرمند در مورد نقش‌های منفی هم رو به افول گذاشت و نقش‌های کمتری به او واگذار شد. از همین رو، «دیویس» به یکی از کارهای جنجالی خود دست زد و آگهی تجارتی عجیبی به روزنامه‌ها داد: «خانم هنرپیشه‌ای با سی سال سابقه در هالیوود دنبال کار می‌گردد!»

3- هیلدگارد کنف: (Hildegard knef):

داستان زندگی «هیلدگارد کنف» -ستاره‌ی مطرح سینمای آلمان- به قدری تلخ و وحشتناک است که آلمانی‌ها از آن فیلمی در سال 2009 با عنوان  «Hilde» ساختند و در جشنواره‌ی برلین نمایش دادند. «هیلدگارد کنف» بازیگری آلمانی بود که از سوی آلمانی‌ها جهت تشویق مردم عادی برای اعزام به جنگ، همراه با شوهرش به جبهه‌ی جنگ رفت، اما از اقبال بد، در جنگ اسیر آمریکایی‌ها شد. آمریکایی‌ها هم شوهرش را اعدام و او را راهی هالیوود کردند. او در هالیوود، خیلی زود به عنوان برده‌ی جنسی صاحبان کمپانی‌های امریکایی استخدام گردید و در واقع از اسارتی، به گرفتاری وحشتناک‌تری دچار شد. سرانجام بعد از سال‌ها، آلمانی‌ها موفق شدند تا «هیلدگراند کنف» را به آلمان بازگردانند.

این سه نمونه، تنها موارد کوچکی از برخورد هالیوودی‌ها با بازیگران‌ سرکشی است که در جهت اهداف آنها حرکت نمی‌کردند. نمونه‌هایی که در بسیاری از منابع معتبر تاریخ سینما موجود و قابل دسترسی است. البته این برخورد ارباب و برده‌وار صاحبان کمپانی‌های هالیوودی با بازیگران، تنها به موارد سرکشی آنها ختم نمی‌شود؛ چنانکه در مواقع حساسی همچون جنگ جهانی اول، هالیوودی‌ها تقریباً تمام بازیگران مهم سینمای خود را برای تقویت روحیه‌ی سربازان و نیز تشویق مردم عازم جنگ می‌کنند و جالب آنکه در این میان، «کارول لومبارد» -بازیگر و رقصنده‌ی معروف فیلم‌های موزیکال و همسر «کلارک گیبل» افسانه‌ای- در جبهه‌ی جنگ کشته می‌شود! یا حتی می‌توان به برخوردهای هالیوود با برخی هنرمندان در خلال ماجرای معروف «مک‌کارتیسم» اشاره کرد که باعث می‌شود تا حدود ده هزار نفر از هالیوود اخراج شوند و بزرگانی همچون «چارلی چاپلین»، «همفری بوگارت» (ستاره‌ دست نیافتنی سینمای امریکا و قهرمان فیلم «کازکابلانکا) و «لورن باکال» (همسر «بوگارت» و ستاره‌ی زن مطرح سینمای امریکا در آن سال‌ها) برای همیشه وادار به کناره‌گیری از هالیوود و حتی خانه نشینی شوند.

البته که هیچ‌گاه هالیوود الگوی سینمای نبوده و قصد این متن هم هرگز ترویج چنین برخودهایی نیست (گرچه مطمئناً از سوی عده‌ای به این موضوع متهم خواهد شد)، بلکه هدف از ذکر چنین حقایقی روشن شدن این نکته‌ی مغفول مانده است که نظام جمهوری اسلامی ایران با وجود نجابتی که در برخورد با برخی قبح‌شکنی‌های بازیگران نسبت به کشورهای مدعی آزادی چون آمریکا به خرج می‌دهد، تا چه حد مظلوم است. تنها یکی از دلایل اثبات این نجابت این است که پرکارترین بازیگران سینما و تلویزیون ایران در دو سه سال اخیر، همان فعال‌ترین بازیگران در جریان فتنه‌ی 88 بوده‌اند. از جمله «بهاره رهنما» که تقریباً در تمام جشنواره‌ها –به جز جشنواره‌ی عمار و جشنواره‌ی مقاومت- به عنوان پرکارترین بازیگر انتخاب می‌شود، «باران کوثری» که هنوز هم به بستن دستبند سبز بر دستش همانند مادرش –رخشان بنی‌اعتماد- التزام دارد و شخصاً قائل به توهین به بازیگرانی است که در فیلم‌های حامی نظام ایفای نقش کرده‌اند، «حمید فرخ‌نژاد» و ...

راستی امروز سکان کارگردانی پرهزینه‌ترین پروژه‌های سینما و تلویزیون ایران در دست کدام کارگردان‌هاست؟ آیا سینماگران ایرانی این حقایق را نمی‏بینند؟ بگذریم. اصولاً سوالاتی از این دست، پیش از پرسیده شدن به ضدیت با اصل محکومند!
 


91/7/9
2:17 صبح

شهید زیبای لشکر 25 کربلا چه کسی بود

بدست عبدالله در دسته شهید زیبای لشکر 25 کربلا چه کسی بود

مادرش او را نذر امام رضا کرده بود
شهید زیبای لشکر 25 کربلا چه کسی بود + عکس

 برادر شهید نیکجو می‌گوید: دفعه آخری که احمد را دیدم گفت «من خواسته‌ای از خدا داشتم و فکر می‌کنم مستجاب شده. اگه شهید شدم منو با لباس بسیجی دفن کنید».

به گزارش فارس، شهید «احمد نیکجو» رزمنده‌ خوش سیمای لشکر ویژه 25 کربلا بود که در بیست و سوم دی 1365 در عملیات کربلای 5 به شهادت رسید. او رساله امام را حفظ بود و برای بچه‌ها تو سیدمحله قائمشهر کلاس احکام می‌گذاشت به طوری که بچه‌ها تا وقتی او را می‌دیدند، می‌گفتند: آیت‌الله احمد نیکجو آمد.

چرا شهید نمی‌شوم

پدر شهید می‌گوید: شب شهادت احمد، خواب دیدم در کربلا هستم، جمع زیادی را دیدم که کلاهخود بر سرشان هست و شال سبزی را هم به کمر بسته‌اند و همگی به من می‌گویند: احمد شهید شده!

احمد در عملیات ثامن الأئمه (شکست حصرآبادان) به همراه شهید بزرگوار محمدحسین باقرزاده شرکت کرده بود، در حین عملیات ترکشی به شکم احمد اصابت می‌کند و روده بزرگش پاره می‌شود. تا 6 ماه برای معالجه و درمان بستری بود. در طول این مدت همیشه می‌گفت: خدایا! چرا من دارم خوب می‌شوم؟ چرا من شهید نمی‌شوم؟

اگر شهید شدم با لباس بسیجی دفنم کنید

محمود نیکجو (برادر شهید) می‌گوید: به عنوان سرباز در کردستان خدمت می‌کردم. روزی احمد پیشم آمد. آخرین باری بود که می‌دیدمش. حال و هوای دیگری داشت. وقتی می‌خواست به جنوب برگردد تا ترمینال بدرقه‌اش کردم، در حال رفتن به من گفت: داداش! مراقب زن و بچه‌ام باش.

- این چه حرفیه؟ ان‌شاءالله زودتر بر می‌گردی.

- من خواسته‌ای از خدا داشتم و فکر می‌کنم مستجاب شده. اگه شهید شدم منو با لباس بسیجی دفنم کنید.

احمد نذر امام هشتم بود

خواهر شهید نیز روایت کرد: احمد نذر امام هشتم، حضرت علی بن موسی الرضا(ع) بود. مادرم چهار پسر بدنیا آورد ولی هیچ کدام زنده نماندند تا اینکه دست به دامن امام هشتم شد و امام رضا(ع)، احمد را به ما هدیه کرد. این بار احمد ماندنی شد؛ احمد به قدری زیبا بود که مثال زدنی نبود، موهای طلایی داشت، واقعاً زیبا بود، مادرم می‌ترسید بچه را بیرون بیاورد تا از چشم زخم در امان باشد. تا 7 سال مادرم به احترام امام رضا(ع) لباس مشکی به تن احمد می‌کرد و وقتی احمد را به سلمانی برای اصلاح می‌برد، موهای زیبا و طلایی سرش را جمع می‌کرد. بعد از این هفت سال، موهایی را که جمع کرده بود، وزن کرد و مساوی با وزن موها، پول، وزن کرد و به مشهد برد و به پاس تشکر، به درون ضریح حضرت رضا انداخت.

من خواهر بزرگتر احمد بودم، خیلی به او علاقه داشتم و به من نزدیک بود. اگر روزی نمی‌دیدمش، دیوانه می‌شدم. شب آخری که داشت به جبهه می‌رفت، گفت: آبجی! من دارم می‌رم. با او روبوسی کردم و گفتم:

احمدجان! خدا تازه 2ماهه که بهت بچه داده، کجا می‌خواهی بروی؟! بچه پدر می‌خواد؛ بچه خیلی عزیزه؛ تو چطور می‌خوای از این بچه دل بکنی؟! صبر کن محمدرضا بزرگتر بشه، بعد برو جبهه.

- نه! اگه رضا بزرگتر بشه، به من پایبند می‌شه و دیگه من تمی‌توانم رضا را ول کنم. الآن که رضا منو نمی‌شناسه، باید برم.

خواهر کوچکترم هم نشست جلوی احمد و شروع کرد به شانه کردن محاسن طلایی و زیبای احمد و هِی به احمد می‌گفت: داداش! تو رو خدا نرو!

 

انتظار نداشته باش در کنارت بمانم

همسر شهید می‌گوید: پدرم شهید شده بود، احمد آمد به خواستگاری من. شب خواستگاری به من گفت هدف من از ادواج اینست تا نصف دینم را کامل کنم، برای همین می‌خواهم ازدواج کنم وگرنه به عنوان یک همسر نباید چنین انتظاری داشته باشی که در کنار شما بمانم.

بعدالتحریر

بگذار ماه تا وسط آسمان بیاید

احمد برای به دنیا آمدن محمدرضا، مرخصی آمده بود، وقتی محمدرضا دوماهه شد تصمیم گرفت دوباره به جبهه برود. ساعت 12 شب بود، وضو گرفت و نماز خواند، کمی با محمدرضای دوماهه‌اش بازی کرد و او را نوازش کرد. به همسرش گفت: من دارم می‌رم و دیگه بر نمی‌گردم، این دفعه دیگه شهید می‌شم، جان تو و جان محمدرضای دوماهه‌ام.

رفت ولی این آخرین دیدار با خانواده‌اش نبود؛ بعد از نیم ساعت برگشت، دل کندن از این دو ماهه مانند خودش زیبا، سخت بود برایش؛ به همسرش گفت: می‌مانم تا ماه به وسط آسمان بیاید، بعد می‌روم.http://www.rajanews.com/detail.asp?id=139008


91/7/9
2:5 صبح

بازگشت شجریان از آغوش مجری «من و تو» به آغوش «مام میهن

بدست عبدالله در دسته بازگشت شجریان از آغوش مجری «من و تو» به آغوش «مام میهن

بازگشت شجریان از آغوش مجری «من و تو» به آغوش «مام میهن»/ آیا خانه موسیقی پا جای پای خانه سینما می‌گذارد؟

گروه فرهنگی: «کار، کار انگلیسی‌هاست.» این جمله معروف ر ا حالا می‌توان بغیر از مرور ماجراهای تاریخی، برای تحلیل برخی از اتفاقات جاری کشور هم بکار برد؛ مخصوصا که می بینی شبکه بی.بی.سی فارسی پشت خیلی از این اتفاقات مثل اسپند روی آتش بالا و پایین می پرد. بازگشت محمدرضا شجریان به تهران هم یکی از این اتفاقات است.

شجریان یکی از هنرمندانی بود که در ماجرای فتنه 88 در آتش فتنه می‌دمید و اظهارات ضد ایرانی او با استقبال شبکه های معاند روبرو می‌شد. او با خروج از ایران وقیحانه‌ترین توهین‌ها را به جمهوری اسلامی روا داشت و حتی پا را فراتر از مسائل سیاسی گذاشته و به دین اسلام نیز جسارت کرد:

«اینها هرگز با هنر کنار نمی‌آیند، هرگز و هرگز!!! همچنان که در طول 1400 سال با هنر کنار نیامدن، باز هم نخواهند آمد...»

او در مدتی که خارج از ایران بسر می‌برد یکی از سوژه‌های مورد علاقه رسانه‌هایی مانند بی.بی.سی و وی.او.ای بود تا جایی که صادق صبا، مدیر نشان دار بی.بی.سی فارسی به شخصه یک هفته را با او در قونیه چرخید تا مستندی یک ساعته درباره وی بسازد. البته پیوند این خواننده با این مدیر مورد علاقه بهایی‌ها برکاتی هم داشت از جمله آنکه این شبکه معاند با اسلام اقدام به پخش آواز «ربنای» شجریان کند!


شجریان در این مدت اقدامات خلاف عرفی نیز انجام داد که جدای از ضد اخلاقی و ضد دینی بودن آنها حتی مغایر با شان یک هنرمند، با سابقه هنری او بود. عکس یادگاری انداختن با گوگوش و مجریان مبتذل شبکه‌هایی چون من و تو و یا حضور در محافلی آن چنانی یکی از این اقدامات بود که البته در کنار همه موارد بالا همواره با چاشنی ضدیت با جمهوری اسلامی همراه بود و آب به آسیاب ضد انقلاب می‌ریخت.

شجریان و تیم کنسرتش در کنار گوگوش

شجریان در آغوش سبا خویی مجری شبکه مبتذل "من و تو"

حال این خواننده هفتاد و سه ساله که در سه سال گذشته از هیچ اقدامی مانند مصاحبه، آواز خوانی، سخنرانی و... برای فتنه انگیزی و روشن نگه داشتن آتش فتنه دریغ نکرده، تلاش کرده تا بی سرو صدا به ایران بازگردد. بازگشتی همراه با جملاتی احساسی مانند «وطنم عشق من است» و «مردمان کشورم همه امید من هستند».

کارنامه اعتقادی و سیاسی این هنرمند سابقا ملی نیاز به مروری بیش از این ندارد، اما بازگشت پر حرف و حدیث او به کشور نیازمند دقت و تامل است.

جدای از صحنه گردانی شبکه سلطنتی انگلستان در مدت خارج نشینی شجریان که با توجه به سابقه این شبکه می تواند مهمترین دلیل برای داشتن نگاهی متفاوت به این بازگشت باشد، سخنان مدیرعامل خانه کم فروغ موسیقی نیز باید مورد توجه قرار گیرد.

حمیدرضا نوربخش در جلسه‌ای که برای تشریح برنامه‌های سیزدهمین جشن خانه موسیقی برگزار شده بود، در پاسخ به سوال خبرنگاری درباره اینکه آیا جشن امسال از محمدرضا شجریان تقدیر می‌کند یا خیر؟ پاسخ داد: «شجریان رئیس شورای عالی خانه موسیقی است و هم اکنون او به ایران بازگشته است و به زودی جلسه‌ای را با حضورش برگزار خواهیم کرد. اما باید ببینیم تا چه تصمیمی در این زمینه گرفته می‌شود.»

بازگشت شجریان در ماه‌هایی که منتهی به انتخابات ریاست جمهوری است و در آستانه جشنی موسیقیایی که قرار است در اواخر مهرماه برگزار شود مسئله ساده ای نیست که به راحتی بتوان از کنارش گذشت. به نظر می رسد خانه نیمه تعطیل موسیقی که مدعی است محمدرضا شجریان ریاست شورای عالی آن را بر عهده دارد و در این سه سال و علی رغم مواضعش همچنان در این سمت باقی بوده است خیز بلندی را برای یک فتنه انگیزی جدید در عرصه فرهنگ برداشته است؛ ظرفیتی که با بسته شدن خانه سینما حال می‌تواند به این یکی خانه منتقل شود.

و در این میان تاسف برانگیز آن است که این دست مراکز که همواره ژست غیر دولتی بودن می‌گیرند با ارتزاق از پول بیت المال زنده‌اند و در همان زمانی که دارند در جهت منافع دشمنان نظام حرکت می‌کنند، همزمان از تخصیص نیافتن بودجه‌های دولتی یا کم بودن آنها فریاد گلایه سر می‌دهند! مانند همین مدیر عامل خانه موسیقی که در همان جلسه‌ای که از شجریان، بعنوان ریاست عالی شواری موسیقی نام می‌برد و از جلسه با او خبر می‌دهد، در همان زمان هم چنان که می‌نالد از حمایت شهرداری تهران هم خبر می دهد که: «بودجه از سوی شهرداری تعیین شده است و توسط معاونت فرهنگی اجتماعی در اختیار ما قرار داده شده است. قرار بر این بوده است که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز بودجه‌ای برای ما تعیین کند اما این اتفاق هنوز رخ نداده است.»

نگاهی به فعالیت‌های رسانه‌ای برخی نشریات اصلاح طلب هم می‌تواند موید وجود برنامه‌ریزی‌هایی جهت سوء استفاده از این بازگشت باشد، چنانکه یک روزنامه تازه تاسیس پیشنهاد داده بود تا روز تولد شجریان بعنوان روز ملی آواز  نامگذاری شود. این در حالی است که روزنامه اعتماد نیز تلاش کرده است تا از یک کمپین برای باقی ماندن شجریان در ایران خبر دهد. البته در این میان هم نباید از فعالیت‌های مشکوک برخی رسانه‌ها مانند سایت روزنامه ایران که با شعف و ذوق زدگی فراوان رپرتاژی پر و پیمان برای بازگشت شجریان رفته است ساده گذشت.

یک نمونه از عکس‌های رپرتاژی که سایت روزنامه ایران در استقبال از بازگشت شجریان منتشر کرده است

به هر حال حضور دوباره محمدرضا شجریان در ایران و تلاش برای احیا خانه نیمه تعطیل موسیقی،  باید به دقت مورد بررسی قرار گیرد تا اینبار هم مراکزی که مستقیم و غیر مستقیم از جیب بیت المال هزینه می کنند، به محفلی برای ضربه زدن به نظام و تهیه خوراک تبلیغاتی برای دشمنان مردم تبدیل نشوند.


<      1   2   3   4      >